دانلود و خرید کتاب استخوان زیر آفتاب مایک مک‌کورمک ترجمه امیرعلی نصیری
تصویر جلد کتاب استخوان زیر آفتاب

کتاب استخوان زیر آفتاب

انتشارات:انتشارات ورا
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب استخوان زیر آفتاب

کتاب استخوان زیر آفتاب نوشته مایک مک‌کورمک است این کتاب را امیرعلی نصیری ترجمه کرده است. مک کورمک با نوشتن استخوان زیر آفتاب توانست اکثر جوایز ادبی ایرلند را برنده شود، از جایزه ادبی دوبلین مهم‌ترین جایزه رمان در ایرلند و  جایزه گلداسمیت کتاب سال ایرلند.

درباره کتاب استخوان زیر آفتاب

کتاب استخوان زیر آفتاب یک رمان اتوبیوگرافی با روایت غیرخطی است از شخصیتی خیالی که یک مهندس پنجاه ساله ایرلندی است؛‌ او سرپرست خانواده‌ای چهار نفره است: همسرش مِرید، دخترش اگنس و پسرش دارا.کتاب در یک خانه می‌گذرد و روایت روابط و حال این آدم‌ها است. نویسنده به سبک واقع‌گرایی جادویی مشهور است و روایت‌های داستانش تصویری از واقعیت و خیال را به مخاطب منتقل می‌کند. کتاب استخوان زیر آفتاب فرصت تجربه یک زندگی دیگر را به شما می‌دهد زندگی‌ای که احتمالا در حالت عادی امکان تجربه آن را نخواهید داشت.

خواندن کتاب استخوان زیر آفتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب استخوان زیر آفتاب

قطار زوزه‌ای کشید و کرامِر را از خواب بیدار کرد. سپیدارها، بیرون، پرواز می‌کردند و می‌گذشتند، ستون‌های تیره‌ای که سر به آسمان برده بودند، در دور دست‌ها نخل بود و خطی که چشمک می‌زد: دریا. کرامر، در جهت خلاف مسیر قطار نشسته بود. درخت‌ها در چشم‌انداز او جوانه می‌زدند، استراحت می‌کردند، آرام‌تر می‌شدند و در روشنایی تحلیل می‌رفتند. آسمان، آبی تیره بود و بی‌ابر، خورشید بزرگی، داشت از خط‌الراس بالا می‌رفت. چمن‌ها در افق، از موج‌های لطیفی بالا می‌رفتند: تاکستان‌هایی که در مه به سختی دیده می‌شدند.

واگن تقریبا خالی شده بود. کرامر پیش از آنکه خوابش ببرد، ناراحت شده بود که چرا جایی در سایه پیدا نکرده. اما الان می‌شد، بلند بشود و روی صندلی روبرو بنشیند. جز او، پیرمردی آن‌جا بود که سرش را به شیشه تکیه داده بود و با دهان بی‌دندانش خرناس می‌کشید. زن چاقی هم بود که فقط پشت گردن و موها و دست گوشتی‌اش که روی دسته‌ صندلی انداخته بود، دیده می‌شد؛ دختری هم روی صندلی کناریِ صندلی روبروی پیرزن نشسته بود، دختری بلوند، یازده - دوازده‌ ساله که لباس تابستانی بی‌‌آستینی به تن داشت. کرامر، باز از پنجره به بیرون نگاه کرد. روستای، بام‌های قرمز، خانه‌هایی سنگی، مردمی در خیابان‌هایی کثیف، کامیونی کهنه که پشت راه‌بندی ایستاده بود. کاخی که کمی کج‌ و کوله بود، بعد، دوباره سپیدارها و کاج‌های چتری. عالَم بُن‌وارد.

بالاخره. نور بن‌وارد، درخت‌های بن‌وارد، دریای بن‌وارد.

f_a
۱۳۹۹/۱۱/۲۸

دوست داشتم 👍

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان