کتاب سقوط از بلندای آسمان
معرفی کتاب سقوط از بلندای آسمان
کتاب سقوط از بلندای آسمان نوشته لسلی نکا آریما نویسنده مشهور نیجریهای است که با ترجمهی روان سهند درویشی منتشر شده است. این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات دریچهای است به ادبیات و فرهنگ نیجریه.
درباره کتاب سقوط از بلندای آسمان
داستانها کتاب سقوط از بلندای آسمان سرزندهاند و گیرا هستند. شخصیتها، فضاسازیها و کشمکشها را نمیتوان ندید، نچشید و بو نکرد. داستانهای این مجموعه تنوع و گستردگی بسیاری دارند: از رئالیسم گرفته تا رئالیسم جادویی و آخرالزمانی و افسانه. این تنوع در زاویه دید و نوع روایت هم مشهود است: در داستانهای وحشی، داستانهای جنگ، فرصتهای دوباره و رستگاری، راوی درونرویداد و خودگوست (اولشخص)؛ از سوی دیگر، در داستانهای آینده بهنظر روشن است، روشنایی، چه کسی در خانه به پیشوازت میآید، دختران بوچی، سقوط از بلندای آسمان، آتشفشان چیست و گلوری، راوی از نوع برونرویداد (سومشخص) است و راوی داستان بادآورده دومشخص است و خواننده را مخاطب قرار میدهد و جالبتر اینکه تمامی این انتخابها هوشمندانه و بهجا بودهاند.
در عین تنوع، یکدستی چشمگیری در این مجموعه وجود دارد: نقش زن در تمامی داستانها برجسته شده است. تمامی داستانها بین نیجریه و آمریکا در رفتوآمدند و فرقی نمیکند در کدامیک بمانند، مضمون مشترک است: زنان و دختران و دغدغهها و چالشهایشان، نیجریه و هر آنچه به آن مربوط است، مهاجرت و تأثیرات عمیقش، شکاف بین نسلها و رابطه پرتنش والدین با فرزندانشان، بهویژه مادرها و دختران که تکتک داستانها یا حول رابطهٔ آنها میگردند یا در پسزمینه داستان حضور دارند و نیز فقر و طبقه اجتماعی و تأثیر آن در ناکامی افراد.
خواندن کتاب سقوط از بلندای آسمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات جهان پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب سقوط از بلندای آسمان
اوگچی نصفهشب بیدار شد و بچهمویی را بالای سر خود دید. او نمیتوانست بایستد، چه برسد به اینکه از تخت بالا بیاید. نمیتوانست آنقدر محکم موهای اوگچی را چنگ بزند که پوست سرش چروک بشود یا چیزی توی دهانش بچپاند تا جلوی جیغ زدنش را بگیرد. اوگچی سعی کرد از هم بازش کند، اما درزهایش باز نشد. تنها وقتی که او را به دیوار کوبید، رهایش کرد. بچه سریع توی اتاق جستوخیز کرد و جایی پنهان شد که نور شمعی که اوگچی روشن کرد هم به او نمیرسید. اوگچی بهطرف در برگشت و گوش خواباند، اما مو چه صدایی میتوانست داشته باشد؟
وقتی بچهمویی روی سر اوگچی پرید، جیغ زد و خودش را تکان داد، اما دوباره موهایش را به چنگ گرفته بود، این بار محکمتر. بعد کاری کرد که تا آخر عمر سنگینیاش را احساس خواهد کرد. شمع را بالا آورد و آتشش زد. بچه به زمین افتاد و به خود پیچید و اوگچی قابلمهای را روی آن برگرداند و نگهش داشت. مدت زیادی حتی بعد از اینکه انگشتهایش از شدت گرما تاول زده بود قابلمه را نگه داشت تا بچه، بچهای که به دست خودش درست شده بود، از حرکت ایستاد.
بیرون، روی پلهٔ کوچکی جلوی ورودی خانهاش نشسته بود. هیچکس به سروصداها توجه نکرده بود، از آن آپارتمانهایی نبود که کسی به جیغ و فریادهایش اهمیتی بدهد. زانوهایش را بغل کرده بود، اشکهایش روی زانوها میچکید؛ نیمی احساس آرامش میکرد و نیمی حسی دیگر، باریکهای از حس دلسوزی که ماما نتوانسته بود از چنگش دربیاورد. روی زمین پر از خاک بود، همهجا پر از خاک بود، دورتادورش. وقتی به اتاق برگشت و قابلمه را بلند کرد، دید که تمام آن دستههای موی زیبا و درخشان به خاکستر تبدیل شده. قابلمه را از خاک پر کرد و روی آن آب ریخت.
اینیکی را خوب بلد بود. میدانست چطور سفال محکمی درست کند، کاری که برایانجام آن به دنیا آمده بود. وقتی مخلوط درست عمل آمد، مشتی از خاکستر روی آن ریخت و با خود گفت: باشد که این بچه در اندوه به دنیا بیاید. باشد که این بچه در اندوه زندگی کند. باشد که تبدیل به دختری نادان و دلخوش نشود که شادیاش را بفروشد. اوگچی سر بچه، دستها و پاها را درست کرد. چهرهاش را شبیه مادرش کرد. صبح که میشد، دنبال علف و برگ میرفت تا او را از باران محافظت کند.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
فضا و تنش های مربوط ب زنان را ب بهترین شکل نشون میده ✌️
داستانهاشو دوست داشتم و ارتباط گرفتم. داستانهایی مربوط به کشمکش های زنان و دنیای اطرافشون که اولش که میخواستم بخونم گفتم شاید برای مردها جذابیتی نداشته باشه ولی انصافا لذت بردم.