با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

کتاب خوبی کن و با خدا باش
۴٫۰
(۴)
خواندن نظراتمعرفی کتاب خوبی کن و با خدا باش
از متن کتاب:
صحنة اول: بیابانی با سنگ و خار و تکدرختی در راست یا چپ صحنه و پردهای سفید در انتها، که صحنههای مربوط به نمایش سایه بر آن نمایان میشود.
با تابش نور بر پرده، خورشید تابان بر بالای پرده دیده میشود. سپس، سایة دو هدهد، که پرواز میکنند و آواز میخوانند، نمایان میشود. هدهدِ یک رفتاری مضحک دارد.
هدهد یک:
خدا خدا خدا خدا
ای وای چقدر گرمه هوا
آتیش میآد از آسمون
میخواد بگیره جونمون
دلم یه چیکه آب میخواد
خوابم میآد و خواب میخواد
...
نمایشنامههای آسان؛ مادرها مهرباناند (جلد سوم)![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
حسن دولت آبادی
الف دختر و زاغ پسر (جلد اول؛ جنگل جهنمی)مارکوس سجویک
پروفسورشارلوت برونته
دقیقه نود در جراحی عمومی Bسید امین موسوی
حکمت های سجادیجواد محدثی
نمایشنامه های آسان؛ وای چه کار خطرناکی (جلد دوازده)حسن دولت آبادی
یک و دو و سه نی نی کوچولو تو هم با من بخون و بگولورا لئوک
عمر مادرمف. ام محمد
آوای وحشجک لندن
یونس و بلقاانوش معظمی
ماجرای فوتبالیست شدن فرانتسکریستینه نوستلینگر
مرزبان نامهعلی ساجدی
قصههای آذرمصطفی رحماندوست
قصههای اسفندمصطفی رحماندوست
نمایشنامههای آسان: ببخشید اشتباه شد (جلد پانزدهم)![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
حسن دولت آبادی
نمایشنامه های آسان؛ وای چه کار خطرناکی (جلد دوازده)حسن دولت آبادی
نمایشنامههای آسان؛ وقتی رفیق روباه میشود (جلد بیست و پنج)حسن دولت آبادی
نمایشنامههای آسان؛ پدربزرگ تنهاست (جلد چهارده)حسن دولت آبادی
نمایشنامههای آسان؛ بوسه بر دست پدر (جلد بیست و چهار)حسن دولت آبادی
نمایشنامههای آسان؛ مادرها مهرباناند (جلد سوم)حسن دولت آبادی
تربیت به کمک نمایش و تئاترحسن دولتآبادی
تربیت به کمک داستانحسن دولتآبادی
نمایشنامههای آسان؛ جنگه و جنگه بیا تماشا (جلد سی)حسن دولت آبادی
حجم
۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
حجم
۲۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۵۲ صفحه
قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
مسکینی دیدم با کفش پاره، شکر میکرد خدا را گفتم که کفش پاره که شکر کردن ! گفت: یکی شکر میکیرد دیدم که پا ندارد. امروز خدا را بسیار سپاسگزارم که از قلبم با خبر است. دیگران ممکن است نسبت به نیت های خوبم