کتاب در استانبول
معرفی کتاب در استانبول
کتاب در استانبول نوشته غلامحسین دولتابادی و آراز بارسقیان است. این کتاب روایت پسر جوانی است که در یک تصادف کشته شده است و حالا خانوادهاش با هم روبهرو میشوند و از مشکلاتشان حرف میزنند. بیش از دیگران مادر خانواده آسیب دیده و غمگین است. فرزندان دیگر میخواهند او را مجبور کنند خانهاش را بفروش و سهم ارث بچهها را بدهد. کتاب روایتی جذاب و شیرین دارد و زبان عامیانه شخصیتها لذت خواندن کتاب را چندبرابر میکند. شخصیتهای نمایشنامه خوب ساخته شدهاند و خواننده از همراه شدن با آنها لذت میبرد.
خواندن کتاب در استانبول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب در استانبول
هر کدومشون یه بهونه میآرن. هر کی یه سازی میزنه. میخوان تنهایی زندگی کنن. خودشون باشن با خودشون. اگه قرار بود هر کی واسه خودش زندگی کنه، پس واسه چی اونها رو به دنیا آوردم و خودمو این همه سال مَنترشون کردم؟ سهراب و سیمین که ماشاالله اینقدر با عاطفه شدن که چشم دیدن زندهها رو ندارن چه برسه به مردهها. مرضیه هم که فکر و ذکرش اون پسرهست. باور کن سعید اصلاً زبونم نمیچرخه حتی اسمشو به زبون بیارم. انگارنهانگار که دومادمه. دختره دلش خوشه مثلاً شوهر کرده، آخه یکی نیست بگه مرد باغیرت، آدم زنشو ول میکنه میره اون سر دنیا مثلاً ادامه تحصیل بده؟ نمیدونم این باغیرت با خودش فکر نمیکنه زن من خرج داره، زندگی داره، اصلاً تنهایی چه غلطی میخواد بکنه؟ همیشه به مرضیه میگم تو فقط میخواستی اسم شوهر روت باشه. نمیدونم این پسره چه مهرهٔ ماری داشته که قاپ این دختره رو دزدیده؟ باید بودی بالا سرش... (به پشت دستش میزند) هِی... هِی... بچه بزرگ میکنی، موقع ثمر رسیدنش خدا ازت میگیرش... تصادف میکنه... چهجوری من داغ تو رو تحمل کردم سعید... آره پوستم کلفت شده... بیعار و درد شدم که مرگ تو رو دیدم... مرگ بابا نصرتت رو دیدم... شدم بادمجونِ بم که آفت نداره... منِ پیرِ سگ باید پام تو دنیا باشه، تو سرِ جوونی باید ریشهت قیچی بشه... بچهت یتیم بشه... منم موندم بین اینها یالقوز... هر موقع حرفی میشه این آقای سهرابخان، پشت مرضیه در میآد.
حجم
۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه