دانلود و خرید کتاب چگونه بگوییم تا بچه‌ها یاد بگیرند آدل فابر ترجمه س‍ه‍ی‍لا اب‍وال‍ه‍دی
تصویر جلد کتاب چگونه بگوییم تا بچه‌ها یاد بگیرند

کتاب چگونه بگوییم تا بچه‌ها یاد بگیرند

معرفی کتاب چگونه بگوییم تا بچه‌ها یاد بگیرند

چگونه بگوییم تا بچه‌ها یاد بگیرند کتابی نوشته آدل فابر، متخصص ارتباط با کودکان است که  به معلمان و والدین یاد می‌دهد چطور با کودکان صحبت کنند تا آنها بتوانند نکاتی را که در گفتگوی آنها هست بیاموزند.

 آدل فابر در این کتاب از ضرورت ارتباط درست کلامی با کودکان سخن می‌گوید و بر این نکته تاکید دارد که معلمان و والدین باید بتوانند با دانش‌آموزان ارتباط کلامی درستی برقرار کنند. او می‌گوید: والدین و آموزگاران نیاز دارند که نیروهایشان را یکی کنند و همکاری موثری را شکل دهند. هر دو گروه نیاز دارند تفاوت میان کلمات یأس‌آور و شهامت‌بخش، کلماتی که موجب اختلاف می‌شوند و کلماتی که به همکاری دعوت می‌کنند؛ کلماتی که فکر کردن یا تمرکز کردن را برای کودک غیر ممکن می‌سازد و کلماتی که به میل فطری به آموختن اجازه بروز می‌دهد را بدانند.

 فابر در این کتاب هفت مهارت که کودکان را ترغیب به همکاری کلامی می‌کند تشریح می‌‌کند و خطرات تنبیه را در ارتباط کلامی با کودکان شرح می‌دهد. در انتها دوباره بر همکاری والدبن و معلمان در این زمینه تاکید می‌کند.

 خواندن کتاب چگونه بگوییم تا بچه‌ها یاد بگیرند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 والدین و مربیان

درباره‌ی آدل فابر

آدل فابر ۱۲ ژانویه ی ۱۹۲۸ در آمریکا به دنیا آمد. آدل فابر متخصص ارتباطات میان کودکان و بزرگسالان است که درباره‌ی تربیت فرزندان و مسائل خانواده‌ها کتاب می‌نویسد. فابر در حال حاضر در نیویورک زندگی می‌کند. 

 بخشی از کتاب چگونه بگوییم تا بچه‌ها یاد بگیرند

طی اوّلین سال تدریس، درباره چگونگی جلب همیاری بچّه‌ها با شعار "نایک" هم‌عقیده بودم: «فقط بیاموزید!» وقت زیادی را با دقّت صرف برنامه‌ریزی و تخصیص دادن ساعات روز به یک‌سری از درس‌های بی‌معنی کرده بودم. ما مطالب زیادی برای آموزش داشتیم و زمان اندکی که پاسخگو نبود. بنابراین اگر فقط کلاس آرام آنجا می‌نشست و «همکاری» می‌کرد، می‌توانستیم حداکثر استفاده را از زمان آموزش ببریم.

کلمه همکاری به معنی با یکدیگر کار کردن برای هدف و مقصد مشترک است؛ با این وصف، متوجه شدم که تعدادی از دانش‌آموزان چنان رفتار می‌کنند که انگار هدف مشترکشان نقطه پایان گذاشتن بر کار من است! در حال بازنگری تکالیف خانه بچّه‌ها بودم که کسی اجازه خواست به دستشویی برود، هواپیماهای کاغذی در عرض اتاق به پرواز درآمد، یکی از شاگردان از روی صندلی افتاد.

