دانلود رایگان کتاب گرگ‌های سفید دیوید گمل ترجمه علی طالعی
تصویر جلد کتاب گرگ‌های سفید

کتاب گرگ‌های سفید

نویسنده:دیوید گمل
امتیاز:
۳.۷از ۴۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گرگ‌های سفید

داستان تخیلی «گرگ‌های سفید» اثر دیوید گمل است.

«کافاس بازرگان با نزدیک شدن غریبه‌ای به قرارگاهش درجنگل‌های شمالی، ترسید. کافاس رد پاهایش را با دقت تا داخل گودالی دور از جاده پاک کرده و در آنجا مستقر شده بود، تا حتی نور آتش نیز دیده نشود. اگر چه جنگ‌های داخلی تمام شده بود. اما خسارت‌های هر دو طرف بسیار زیاد بود. تا حدی که تعداد کمی سرباز برای محافظت و نگهبانی از وایلدلند باقیمانده بود. جاییکه خائنین و فراری‌ها آن را غارت کرده بودند. بازرگان با دقت و طولانی به سفرش فکر کرد. اما تعدادی از همکارانش، از وارد شدن به سرزمین‌های «ناشان» ترسیده بودند. با اینکه وی در این سفر روی سود کردن از اجناسی مثل، ابریشم از «چیاتزه» و ادویه از «شراک و گوتیر» حساب کرده بود. ولی با تابش قرص ماه به درون گودال، تمام منافع‌اش را دور از دسترس دید. سوارکار از بین درختان بالای اردوگاه ظاهر شد و در سراشیبی شروع به پایین آمدن کرد...»

mamannam
۱۳۹۸/۰۶/۲۹

سنگین و خشن و عالی...

sharareh.ch
۱۳۹۷/۱۲/۱۹

سیر داستانیش خوب بود ولی علم بعضی افراد واسه زمان حال بود نه باستان

saba
۱۴۰۰/۱۲/۱۸

کتاب قشنگیه راجب زندگی یک جنگجو که به بی رحمی معروفه ولی با اینکه همه کارهای بیرحمانه رو انجام داده اونقدارا هم فرد بدی نیست ، من بیشتر از شخصیت و طرز فکر شخصیتای داستان خوشم اومد تا خود داستان

sin.jim
۱۴۰۰/۰۸/۱۰

کمی پیچیده بود برای من به خاطرشباهت اسم انسان ها و مکان ها

کاربر ۱۵۱۵۳۹۷
۱۴۰۰/۰۸/۰۶

امتزاجی از خشونت ، امید، ترس، لطافت و احساس های متضاد بسیار ، داستانی جذاب .

پژواک مرگ
۱۳۹۹/۱۱/۱۷

پایانش عالی بود نسبت به داستان های دیگه که یه پایان حسرت انگیز دارن

هلن
۱۴۰۱/۰۷/۰۸

ما آدما را قضاوت نمی‌کنیم اگه میکردیم تو الان اینجا نبودی به امید روزی که هیچوقت هیچ کس قضاوت نشه این کتاب فوق العاده است 🧸 ✨

کاربر 4351298
۱۴۰۱/۰۲/۱۶

خوبه قشنگه

امیرحسین جعفری
۱۴۰۰/۱۰/۲۷

عالیه من که جذبش شدم فوق‌العاده بود

Abtin Irani
۱۴۰۱/۰۹/۰۱

داستان خوبیه از نوع فانتزی کسانی که این نوع داستان می خونن جالبه از سری کتابهای درنای هست

این کاریه که جنگجوها می‌کنند. می‌جنگند. می‌کُشند. میمیرن.
یاسمن
آدمیزاد شکارچیه، قاتله... ما شهرهای بزرگ می‌سازیم. ولی هنوز مثل گرگ زندگی می‌کنیم. قویترین برضعیفترین حکومت می‌کنه. ممکنه رهبرانمون رو شاه یا ژنرال صدا کنیم. اما نتیجه یکسانه. ما گروه گرگ‌ها رو می‌سازیم وچیزی که همیشه بوده؛ وجود یه گله شکار و کشتاره. پس جنگ، کاری غیر قابل اجتنابه.»
arash
شما انسان‌ها منو سرگرم می‌کنید. وقتی یه نفر بد باشه، شما دیو خطابش می‌کنید. تو می‌گی اون هیولاست. نه اُلک، اون فقط یه مرده که غرق در ذات بدش شده. همه شما گنجایش بد و خوب بودن رو دارید. بیشتر بستگی داره به محرکی که به کار برده می‌شه. سربازایی که تو اونا رو در پِراپولیس فرماندهی کردی، انسان‌های دیگر رو کشتند، تجاوز کردند، نقص عضو کردند و حتی نابود کردند. بعدش به خونه‌هاشو پیش همسرها و معشوقه‌هاشون برگشتند و بچه‌هاشون بزرگ کردند و یا با عشق زندگی کردند. پس در کل همه شما هیولا هستید اُلک. به صورت عظیمی پیچیده و به طور خارق‌العاده‌ای دیوانه هستید. تو به فرزندانت یاد خواهی داد که دروغ کار بدیه. اما زندگی خودتون با دروغ‌های کوچیک اداره می‌شه. دهقان به اربابش نمی‌گه که واقعاً چی درباره اون فکر می‌کنه.
یاسمن
«از زل زدن بهش دست بردار.» «خیلی خوشتیپه»
Amir
«زمان یک رودخانه بی‌پایان ظالم است.»
psod
کلمات می‌تونند از چاقو تیزتر باشن و زخم‌هاش گاهی اوقات هرگز مداوا نمی‌شن.»
کاربر ۴۴۱۵۳۰۴
«اونا صدمه‌ای بهمون نزدند. بعیده بزنند.» دیاگراس گفت: «تا الان. اینا حیوون هستند، دراس. روح ندارن.» دراس گفت: «من هیچ وقت اهل بحث نبودم. برای همین باهات بحث نمی‌کنم.» دیاگراس با اصرار گفت: «همین کارو بکن لطفاً! می‌خوام خیالم راحت بشه.» اسکیلگانون گفت: «برای یه بحث، سوالتِ خیلی پیچیده هستش. اگه آدم‌ها روح داشته باشن، پس آیرونماسک هم داره. اون زندگیش رو با عذاب دادن و آسیب‌زدن به مردم بی‌گناه گذرونده. من یه دوستی داشتم که یه سگ داشت. وقتی خونش آتیش گرفت، سگ از پله‌ها دوید بالا و از بین دود و آتیش رد شد و دوستم و خانواده‌اش رو از خواب بیدار کرد. همشون تونستن فرار کنند. درِ پایین خونه باز بود. سگ می‌تونست فرار کنه و خودشو نجات بده. اما اینکارو نکرد. پس اگه سگی که بدون روحه، قهرمان و عاری از خودخواهیه و آیرونماسک که روح داره اما شرور و فاسده، پس فایده‌اش چیه؟» دراس خندید و گفت: «خوشم اومد. به نظر من بهشت جای بهتری بود اگه فقط سگ‌ها توش اقامت داشتن.»
یاسمن
«تو ترسیدی؟» «نه خوبم.» «ترسیدن که جرم نیست رابالین. منم ترسیدم. دیاگراس ترسیده. هر شخصِ عاقلی باید بترسه. ترس ضرورته. ما رو زنده نگه می‌داره و هشدار می‌ده که از خطر دوری کنیم. بزرگترین غریزه که داریم، حفاظت از خودمونه. هر ذره این غریزه داره بهمون میگه اگه فرار کنیم، واسمون بهتره.»
یاسمن
«درخت دانش، میوه تکبر و خودبینی می‌دهد.»
Ayda
کی به مردِ خوشتیپ با چشمان آبی و کبود رنگ شک می‌کرد؟ او متوجه شد که مردم، افراد شرور را با چهره‌ای زشت تصور می‌کردند.
یاسمن
ملکه با بهانه آزادی و با نیت انتقام وارد صحنه می‌شه و تشکرات زیادیم از مردم ترسیده دریافت می‌کنه.» رابالین پرسید: «زنیکه شرف و عزت نداره؟» اسکیلگانون با خنده زننده جواب داد: «شرف؟ اون فرمانرواست پسر. شرف لباسیه که وقتی مناسبش باشه می‌پوشه. تو ضرب المثل قدیمی رو به یاد داری که می‌گفت: هرچی با صدای بلندتری درباره شرف و عزت صحبت کنند، حساب سودشون رو هم سریع‌تر می‌کنند؟ دنبال تقوا معمول در بین فرمانروایان نباش.»
یاسمن
