کتاب موج منفی (جلد اول)
معرفی کتاب موج منفی (جلد اول)
کتاب موج منفی؛ جلد اول نوشته زهرا شجاع است. این رمان داستانی جذاب دارد که خواننده را با خودش به دنیای داستان و کشمکشهای عجیب میبرد و فرصت تجربههای تازه به او میدهد.
اهورا پزشکی است که به دلیل پاپوشی که برایم دوخته شده به قتل دوست صمیمیاش متهم و زندانی میشود اما او موفق میشود این راه پر فراز و نشیب را طی کند و برای هموار کردن و ساختن دوبارهی زندگیاش تلاش کند. در این بین مسیح مردی که برای دشمنش کار میکند، سر راهش قرار میگیرد... در این راه آیلی، دختری که دچار فراموشی شده سر راهش قرار میگیرد و عاشقانهای جذاب رخ میدهد.
جلد دوم این کتاب که روایتی از داستان مسیح و تارا است که به زودی از انتشارات نامه مهر وارد بازار میشود.
خواندن کتاب موج منفی؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب موج منفی؛ جلد اول
قاضی با سر حرف او را تایید کرد. پاشا که با شنیدن اسم سروری از دهان شبنم به چیزهای که تا آن روز بهشان شک داشت، ایمان آورده بود بلند شد و با همان غل و زنجیر به جایگاه رفت. سعی داشت تا جای ممکن به چهرهٔ شبنم نگاه نیندازد. بخوبی از علاقهٔ دیرینهٔ شبنم به خودش با خبر بود و سعی داشت با اینکارش تنها شانسش برای تبرئه شدن را از دست ندهد. صدای شاکری -که بعد از شاهین رفیق گرمابه و گلستانش بود- را شنید:
- خوب آقای پاشا لطفاً توضیح بدید این شخصی که خانم شبنم کرمانی گفتن رو از کجا میشناسین؟
پاشا نفس عمیقی کشید و با کشیدن زبانش بروی لبان خشک شدهاش شروع کرد:
- اولین باری که سروری رو دیدم پنج ماه پیش تو مهمونی یکی از اقوام بود. وقتی باهاش حرف زدم، متوجه شدم دنبال یک وکیل خوب و مجرب میگرده تا وکالتش رو به عهده بگیره. قصد داشت یک سری زمین رو که از پدر بزرگش به ارث رسیده بود پس بگیره، در واقع توی اون زمینها پرورشگاه وابسته به بهزیستی ساخته شده بود و ما بعداً متوجه شدیم که وقفی بوده. توی مهمونی من شاهین رو بهش معرفی کردم. راستش شاهین مدتی بود که اوضاع مالی خوبی نداشت و تازه تو یکی از پروندههاش شکست خورده بود؛ ازم خواهش کرده بود اگه تونستم براش یه کاری بکنم. اینجوری شد که شاهین واردِ بازی سروری شد.
شاکری که خیلی کم از ماجرای آن روزها خبر داشت سینهاش را صاف کرد و رو به پاشا گفت:
- در مدتی که باهاش کار میکردی متوجه اختلافی بینشون شدین؟
پاشا نگاهش را به چشمان رفیقش پژمان (شاکری) دوخت و جواب داد:
- شاهین هیچ وقت در موردِ مسائل حقوقی که بهش محول میشد با کسی حرف نمیزد حتی با من که چند سال بود باهاش دوست بودم. تا اینکه درست یک ماه پیش وقتی از دفترش داشتیم به سمت ماشین من میرفتیم، یه موتور با سرعت به سمت شاهین اومد و اگه عکسالعمل به موقع من نبود شاهینو زیر میگرفت. اون روز شاهین تموم جریان کلاهبرداری و زمینخواریهای سروری رو برام تعریف کرد. از اون روز به بعد یک سری کاغذ میومد دفترش، چندباری هم با دفترش تماس گرفتن و تهدیدش کردن. اینجوری شد که منم وارده جریان شدم. روز حادثه هم که آپارتمان شاهین بودم، داشتیم پروندههاشو زیرورو میکردیم یک سری از مدارک که ثابتمیکرد، کارهای سروری غیرقانونیه شب قبل از آپارتمان شاهین دزدیده شده بود و دست شاهین به جایی بند نبود. من که از گشتن و به نتیجه نرسیدن خسته شدم به شاهین گفتم میرم دنبال یک جای مطمئن، شاهین باید همون شب تهرانو ترک میکرد، تا بتونیم دوباره مدارکو جورکنیم. اما هنوز سه ساعت از رفتنم نگذشته بود که ماموران نیروی انتظامی ریختن منزل پدرم و منو بدون توضیح، دستبند زدن و منتقل کردن کلانتری. تا دیشب نمیدونستم واسه چی بازداشتم وقتی با وکیلم ملاقات کردم فهمیدم شاهین کشته شده.
حجم
۳۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۰۶ صفحه
حجم
۳۶۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۰۶ صفحه