کتاب داستان دو شهر

داستان دو شهر، داستان زیبا و خواندنی چارلز دیکنز درباره‌ی سال‌ها و جریان‌های منتهی به انقلاب فرانسه است. داستان دو شهر، داستان خشونت‌ها و هیجانات انقلابیون به طبقه‌ی اشرافیان در فرانسه است.

داستان دو شهر با فروش دویست میلیون نسخه، توانست به یکی از محبوب‌ترین و ماندگارترین کتاب‌های ادبیات دنیا تبدیل شود. این اثر را می‌توانید با ترجمه‌ی بهارک قهرمان بخوانید.

درباره‌ی کتاب داستان دو شهر

داستان دو شهر، در دو شهر لندن و پاریس و در دوران قبل از انقلاب فرانسه، اتفاق می‌افتد. لوسی، دختر جوانی است که از پدرش دور افتاده است. پدر او هجده سال است که در زندان است و یکی از دوستان پدر، جارویس لری که کارمند بانک است، از لوسی مراقبت می‌کند و راز زنده بودن پدرش را برایش فاش می‌کند. لوسی همراه او به دیدن پدرش می‌رود و پدرش را در شرایطی اسفناک در یک اتاق زیرشیروانی پیدا می‌کند. آن‌ها با هم به انگلستان می‌روند. در طول داستان، لوسی و پدرش با یک زندانی دیگر آشنا می‌شوند: چارلز دارنی. یکی از اشراف سابق فرانسوی که علی‌رغم ذات خوبش، قربانی هیجانات ضد تبعیض انقلاب می‌شود. دیدار لوسی و چارلز اتفاقات بعدی داستان را رقم می‌زند و ...

داستان دو شهر، در ابتدا به صورت هفتگی و در قالب چند کتاب منتشر شد. اما با فروش دویست میلیون نسخه توانست هم ردیف شازده کوچولو قرار بگیرد. حالا کتاب داستان دو شهر به عنوان پرفروش‌ترین کتاب‌های تک‌جلدی در دنیا، شناخته می‌شود.

کتاب داستان دو شهر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر به داستان‌های ادبیات دنیا علاقه دارید، خواندن کتاب داستان دو شهر برایتان بسیار لذت‌بخش خواهد بود. علاوه بر این، این نسخه از کتاب داستان دو شهر برای مطالعه‌ی نوجوانان نیز بسیار مناسب است. 

درباره‌ی چارلز دیکنز

چارلز دیکنز با نام کامل چارلز جان هوفام دیکنز ۷ فوریه ۱۸۱۲ متولد شد. در کودکی در کارخانه کار می‌کرد. پدرش که قادر نبود بدهی‌هایش را پرداخت کند زندانی شده بود. وقتی دوران حبس پدر تمام شد، دیکنز به تحصیلاتش ادامه داد. سپس کارمند دفتر یک وکیل و بعد گزارشگر روزنامه شد. کتاب‌های مشهور او نیکلاس نیکلبی، سرود کریسمس، دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیور تویست و داستان دو شهر است. جیمز جویس نویسنده مشهور معاصر، چارلز دیکنز را بعد از شکسپیر تاثیرگذارترین نویسنده‌ی انگلیسی‌زبان می‌داند. دیکنز در ۹ ژوئن۱۸۷۰ به طور ناگهانی و بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت.

جملاتی از کتاب داستان دو شهر

وقتی پیشخدمت صبحانه را آورد، آقای لوری گفت: «امیدوارم اتاق ها برای بانوی جوانی که ممکنه امروز بیاد، آماده باشه. ممکنه اون دنبال آقای جارویس لوری یا نجیب زاده ای از بانک تلسانز بگرده.

ِ «بله آقا. بانک تلسانز در لندن آقا؟»

آقای لوری تایید کرد: «بله.»

روز به تاریکی گراییده بود. پیشخدمت آمد و اعلام کرد که دوشیزه مانه از لندن رسیده است. پیشخدمت گفت که دوشیزه از دیدن آقای لوری خوشحال خواهند شد. نجیب زاده کلاه‌گیسش را مرتب کرد و دنبال پیشخدمت رفت. آقای لوری بانوی جوانی را که بیش از هفده سال نداشت، دید. او کنار میز ایستاده بود. چشمان آقای لوری به موهای بلوند، چشمان آبی و هیکل کشیده و زیبای او خیره شد. برای دوشیزه مانه تعظیمی رسمی کرد.

ً «لطفا بنشینید آقا.» خانم مانه صدایی شفاف، گوش نواز با کمی لهجه ی خارجی داشت. آقای لوری دوباره تعظیم کرد و نشست. 

«دیروز نامه ای از بانک دریافت کردم و به من اطلاع دادن کشفیاتی درباره ی پدر بیچاره‌م که مدت هاست مرده، صورت گرفته. بانک به من گفت شما جزئیات رو برام توضیح می دید و منو آماده می کنید تا با ماهیت شگفتی آور اون مواجه شم. مسلمه مشتاقم بدونم چی هستن. 

«شروع کردنش بسیار سخته.»

فهرست

• دوره
• سایه های شب
• شربت فروشی
• پنج سال بعد
• شغال
• موسیو مارکیز
• دو عهد
• یک شب
• بافتنی
• بازتاب صدای پا
• انفرادی
• آرامش در طوفان
• پیروزی
• ضربه ای به در
• سپیده دم
• تاریکی
• بافتنی تمام می شود