کتاب بچههای ننهبلقیس(قصههایی که دربارهی جنوب شهر نخواندهاید)
۳٫۲
(۱۳)
خواندن نظراتمعرفی کتاب بچههای ننهبلقیس(قصههایی که دربارهی جنوب شهر نخواندهاید)
«بچههای ننهبلقیس (قصههایی که دربارهی جنوب شهر نخواندهاید)» نام داستانی از حمیدرضا ابک (-۱۳۵۳) است.
نویسنده در ابتدای کتاب مینویسد:
این کتاب، گوشهای از نوشتههای من است درباره ما. ما که دلمان برای تاریخمان تنگ شده. ما ولدچموشهایی که روزگار راممان کرد و تبدیلمان کرد به یکی مثل بقیه آدمهای این شهر که کت و شلوار میپوشند و ماشین اتومات سوار میشوند و گوشی هوشمند دارند. ما دیوانگانی که خاطرات زندگیمان برای شما امروزیها، اگر دروغ نپنداریدش، به قصه شبیه است. ما دلشکستگانی که مرثیهخوان آوازهای دخترک ماشین دودی سواریم. ما بچههای ننه بلقیس. میماند یک توضیح. تمام نوشتههای این کتاب برگرفته از اتفاقات زندگی واقعی منند. اما طبیعی است که در برخی جزئیات اشتباه کرده باشم، چون صرفاً از روی حافظه نگاشتهام آنها را. برخی اسامی را هم بهعمد جابجا کردهام که اگر این نوشتهها به دست مرجع ضمیرهایشان افتاد، از من نرنجند. یادتان نرود. بچههای ننه بلقیس هنوز زندهاند و هرکدامشان در کوچهای از جهان. درست که دکتر و تاجر و روزنامهنگار و مهندس شدهاند، اما از هرکدامشان که بخواهی خودشان را معرفی کنند، در دلشان خواهند گفت: «ما بچههای ننه بلقیسیم».
بخشی از کتاب:
مادربزرگ، چند سالی است سربههوا شده. هوش و حواسش سر جا نیست. آنقدر سختی کشیده که چیزی از جانش نمانده باشد برای روزهای کهنسالی. چندروز پیش، به عادت دیرین، صندلی کوچکش را برمیدارد و میرود بنشیند جلوی خانه تا آدمها را ببیند. آدمهای قبلی، دیگر از آن محله رفتهاند. اما بههرحال دیدن آدمجدیدها هم خالی از لطف نیست برای او که همیشه احوالپرس همسایهها بود. مرد میآید. نزدیک میرود و میگوید «از بیمه آمدهام، میخواهم حقوق بازنشستگیتان را بدهم. اما شناسنامه میخواهم و کارت ملی.» مادربزرگ اعتماد میکند. راهش میدهد به خانه و میبردش بر سر همان کمد قدیمی: «من که حواس ندارم پسرم، خودت پیدا کن شناسنامه را.» مرد کاغذی جلوی مادربزرگ میگذارد و امضا و اثر انگشت، که: «فردا صبح منزل باشید، پولتان را میآورم.» روز بعد که پدر رفته بوده سر بزند به مادربزرگ، میبیند هرچه پول نقد در خانه بوده دیگر نیست. کلی پرسوجو می کند و میفهمد «مرد» به غارت آمده بوده.
پشت مدرنیسم علیه فمینیسم
میلاد ملا عبدالوهاب
شاقلوس (پژوهشی در عقایدالمردمان)امید مهدینژاد
بوطیقای جهالت (گرفتاریهایی که آدمیزاد با خودش، دیگری و جهان دارد)حمیدرضا ابک
بامعرفتهاابوالفضل زرویی نصرآباد
بر لایک رفتهحسامالدین مقامیکیا
باغ وحش اساطیراحسان رضایی
نظریه پشت مدرنیسم (مجموعه مقالات طنز دروبر علوم اجتماعی)میلاد ملاعبدالوهاب
دور دنیا با زیرشلواریعبدالله مقدمی
فیضاً لهناصر فیض
پرتقال در جعبه ابزاراحمد ملکوتیخواه
حجم
۸۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۸۳٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
قیمت:
۳,۳۵۰
تومان
نظرات کاربران
من دوست داشتم قشنگ بود . صریح و کاملا بیرحم نسبت به خودش و یکم خنده دار
خاطرات دهه 60، با همه خوبی ها و بدی ها دوست داشتنی بود. داستان خوبی بود مخصوصا قسمت پلنگ😄
نمونه رو خوندم خوشم نیومد . در توضیح حال و هوای جنوب تهران خیلی ضعیف بود و من چیز خاصی دستگیرم نشد اگر هم خاطره بود که این یکی و نصفی خاطره ای که داخلش بود اصلا ارزش خوندن نداشت
اصلا جذبم نکرد و نصفه رها کردم. بسیار تلخ و از هم گسیخته. خاطرات بی مفهوم و بی فایده
اولین کتاب از این نویسنده بود که میخوندم،قلمشون رو خیلی دوست داشتم،داستانها خیلی ملموس بودن و تقریبا هر خواننده ای میتونه یکی از شخصیتهای کتاب رو توی دور و اطراف خودش پیدا کنه