مشکل این بچّه‌ها چه بود؟ آیا نمی‌فهمیدند چقدر مهمّ است که باسواد شوند؟ آیا هیچ ارتباطی میان مدرسه و آینده خود نمی‌دیدند؟ چرا کمی تمرین خویشتنداری نمی‌کردند؟

بعد یک روز هنگامی که با یکی از معلّم‌های دیگر مراقبین زنگ تفریح بودیم، گروهی از دانش‌آموزان را تماشا می‌کردیم که برای تعیین اینکه نوبت چه کسی است با توپ بازی کند، یکدیگر را هل می‌دادند، به یکدیگر تنه می‌زدند و جیغ می‌کشیدند. همکارم نگاهش را با نفرت برگرداند و گفت: «به آنها نگاه کن. چقدر خامند؟ چه چیزی آنها را وامی‌دارد که رفتاری این‌چنین بچّگانه داشته باشند؟» غرغر محافظه‌کارانه‌ای کردم، امّا با خود اندیشیدم: «شاید به خاطر آن است که آنها هنوز بچّه‌اند و شاید ما بزرگ‌ترها باید شناخت بیشتری از رفتار واقعی کودکان پیدا کنیم.» هنگامی که جین را در دفتر معلّم‌ها ملاقات کردم، به او درباره کشف جدیدم در زنگ تفریح گفتم.

جین سرش را تکان داد. «آنچه که شما می‌بینید فراتر از رفتاری کودکانه است. بسیاری از این بچّه‌ها با مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنند که ما حتّی خوابش را نمی‌بینیم. من در کلاسم پسربچّه‌ای دارم که خیلی به ندرت پدر و مادرش را می‌بیند. آنها متخصصان قابلی هستند که در کارشان غرق شده‌اند و نومیدانه سعی دارند که همه کار را خودشان انجام دهند. شاگرد دیگری دارم که والدینش نمی‌توانند خانه باشند. زیرا برای بقا ناچارند شغلی شبانه‌روزی داشته باشند. کن شاگردی دارد که در دو پرورشگاه بوده و در یک سال سه مدرسه عوض‌کرده‌است. این بچّه‌ها نه تنها باید با مشکلات عادی بزرگ شدن دست و پنجه نرم کنند، بلکه بسیاری از آنها شانس "کودک بودن" را نداشته‌اند.»

جین مکث کرد و آهی کشید. «واقعیت تلخ این است که در دنیای امروز، کودکان در معرض فشار و تنهایی بی‌سابقه‌ای هستند. اگر قرار است امیدی به کمک به آنها در یادگیری مهارت‌های تحصیلی‌شان داشته باشیم، باید یاری‌شان دهیم تا مقداری از بار عاطفی‌ای را که به کلاس حمل می‌کنند، تخلیه کنند. این بدان معناست که وظیفه ما به عنوان معلّم ــ که دربرگیرنده بسیاری از ویژگی‌های والدبودن است ــ باید ایجاد تغییر باشد.»


داود علی زاده
۱۴۰۳/۰۹/۱۸

من تا صفحه 70 خواندم اما علیرغم علاقه مندی که به موضوع کتاب داشتم بعلت متن گسیخته کتاب نتوانستم باهاش ارتباط برقرار کنم به نظرم یا ترجمه کتاب مناسب نیست یا ویراستاری کتاب چون در حال خواندن به نظرم متن

