کتاب رویای آق تاریم
معرفی کتاب رویای آق تاریم
کتاب رویای آق تاریم نوشته مصطفی جمشیدی است. این کتاب این رمان که با محوریت انقلاب اسلامی نوشته شده است و درباره سال های گذشته از بهمن سال ۵۷ است که ماهیگیری در شمال ایران مقابل نیروز رژیم شاهنشاهی میایستد و مبارزه میکند و سرلوحهی همه میشود. سالها او به مردم کمک میکند. این رمان بدون جانبداری و با نگاهی منطقی دنیای اطراف شخصیت را پی میگیرد و از او شخصیتی انسانی میسازد.
خواندن کتاب رویای آق تاریم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی انقلابی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب رویای آق تاریم
فرح برگشت و یک لحظه مجمع مِسی و محتویات داخل آن را نگاه کرد. یک سینی کامل و سنتی گیلانی از سیر و سرکه و سماق گرفته تا سبزیهای معطر و چند شاخه گل. نگاهش گره خورد به غدیر. پرسید: اینها را کی اینطور خوشگل آورده اینجا؟
مأموران داشتند از هتل تازهتأسیس رامسر میآمدند بیرون. شهربانیچیها ریختند به هم و هرکدام نگاه کرد به دیگری، دنبال مقصّر! رئیس شهربانی زیر لب به مقام زیردستی خودش گفت: «کی این یالقوز را راه داده اینجا، مگر قرق نبود؟»
آنها هم همگی نگاه کردند به رئیس ساواک. یکی گفت: «غدیر زورگیر است. پیر شده، معیشتش از این راه میگذرد.»
غدیر نبات تزئینشده را داد دست فرح. فرح گفت: «چی خوشگله!» غدیر گفت: «اگر ما نبودیم، کی این ساعت خوش را برای شما فراهم میکرد. تا بوده همین بوده. فقیر هست که شما آخ و واخ میکنید و شادمانید. از نداری مردم و زحمت و ذلت آنها.»
مأمور شهربانی زد زیر دست غدیر. فرح نبات را انداخت و وحشتزده رفت جلو. همه که رفتند، غدیری در کار نبود.
آب شده، رفته بود زیر زمین، انگارنهانگار!
... من آدمی هستم که تعلّقی به دنیا ندارم. خواب میبینم و از خواب بیزارم. کت و شلوارم نازک است. هوا نه بهار است، نه زمستان، نه حتی پاییز.
- همیشه که همینطوری هستی، قُلی!
- هِه ... قلیگفتنت را بنازم. یک کفی انداختی پام. آنقدر پیر نشدهام که فراموشم بشود. به خدایی خدا نه اینکه بگویم بهتر نشده، اما آنطورها هم که میگفتی نیست. صندوق چوبیات را نشکنند گاریها و خطیها؟ اقلاً قلیان دود میکردی نفست گرم میشد حین کار؟»
حجم
۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه