دانلود و خرید کتاب در خانه اگر کس است... (۲ مجموعه داستان) مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی بهجت قدس سره
تصویر جلد کتاب در خانه اگر کس است... (۲ مجموعه داستان)

کتاب در خانه اگر کس است... (۲ مجموعه داستان)

معرفی کتاب در خانه اگر کس است... (۲ مجموعه داستان)

کتاب «در خانه اگر کس است... (۲ مجموعه داستان)» نوشته زینب توقع درباره شیوه‌های رفتاری و معرفتی ساده و صادقانهٔ آیت‌الله بهجت، عارف روشن‌ضمیر است که انتشارات مؤسسه فرهنگی هنری البهجة آن را منتشر کرده‌است.

یکی از روایات داستان‌گونه کتاب را می خوانید:

شنیده بود این ساعات می‌تواند آقا را توی حرم ببیند.

وارد مسجد بالاسر شد.

چشمش که به آقا افتاد، خستگیِ سفر را از یاد برد.

آهسته قدم برداشت.

چند متر عقب‌تر، طوری که آقا متوجه نشود، روی زمین نشست.

خیلی وقت بود برای آمدن به قم و دیدار آقا، لحظه‌شماری می‌کرد.

مدت کمی که گذشت، ناگهان آقا سرش را به عقب چرخاند و گفت:

«شما بیایید.»

با شتاب نزدیک شد و سلام کرد.

آقا جواب سلامش را داد و بی‌مقدمه گفت: «این‌قدر مادرت را اذیت نکن!»

ضربان قلبش شدت گرفت. یاد آن شبی افتاد که به مادر گفته بود:

«حق ندارد با ازدواج مجددش، آبروی خانواده را ببرد»؛

و مادر فقط سکوت کرده بود...

از مسجد بالاسر که بیرون آمد، عرق سردِ پیشانی‌اش را با پشت دست پاک کرد.

باید خودش را زودتر به خانه می‌رساند و مادر را از خودش راضی می‌کرد.

بر اساس خاطرهٔ یکی از دوستداران آقا

به نقل از یکی از شاگردان

کاربر ۱۱۶۷۵۳۲ امیر
۱۳۹۹/۰۱/۱۵

امیدوارم روزی برسه که همه مسلمان ها مسلمان واقعی باشن مثل آیت اله بهجت

F313
۱۳۹۷/۰۵/۲۵

در خانه اگر کس است یک حرف بس است...

آ سید مهدی
۱۳۹۹/۰۲/۱۹

زوایای یک زندگی الهی.. یک عبد واقعی..

ولنسی پارسی
۱۳۹۹/۰۶/۲۳

آقای بهجت یک الگو اند. داستان های کوتاه زندگی ایشون ژرفای روح این بزرگ مرد نشون میده . کتاب متن روان و نگارش زیبایی داره.

محمود
۱۳۹۹/۰۱/۰۶

آدم مجذوب ساده زیستی ایشون میشه

شهرام
۱۳۹۷/۰۴/۰۸

فوق‌العاده منتظریم تا دو کتاب جدید این مجموعه هم اضافه بشه

طلائی
۱۴۰۰/۰۳/۰۹

کتابی ساده، روان، دلنشین و ذی قیمت که هرکسی باید حداقل یکبار آنرا بخواند.

کنیزحضرت زهرا(سلام الله علیها)
۱۳۹۹/۰۲/۰۴

عالیییییی انشالله تو اون دنیاهم دعاگوی ماباشن و انشالله دعاهاشون در حق مامستجاب بشود

آسمان
۱۴۰۲/۰۳/۲۹

مجموعه داستان های کوتاهی ست از سبک زندگی آیت الله بهجت و رفتار این عارف بزرگ با اطرافیان. داستانی از کتاب: پشت سر آقا وارد حرم شدم.نزدیک حوض که رسیدیم، آقا نگاهی به من کردند و پرسیدند: 《شما اهل کجایید؟》 چند ماهی بود

