کتاب گوهر
۵٫۰
(۴)
خواندن نظراتمعرفی کتاب گوهر
مهدی جعفرینسب اشکذری، رزمنده دفاع مقدس است.
«گوهر» در ژانر خاطره قرار میگیرد و راوی، خاطره گوییاش را از جایی شروع میکند که مادرش- یعنی «گوهر»- متولد میشود.
فصل اول از تولد گوهر آغاز میشود و تا آغاز انقلاب اسلامی ادامه مییابد.
فصل دوم، با زمزمههای انقلاب اسلامی شروع میشود که بیتردید اشکذر و مردمش هم در به ثمر رسیدن آن نقش ایفا میکنند. پایانبخش این فصل، آنجایی است که راوی به مشهد رفته و در راه برگشت از رادیوی اتوبوس میشنود که عراق به ایران حمله کرده است.
فصل سوم به ایام دفاع مقدس اختصاص دارد. حالا از این خانواده 12 نفری، چهار پسر به جبهه میروند: محمدحسین، جواد، حسن و عباس.
هر چهار پسر در عملیات رمضان شرکت میکنند و بعد هم راوی به جنگ میرود.
عباس مجروح و حسن اسیر میشود. در نهایت عباس به شهادت میرسد و حتی پیکر مطهرش باز نمیگردد. محمدحسین، شهید بعدی است.
در همه این اتفاقات، گوهر چون شیر زنی ایستاده است و خم به ابرو نمیآورد.
به هر تقدیر با فوت گوهر فضای کتاب غمگین میشود اما درست در پایان کتاب، یعنی همزمان با بازگشت حسن از اسارت و پیکر عباسِ شهید، موضوع شوقانگیز میشود.
و در این کتاب، خاطرات خود را گردآورده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«دشمن بعد از عملیات فتحالمبین طرحهای خاصی اجرا کرده بود. سنگرهایی مثلثی داشت که از هر طرفش آتش میریخت. صبح بود و داشتیم میرفتیم جلو؛ جایی که کانال پرورش ماهی بود. یکی از رزمندهها رفته بود جلو و نمیتوانست برگردد. داشتم با اشاره به او میگفتم از کولهپشتیاش استفاده کند که در آب غرق نشود. فاصلهمان زیاد بود و متوجه نمیشد. من داشتم با اشاره به او میفهماندم چه کار کند که یک گلوله که فکر کنم کاتیوشا بود، آمد و درست خورد به پشت پایش و او یکدفعه ناپدید شد. داشتم با او صحبت میکردم که در یک لحظه محو شد. حتی خاکسترش هم نماند؛ نه خودش، نه کولهپشتی، نه سلاح و نه کلاه آهنیاش.
ما رفته بودیم جلو و خیلی خسته و تشنه بودیم. قمقمهها آب نداشت. یک تانکر بود که در دید دشمن بود. مثل آبکش شده بود و از سوراخهایش آب بیرون میریخت. پای تانکر حدود پانزده نفر شهید شده بودند».
چهار موزائیک ۲۰ در ۲۰
میلاد فتاحی
یک وجب و چهار انگشت: خاطرات شفاهی عظیم حقیمحمد پرحلم
هم مرز با آتشحمید قبادی
بچههای کوهستان (خاطرات سیدرضا موسوی)احمد دهقان
بچههای کفیشهسیدقاسم یاحسینی
یکی از این روزها به بلوغ رسیدممحمود نجیمی
آن روز سه و نیم بعد از ظهرسیدسعید غیاثیان
بلدچی؛ جلد اولاسماعیل سپهوند
روطه؛ جبههای به عرض ۱۰ متراحمد رضا طاووسی
آزادی خرمشهراحمد دهقان
مهاجر مهربانمحسن مطلق
وری وقت جنگه؛ خاطرات شفاهی اکبر کمالیسیدقاسم یاحسینی
نخل ها تو را می خوانندزهرا حیدری
جنگ به روایت فرماندهمحسن رضایی میر قائد
پناهگاه بی پناه (خاطرات بازماندگان بمباران پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه)مهناز فتاحی
تشنگان قلههای برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتیساسان ناطق
تاکسی سرویسی برای فاو؛ خاطرات خودنوشت محمد بلوریمحمد بلوری
بلدچی؛ جلد دوماسماعیل سپهوند
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۶ صفحه
قیمت:
۱۰۹,۰۰۰
۵۴,۵۰۰۵۰%
تومان
نظرات کاربران
کتاب از نظر من جزو بهترینهای دفاع مقدس است. آقا مهدی جعفری نسب اشکذری این کتاب را به نام مادر گرامی شان گوهر مزیین کرده بودند .مادری خستگی ناپذیر که اسوه صبوری و مهربانی بود ومثل پروانه دور فرزندانش میچرخید
خیلی کتاب جالبی هست روایت صمیمانه از زندگی خانواده ای معمولی در دوران جنگ خواندنش خالی از لطف نیس
چقدر زیبا ساده صمیمی و خواندنی