دانلود و خرید کتاب ذکربایزید بسطامی (سلطان‌العارفین): گزیده‌هایی از تذکرة‌الاولیا (۱) جلال نوع‌پرست
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب ذکربایزید بسطامی (سلطان‌العارفین): گزیده‌هایی از تذکرة‌الاولیا (۱) اثر جلال نوع‌پرست

کتاب ذکربایزید بسطامی (سلطان‌العارفین): گزیده‌هایی از تذکرة‌الاولیا (۱)

معرفی کتاب ذکربایزید بسطامی (سلطان‌العارفین): گزیده‌هایی از تذکرة‌الاولیا (۱)

«ذکربایزید بسطامی (سلطان‌العارفین)» بخش نخست از گزیده‌هایی از تذکرة‌الاولیا از مجموعه «میراث‌ادبی‌جهان»، به کوشش جلال نوع‌پرست، براساس تذکرة‌الاولیا فریدالدین عطار نیشابوری بازنویسی شده‌است. «میراث‌ادبی‌جهان» که حجم گسترده‌ای از کتب مغفول مانده را در دسترس قرار می‌دهد، در عین حال فرصتی است برای پژوهندگان ادبیات تا ضمن آشنایی با موجودیت کتاب‌ها، بخشی از محتوای آن را با نثری نزدیک به «زبان معیارِ» امروز در اختیار داشته‌باشند. فریدالدین عطار نیشابوری به سال ۵۴۰ ه.ق در شهر نیشابور به دنیا آمد و در سال ۶۱۸ ه.ق در نتیجه‌ی حمله‌ی مغول کشته شد. از او هفت اثر با ارزش برجای مانده که کتاب شرح‌الوصفِ «تذکره‌الاولیا» نمونه‌ای از آن است: از بایزید نقل است که گفت: «در آن شبی که مادرم از من آب خواست، تمام سال‌های غربت و مبارزه با نفس و کشیدن ریاضت که از سرم گذرانده بودم را دیدم. کوزه خالی بود به جوی رفتم و آب آوردم. مادرم خوابش گرفته بود. شبی سرد بود و کوزه را در دست داشتم. هنگامی که بیدار شد، فهمید که آب آورده‌ام. آب خورد و مرا دعا کرد. دید که کوزه در دستان من یخ بسته است، گفت: چرا کوزه را بر زمین نگذاشتی؟ گفتم: ترسیدم که تو بیدار بشوی و من حاضر نباشم. گفته‌اند که یکبار بایزید قصد حج کرد؛ چند منزلی را طی کرد و بعد بازگشت. به او گفتند: که تو هرگز از قصد و تصمیمت باز نگشته‌ای این بار چگونه شد که از تصمیم خود برگشتی؟ گفت: در راه زنگی‌ای دیدم که بر من تیغ کشید و گفت اگر بازگردی که نیک است و با تو کاری ندارم و اگر نه، سرت را از تنت جدا می‌کنم و گفت: خدا را در بسطام به جا گذاشتی و رو به کعبه آورده‌ای؟ در این‌باره گفته‌اند که در راه مردی پیش او آمده و گفته: «کجا می‌روی؟» گفته: به حج؛ مرد پرسیده: چه داری؟ پاسخ داده: دویست دِرَم. مرد به او گفته: آن را به من ببخش که من عیال‌وارم و در عوض هفت بار گرد من بگرد که حج تو این است. بایزید گفته بود: چنان کردم و بازگشتم.
نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷ صفحه

حجم

۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷ صفحه