کتاب کرگدنهای روی دیوار
معرفی کتاب کرگدنهای روی دیوار
کتاب کرگدنهای روی دیوار نوشته زهره میرعیسیخانی، شامل هفت داستان کوتاه برگزیدهی جشنوارههای مختلف است که داستان تنهایی و فرار انسان امروز را نمایش میدهد.
درباره کتاب کرگدنهای روی دیوار
در هر یک از داستانهای کتاب کرگدنهای روی دیوار آدمها هم با مشکلات بیرونی درگیرند و هم با تنهایی و مشکلات درونی خودشان. خلق و خو و رفتارهای شخصی و ارتباط با دیگران از موضوعات داستانهای این مجموعه است.
داستانهای کتاب کرگدنهای روی دیوار کوتاه است و لذت خواندن در زمان کم را برای مخاطب به همراه دارد.
خواندن کتاب کرگدنهای روی دیوار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را تمام علاقهمندان به داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب کرگدنهای روی دیوار
چند روزی است که از خانه بیرون نرفتهام و مدام دستهایم را میشویم. شرشر آب توی دستشویی بیشباهت به باران نیست. باران میبارد. چند روزی است که بیوقفه باران میبارد. رعد و برقهای پشت سرهم. آسمان سفیدی که دل آدم را خالی میکند. و زنی که زیر باران دف میزند.
دستهایم خونیاند و پاک نمیشوند. تلفن مدام زنگ میزند و فکرمیکنم زنی که زیر باران دف میزند، باشد. توی آینه به خودم نگاه میکنم. صورتم یخ زده است. بیحال و رنگ پریده. دکتر رستمی روی پیغام گیر پیام میگذارد: کجایی خانم؟ نیستی؟ تلفنات رو هم که جواب نمیدی؟ اینه رسمش؟
صدایش میان صدای شرشر آب گم میشود. دست زنی که دف میزند روی زنگ در خانه آمده است و ول کن ماجرا نیست. صدای گریه بچهاش بلند میشود. ونگ میزند. ونگ میزند. از توی دستشویی سری بیرون میکنم. دکتر رستمی ادامه میدهد: در خونهتون رو هم که باز نمیکنی؟
صدای زنگ خانه که بلبلی در حال آواز خواندن است، دوباره بلند میشود
ما رو مسخره خودت کردی؟ شیفتا رو حسابی به هم ریختی! لااقل خبر بده چه مرگته؟ این طور که نمیشه!
حوصله رفتن به اتاق زایمان و اینکه داد بزنم سر زن زائو که زور بزند تا همه چیز تمام شود، را ندارم. استفراغ تا بیخ گلویم بالا آمده است. صدای زنگ در، تمام شدنی نیست. زنی که زیر باران دف میزند، باید هنوز هم زیر پنجره ایستاده باشد.
عق میزنم. ماده لزج و زرد رنگ توی دستشویی خالی میشود. پیشانیام خیس عرق میشود و ماهیچههای شکمم منقبض. کاش تمام این اتفاقات درست مثل به دنیا آمدن بچه با زور زدن و خارج شدن سر نوزاد میتوانست تمام بشود. بریدن بند ناف، آویزان کردن نوزاد و به پشت ضربه زدنش تا هوا درون ششهایش جریان یابد. ونگ و ونگ و ونگ. صدای جریان زندگی.
رمق ندارم و ولو میشوم کف روشویی. از خودم حالم به هم میخورد. از آن روز لعنتی. از صدای باران روی شیشه که بیوقفه ادامه دارد. از زنی که زیر باران بدون لحظهای توقف دف میزند. آن انگشتهای ظریف و حنا بستهای که به کنارههای دف برخورد میکنند؛ درست مثل قطرات باران که اریب روی شیشه فرود میآیند.
حجم
۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۷ صفحه
حجم
۵۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۹۷ صفحه