چطوره به همه غذای مجانی بدیم تا هیچ‌کس دیگه نون ندزده.» «مشکلی نیست، سرورم. به اندازه کافی غذا هست.» «بله الان هست، آسکلوس. ولی یکم از این راه برو، چی می‌بینی؟ مردها و زن‌هایی که لازم نیست به خاطر غذا، کار کنند. اونا بچه میارن و همین جوری آدمایی که حاضر نیستن برای غذا کار کنند، بیشتر می‌شه. خب اونوقت این آدمایی که کار نمی‌کنند، کجا می‌خوان زندگی کنند؟ آه، خب لابد خونه‌های مجانی بهشون می‌دیم، اسب هم همینطور تا بتونند سفر کنند. خوب لباس چی؟ اینایی که کار نمی‌کنند، لباس از کجا می‌خوان بیارن؟ کی تقاصِ این راه منتهی به جنون رو میده، آسکلوس؟» او قانع نشده بود و از ساختن مدرسه‌های بیشتر و آموزش دادن به فقرا برای کسب مهارت‌های جدید، می‌گفت. این ایده، درخواست هم شده بود. امپراطوریِ جدید جیانا نیازمند مردان و زنان با مهارت بیشتری بود. برای همین او از خزانه برای تهیه مدارس و معلم‌های بیشتر و حتی ساخت یک دانشگاه نیز، پول اختصاص داد. آسکلوس دلشاد شده بود.
یاسمن
نمی‌توانست چهره دایان را بدون حضور خاطره جیانا ببیند. «منو دوست داری اُلک؟» دایان در شب عروسی شان پرسیده بود. «کی دوست نداره دایان؟ تو همه چیزیکه یه مرد آرزو کنه، داری.» «منو با تمام قلبت دوست داری؟» «همه تلاشم رو می‌کنم تا تو رو خوشحال کنم و به هیچ زن دیگه‌ای توجه نکنم. این عهد من با توست.» «پدرم دربارت بهم هشدار داده اُلک. اون بهم گفته که تو عاشق ملکه بودی.» «اینو همه می‌دونند.» «خیلی دوستش داشتی؟ باهاش بودی؟» «سوال بی سوال دایان. گذشته‌ها گذشته. آینده پیش رومونه. امشب، شب ماست. ببین ماه روشن و تو زیباترین زن تو این دنیایی.»
یاسمن
درختی که این چوب ازش اومده حدود دویست سال سن داره. از یه دانه شروع کرد و مجبور بود که ریشه‌هاشو داخل زمین سخت بفرسته. برای نجات خودش، تلاش کرد، که به اندازه‌ای زندگی کنه که اولین برگش رو بده. حلزونا و حشرات همیشه ازش خوردند، سنجاب‌ها پوست نرم درخت رو جویدند. اما درخت تلاش کرد، ریشه‌هاشو عمیق‌تر و قلبشو قوی‌تر کرد. برای دویست سال از برگ‌هایی که ازش ریختند موجودات زمینی تغذیه کردند. شاخه‌هاش خونه خیلی از پرندها شد. به زمین زیرش سایه داد. بعدش، تعدادی از مردان با تبر و اره در کمتر از یک ساعت درخت رو قطع کردند. اون مردان مانند جنگجویان هستند. درخت مانند یک کشاورز است.
هیلی بیلی
«هرگز نه به زن و نه به بچه آسیب نزن. دروغ نگو، تقلب نکن، دزدی نکن. اینا صفات مردان حقیره. از ضعیف در برابر نیروی شرور و قوی محافظت کن و هرگز اجازه نده فکر سود جویی و حفظ منافع خودت، تو رو پیرو شیطان کنه.»
هیلی بیلی
حتی زیباترین ساختمان‌های ساخته شده در دنیا ممکن است فرو بریزد
بهار زند ه بودی
آدمیزاد شکارچیه، قاتله... ما شهرهای بزرگ می‌سازیم. ولی هنوز مثل گرگ زندگی می‌کنیم. قویترین برضعیفترین حکومت می‌کنه. ممکنه رهبرانمون رو شاه یا ژنرال صدا کنیم. اما نتیجه یکسانه. ما گروه گرگ‌ها رو می‌سازیم وچیزی که همیشه بوده؛ وجود یه گله شکار و کشتاره. پس جنگ، کاری غیر قابل اجتنابه.»
Ayda
«یه زخم روی مفصل ران و یه بریدگی روی شونه‌اش داشت. اون به معبد برگشت.»
ZAHRA
بهترین کار اینه همیشه خشم رو تو خونت جا بزاری. مردان خشمگین احمق هستن
Fatemehora
«ترس مثل یه سگِ نگهبان می‌مونه. وقتی خطری باشه، بهت اخطار می‌ده. ولی اگه از همه ترس‌هات فرار کنی، سگ نگهبان می‌شه یه گرگ وحشی که دنبالت می‌کنه و پاهات رو گاز می‌گیره. اگه با شجاعت با ترس روبرو نشی، اون تو رو می‌خوره. اگه فرار کنی، هیچ وقت نمی‌ایستی.»
هیلی بیلی

حجم

۴۶۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۲ صفحه

حجم

۴۶۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۴۲ صفحه

قیمت:
رایگان