کتاب وقتی ما همه مردیم
معرفی کتاب وقتی ما همه مردیم
کتاب وقتی ما همه مردیم، رمانی نوشته مهدی احمدیان روایت بازگشت ادیسهوار یوسف از مطب به خانه در بحبوحهی جنگ است. یوسف شخصیت اصلی داستان وقتی ما همه مردیم متوجه میشود که چندروزی بیشتر تا پایان عمرش باقی نمانده است...
دربارهی کتاب وقتی ما همه مردیم
داستان کتاب وقتی ما همه مردیم دربارهی مرد جوانی به نام یوسف است. یوسف در بحبوحهی جنگ و درگیری متوجه میشود که سرطان تمام وجودش را در برگرفته است و چیزی به پایان عمرش باقی نمانده است. یوسف که مرگ را از همیشه به خودش نزدیکتر میبیند، بدون آنکه میل و رغبتی واقعی داشته باشد و بدون اینکه خودش بداند به جادهای قدم میگذارد که او را به سفری عجیب میبرد. سفری پر رمز و راز. این سفر است که یوسف را در مسیری قرار میدهد که سرنوشت برایش درنظر گرفته است.
داستان وقتی ما همه مردیم در مطب دکتر آغاز میشود. زمانی که یوسف متوجه میشود وقت چندانی برای زندگی کردن ندارد و با حالی خراب از مطب دکتر بیرون میآید. یوسف به جنگ فکر میکند. به خونهایی که ریخته میشود و به زمستان و سرما. حالا یوسف یک سوال دارد که باید از خودش بپرسد: باید با چند روز باقیماندهی عمرش چهکار کند؟
کتاب وقتی ما همه مردیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب وقتی ما همه مردیم برای دوستداران رمانهای نویسندگان ایرانی، جذاب و خواندنی است.
جملاتی از کتاب وقتی ما همه مردیم
مات و مبهوت پیشانیاش را خاراند و پرسید: «چقدر وقت دارم؟»
«زیاد نیست. چند روز، هفته، ساعت، نمیشه گفت. وقتش بشه خودت میفهمی. خودم سرطان ریه دارم. شاید من یه شانسی داشته باشم ولی متأسفانه تو... هیچی. خدا رو چه دیدی شاید زنده موندی.»
شاید؟ یعنی جای امیدی برای یوسف۱ بود؟ سرطان همهٔ بدنش را گرفته بود. از جایش بلند شد و بدون خداحافظی با دکتر به سمت در رفت و دستگیرهٔ آهنی را با دست بیرمقش فشار داد. حدود یک دقیقه جلوی در ایستاد. دکتر سیگارش را تا ته کشید، سبیلش را تاب داد، لیوانی آب خورد، پای مصنوعیاش را محکم بر زمین کوبید، از جایش بلند شد و به سمت یوسف رفت، دستش را روی شانهاش گذاشت و در گوشش زمزمه کرد: «برو خونه!»
یوسف فکر کرد که حتی تمساحها هم به اندازهٔ این دکتر خونسرد نیستند.
«نمیتونم!»
«دیگه چیزی برای از دست دادن نداری. حداقل طوری زندگی کن که میخوای.» در آن لحظه با شنیدن این جمله یوسف فهمید که چقدر کلیشهای و تکراری است. برای همین دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد. فریادی کشید و دکتر از او فاصله گرفت. پریشان شد. میترسید کاری دست خودش بدهد.
چند قطره اشک بر روی گونههایش جاری و بخشی از زندگی یوسف با آن قطرات از وجودش جدا شد. تنها چیزی که برای او باقی ماند روحی پر از درد بود.
«زودتر از اون چیزی که فکر میکنی تموم میشه. آروم باش.»
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
نظرات کاربران
واقعیت این است که من هنوز این کتاب را نخوانده ام و قصدم از نوشتن نظر این بود که بلکه بدینوسیله بتوانم خواهش و تقاضایم را به سمع و نظر مسئولان و مدیران محترم انتشارات روزنه برسانم : عموم کتابهای انتشارات