- بیشتر
گمنام
۱۴۰۲/۰۱/۳۰

«آن نگاه‌های تندی که به این و آن کردی، نمی‌گذارد زمانی که احتیاج به نگاه اهل بیت (ع) داری، به تو نگاه کنند.»
F313
«اگر چنانچه حاجتی دارید، باید برای دیگران بخواهید. مثلاً اگر شما خانه ندارید و از خدا خانه می‌خواهید، دعا کنید برای بی‌خانه‌ها. فرشته‌ها برای شما دعا می‌کنند و آن فرشته‌ها چون معصومند، دعای‌شان به استجابت نزدیک‌تر است...»
F313
اگر کسی می‌خواد آقا امام زمان؟ عج؟ رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه.» سرم را انداختم پایین. حساب و کتاب چشم‌هایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود.
F313
آقا به من فرمودند که غذا درست کنم و ببرم منزل یکی از آشنایان. خیلی کار داشتم. گفتم: «می‌گویم ببرند.» اما آقا تأکید کردند که «نه، خودت ببر.» دو روز بعد خبر رسید که آن آقا به رحمت خدا رفته‌اند. تازه یادم افتاد چندوقت پیش ایشان از من رنجیده بودند و آقا هم به‌خاطر همین تأکید داشتند خودم برای ایشان غذا ببرم تا به‌نوعی دل‌جویی کرده باشم. نه فقط مراقب خودشان، که مراقب ما هم بودند. آن‌قدر که اگر معصیتی از ما سر می‌زد، انگار خودشان مرتکب شده‌اند و تا جبران نمی‌شد، آرام نمی‌شدند. بر اساس خاطرهٔ حجت‌الاسلام‌والمسلمین علی بهجت
ریحانه باقریه
همان‌طورکه کیسه را در دستش جابه‌جا می‌کرد، به آقا سلام داد. آقا بعد از جواب سلام، به کیسهٔ پلاستیکی اشاره کرد و پرسید: «این چیه؟» مرد لبخند زد: «گندم بو داده‌ست؛ برای مراسم جشن عبدالزهرا(س)!» آقا چند قدم جلو رفتند، بعد دوباره برگشتند و با نرمی گفتند: «به‌جای این مراسم‌ها، بگردیم یک دلیلی پیدا کنیم بر اثبات خلافت امیرالمومنین (ع) که اگر این دلیل را به دیوار بگوییم، دیوار به حرف بیاید و بگوید: حق با شماست!»
F313
«کُونُوا دُعٰاةَ النّٰاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ؛ با رفتار خود، دعوت‌کننده [به‌سوی دین] باشید.»
F313
برایم عجیب است! چطور نگران کوچک‌بودن خانهٔ دیگران و بهبودی یک مریضی سادهٔ اطرافیان هست، اما دردهای خودش را اصلاً مطرح نمی‌کند.
F313
«سکوت کن؛ با سکوت به مقامات عالیه می‌رسی.»
soltani
همراه آقا می‌رفتیم درس. چشمم افتاد به نعلین‌شان. قسمتی از کفه‌اش جدا شده بود. می‌دانستم خودشان وقت نمی‌کنند. اهل زحمت‌دادن به دیگران هم نبودند؛ حتی به من که سال‌ها در کنارشان بودم. بعد از درس، به آقا گفتم: «کف نعلین‌تون جدا شده، اگه اجازه بدید، بدم درستش کنن.» آقا سرش را به طرف من چرخاند. با لبخند گفت: «خودم را هم بلدی درست کنی؟» همیشه وقتی شوخی می‌کردند، می‌خندیدم. این‌بار هم مثل همیشه؛ ولی یک‌دفعه دلم هُری پایین ریخت: «او با این همه عبادت و بندگی، هنوز هم به‌فکر درست‌کردن خودش است، اما من...»
ریحانه باقریه
مجلس که کمی خلوت می‌شود، خودم را به آقا می‌رسانم و آهسته درِ گوشش می‌گویم: «سمت راست، خدّام امامزاده موسی (ع) نشسته‌اند.» می‌دانم که چقدر بارگاه امامزاده موسی مبرقع(ع) را دوست دارد و دیده بودم که خدّامش را خیلی تحویل می‌گیرد. آقا جوابی نمی‌دهد. حتی مردمک چشم‌هایش نمی‌چرخند سمتی که گفته‌ام. با تعجب سر می‌چرخانم سمت خدّام. چشمم می‌خورد به تابلوی دست یکی‌شان که رویش نوشته شده: «توصیهٔ حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت». آقا چهره‌اش در هم رفته است. درست مثل سال‌ها قبل که روی جلد کتابی قبل از نامش کلمهٔ «آیت‌الله» را دیده بود. بر اساس خاطرهٔ حجت‌الاسلام و المسلمین علی بهجت
ریحانه باقریه

حجم

۵۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۵۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
۲,۵۰۰
۵۰%
تومان