- بیشتر
منکسر
۱۴۰۱/۰۶/۰۳

دوست داشتنی بود برای من، مفید برای والدین و معلمان

شما فکر می‌کنید که فقط آدم بزرگ‌ها نگرانی‌های «جدی» دارند. آسان است که فراموش کنیم بچّه‌ها هم می‌توانند مشکل داشته باشند، و درست مثل ما بزرگ‌ترها نیاز دارند که کسی به آنها گوش کند و نگرانی‌هایشان را جدی بگیرد.
منکسر
«هر آموزگاری باید ابتدا آموزگار انسانیت باشد، و سپس آموزگار مبحثی که تدریس می‌کند».
منکسر
فهرستی بلند و خیالی از تمام نکات مهمی که هرگز نباید به شاگردانم می‌گفتم در ذهن داشتم و دیدی روشن از اینکه چه اندازه صبور و همراه خواهم بود. در تمام دوران تحصیل دروس تربیتی در دانشگاه، بر این اعتقاد بودم که می‌توانم به کودکان طوری آموزش دهم که آنها را مشتاق یادگیری کنم. اولین روز تدریس به عنوان یک معلّم «واقعی» برایم ضربه‌ای روحی بود. با وجودی که از قبل درباره‌اش فکر کرده و خود را آماده کرده بودم اصلاً آمادگی رویارویی با این سی و دو بچه کلاس ششمی را نداشتم.
منکسر
سرم داشت می‌ترکید. صدای سر و صدا در اتاق بالا گرفت. کلمات «صبر و همدلی» بر روی لبانم پژمرد. این کلاس معلّمی قاطع و مقتدر نیاز داشت. صدای خودم را شنیدم که می‌گفت: «تمامش کنین. کسی مدادت‌رو ندزدیده.» «تو باید کنار اون بنشینی چون من می‌گم.» «برام مهم نیست کی شروع کرده. می‌خوام تمامش کنین، همین حالا.» «منظورت چیه که نمی‌فهمی؟ من همین الان توضیح دادم.» «باورم نمی‌شه شما کلاس ششمی هستین مثل بچّه‌های کلاس اوّل رفتار می‌کنین. می‌شه لطفاً ساکت بشینین!»
منکسر
در تمام چند ماه اوّل تدریس، وضعیت همین گونه بود. هر روز صبح را با امید فراوان آغاز می‌کردم و با احساس سرخوردگی از کار شاق و طاقت‌فرسای واداشتن کلاس به انجام برنامه‌های درسی به پایان می‌رساندم. امّا بدتر از همه این بود که رفته رفته به معلّمی که هرگز نمی‌خواستم باشم تبدیل می‌شدم ـعصبانی، امر و نهی کن، تحقیر کن ــ و شاگردانم روز به روز بیشتر عبوس و گستاخ می‌شدند. هنگامی که ترم به پایان رسید، متعجّب بودم که چگونه توانسته‌ام برای مدّتی طولانی به این وضع ادامه دهم.
منکسر
از حرفی که الان شنیدم خوشم نمی‌آد. اگه عصبانی هستی، به زبون دیگه‌ای به من بگو. خوشحال می‌شم به حرف‌هات گوش کنم.»
منکسر
به جای تدریس با رضایت، بیشتر وقتم صرف کنترل شاگردان غیرقابل کنترلم می‌شد. امّا اگر این کار را نمی‌کردم، آنها چگونه و چه زمان رفتار متمدنانه را می‌آموختند؟ و با این وجود، به نظر می‌رسید که هرچه بیشتر فرمان می‌دهم آنها بیشتر مخالفت می‌ورزند. اوقات باارزش کلاس به خاطر رفع چالش‌ها و مبارزه قدرت تلف می‌شد. به ویژه روزهای سخت باصبری به پایان رسیده، انرژی‌ای تحلیل‌رفته و توانی از دست‌رفته به خانه می‌رسیدم.
منکسر
کلیدهای پرورش کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه
باری مک‌نامارا
کلیدهای پرورش مهارت دوست‌یابی در کودکان و نوجوانان (۲۴ مشکل اصلی دوستی و راه‌ حل‌های آن)
میشل بربا
کلیدهای رفتار با نوجوانان
دن‌ ف‍ون‍ت‍ن‍ل‌
۱۰ روز تا داشتن کودکی سازگارتر و آرام‌تر
جفری برنشتاین
مؤثرترین ابزار تربیت کودکان؛ قدرت تشویق
الیزابت هرتلی بروئر
آموزش محبت آمیز کودکان
مارشال بی. روزنبرگ
آشنایی با دنیای نوجوانان؛ نیازهای نوجوان
ابراهیم اخوی
کلیدهای آموزش و مراقبت از سلامت جنسی در کودکان و نوجوانان
ک‍ری‍س‍ت‍ال‌ دف‍ری‍ت‍اس‌
دیگر از قلدرها نمی‌ترسم؛ راهنمای کودک برای برخورد با قلدرها (جلد شانزدهم)
جی.اس. جکسون
کلیدهای عادت‌دادن فرزند به کار در خانه
س‍وزان‌ واک‍ر م‍ان‍س‍ون‌
راهنمای کامل تربیت کودک از تولد تا نوجوانی
رابین گلدستاین
پدر شصت دقیقه ای
حسین مسنن فارسی
کلیدهای مقابله با اضطراب در کودکان و نوجوانان
کاتارینا ماناسیس
راهنمای دوست یابی دایناسورها
لوری کرزنی
با یه مشکل چی کار می کنی؟
کوبی یامادا
بچه‌های مصرف‌گرا؛ فرزندانمان را در برابر یورش تبلیغات و بازاریاب‌ها حفظ کنیم
مریم مشایخ
والدین هشیار
شفالی ساباری
فرزندپروری بدون شرط
الفی کهن
من حسادت نمی کنم
برزو سریزدی
کلیدهای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان
گلن استنهاوس

حجم

۱۸۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

حجم

۱۸۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۷۶ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان