دانلود و خرید کتاب شب‌های مهتابی زهرا رضاسلطانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب شب‌های مهتابی

کتاب شب‌های مهتابی

معرفی کتاب شب‌های مهتابی

کتاب شب‌های مهتابی داستان کوتاهی زیبا و لطیف از زهرا رضاسلطانی (ویدا) است که در سال ۱۳۷۴ نوشته شده است. شب‌های مهتابی روایتی از عشق، انتخاب و دوراهی‌های زندگی است.

درباره‌ی کتاب شب‌های مهتابی

کتاب شب‌های مهتابی داستان زندگی، تصمیم‌ها، تردیدها، انتخاب‌های و دوراهی‌های دختری به نام مهتاب است. دختر دانشجویی که همراه با مادر بیمار و پدرش زندگی می‌کند. ماه رمضان است و مهتاب باید تا قبل از عید فطر تصمیم مهمی برای زندگی خودش بگیرد. آیا می‌خواهد همسر پسر عمه‌اش شود و زندگی متفاوتی در خارج از کشور را آغاز کند؟ یا دوست دارد در همان محیط آشنای خودش بماند و با دوستان خودش معاشرت کند؟ کتاب شب‌های مهتابی یک روایت لطیف از یک واقعه‌ی اجتماعی است. 

کتاب شب‌های مهتابی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر از خواندن داستان‌های عاشقانه و لطیف از نویسندگان ایرانی لذت می‌برید، کتاب شب‌های مهتابی را بخوانید.

بخشی از کتاب شب‌های مهتابی

«سلام بابا.»

«سلام، خیلی وقته منتظری؟»

«نه، تازه کلاسم تمام شده. بهتره همین‌جا افطار کنیم. من می‌روم از بوفه دانشگاه، چای بگیرم.»

اذان که تمام شد، مهتاب در دل برای سلامتی مادرش دعا کرد. نگاهی به چهره مهربان پدر انداخت. او هم زیر لب دعا می‌کرد. پدر چایش را که خورد، روی به مهتاب کرد و گفت: «چندروز دیگه عید فطره.»

این جمله را طوری گفت که مهتاب حس کرد پدرش منظور خاصّی دارد، تا خواست حرفی بزند پدرش ادامه داد: «عمّه‌ات امروز تلفن زد و گفت که عید فطر می‌آیند خونه ما.»

«ولی من که هنوز تصمیم نگرفتم.»

پدر آرام گفت: «ببین مهتاب، من اصلاً نمی‌خواهم نظرم را تحمیل کنم؛ امّا می‌خواهم تا هستم، خوشبختی تو را ببینم.»

مهتاب سرش را به زیر انداخت و آهسته گفت: «ولی من، خارج را دوست ندارم. چیزهایی هم که دوست دارم در ایران هست. دیگه لزومی نداره بروم در غربت زندگی کنم.»

پدر مهتاب که انتظار شنیدن این حرف را نداشت، گفت: «وحید، پسر خوبیه. نه به خاطر این که بچّه خواهرمه این حرف را می‌زنم، بلکه از همه نظر موقعیت خوبی داره؛ پس بهتره یک کم دیگه فکر کنی و عاقلانه‌تر تصمیم بگیری. حالا هم بهتره که زودتر به خانه برویم.»

ساعتی بعد مهتاب و پدرش به خانه رسیدند. «مامان، حالت بهتره؟»

«بهترم، پام یک کمی درد می‌کنه، امّا بهتر از دیروزه.»

«امروز که بلند نشدی، کار کنی و راه بروی؟!»

«آخه، اگر همش بخوابم که نمی‌شه.»

«نه مامان، نباید راه بروی تا پایت را عمل نکنند؛ چون ناراحتی قلبی و فشار خون بالا، داری.»

«راستی امروز عمّه‌ات اومده بود، اینجا.»

«چه کار داشت؟»

«گله می‌کرد. می‌گفت: چرا آن‌ها را بلاتکلیف گذاشتی؟ وحید بهترین موقعیت را داره، دیگه مهتاب چرا طاقچه بالا می‌ذاره؟ مهتاب منتظر کیه؟ چه کسی بهتر از پسرِ منه؟»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۲۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان