کتاب کافه پیانو
معرفی کتاب کافه پیانو
کتاب کافه پیانو نوشته فرهاد جعفری داستان زندگی مردی را روایت میکند که کافهای به نام کافه پیانو را به تازگی و پس از ورشکستگی در شغل قبلی خود راه انداخته تا از ایت طریق بتواند مهریه همسرش را بپردازد. نشر چشمه این کتاب را در سال ۱۳۸۶ منتشر کرد و در حدود ۲ سال این کتاب برای بیست و پنجمین مرتبه تجدید چاپ شد.
خلاصه کتاب کافه پیانو
کتاب کافه پیانو اولین تجربه نویسندگی فرهاد جعفری است که در سال ۱۳۸۶ منتشر شد. فرهاد جعفری در این کتاب به بیان بخشی از داستان واقعی زندگی خود میپردازد و زبان روایت داستان نیز اول شخص است. راوی داستان مردی است که در شغل قبلی خود شکست خورده و اکنون در پی اختلافاتی با همسرش، جدا از او زندگی میکند. راوی دختری به نام گلگیسو و دوستی به نام همایون دارد که در داستان حضوری پر رنگ دارند. مرد راوی داستان کافه ای به نام کافه پیانو زده تا از طریق درآمد کافه، مهریه همسرش را تهیه نماید و هر فصل از رمان کافه پیانو ماجرایی مربوط به یکی از مشتریان کافه یا گوشهای از زندگی راوی را روایت میکند. این کتاب در زمان کوتاهی با استقبال بسیار خوبی از سوی خوانندگان مواجه شد و به چاپهای مجدد رسید.
خواندن کتاب کافه پیانو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر علاقهمند به خواندن رمان هستید، خواندن کتاب کافه پیانو را حتما به شما پیشنهاد میکنیم. این کتاب داستان و زبانی جذاب دارد و همین ویژگیها سببب شده است تا در زمان کوتاهی بتواند به یکی ازپرفروشترین رمانهای فارسی زبان تبدیل شود.
درباره فرهاد جعفری
فرهاد جعفری در سال ۱۳۴۴ متولد شد، وی در رشته حقوق قضایی دانشگاه آزاد مشهد تحصیل کرد و پس از اتمام تحصیل به روزنامهنگاری مشغول شد. وی پیش از تالیف اولین کتاب خود، مدیر مسئول و سردبیر مجله یک هفتم بودهاست که نشر آن متوقف شدهاست. از دیگر فعالیتهای مطبوعاتی او میتوان به نوشتن برای سایت خبری گویانیوز و همچنین تدوین بخش «وبگرد» برای روزآنلاین اشاره کرد. او همچنین همکاریهای موقتی ای با چندین روزنامه و نشریه داخلی نیز داشتهاست.
جملاتی از کتاب کافه پیانو
هیچوقتِخدا یکچیزِ واقعی را حالا هرچهکه میخواهد باشد پشتِ یک ظاهرِ دروغین پنهان نکردهام. یعنی یاد نگرفتهام خودم را عکسِ چیزی نشان بدهم که هستم. یا؛ بهچیزی تظاهر کنم که به بعضی آدمها منزلتِ معنوی میدهد. ازین منزلتهای معنویِ دروغینی که خوب بهشان دقیق شوی؛ تصنّعیبودنشان پیداست.
پس بیهیچ تکلّفی؛ بهتان میگویم و برایم اهمیّتی ندارد که تاچهحد ممکن است ازش برداشت نادرستی داشته باشید. اعتراف میکنم که حالم دارد از بیشترِ چیزها بههم میخورد و قبلازهمه؛ از خودم.
از اینکه؛ ششهفتسالِ آزگار است نتوانستهام یکدست کتُ شلوارِ تازه بخرم که وقتی میپوشمش، آنقدر بهم شخصیت بدهد که فکر کنم "باید یککاری بکنم!... وگرنه؛ قدر و قیمتِ کتُ شلوارِ بهاینقشنگی را ندانستهام".
برای خواندن جملات بیشتری از کتاب کافه پیانو بخش نمونه کتاب را رایگان دانلود کنید.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۶۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۶۶ صفحه