
کتاب ابوباران
معرفی کتاب ابوباران
کتاب ابوباران نوشتهی زهرا سادات ثابتی و به همت انتشارات خط مقدم منتشر شده است. این اثر روایت خاطرات مصطفی نجیب، یکی از اعضای لشکر فاطمیون، از حضور و تجربههایش در نبرد سوریه است. کتاب با نگاهی صادقانه و بیپیرایه، زندگی پرفرازونشیب راوی را از مهاجرت خانوادگی از افغانستان به ایران، تلاش برای یافتن هویت، حضور در ارتش افغانستان و سپس پیوستن به فاطمیون و اعزام به سوریه دنبال میکند. ابوباران نهتنها به روایت جنگ و نبرد میپردازد، بلکه به دغدغههای هویتی، رنجهای مهاجرت، غربت و تلاش برای اثبات خود نیز توجه دارد. نویسنده با قلمی روایتگر و جزئینگر، تصویری ملموس از زندگی یک مهاجر افغانستانی و مدافع حرم ارائه داده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ابوباران
کتاب ابوباران با محوریت خاطرات مصطفی نجیب، به روایت زندگی و مبارزات یک مهاجر افغانستانی میپردازد که در مسیرهای پرپیچوخم مهاجرت، جنگ و جستوجوی هویت، تجربیات تلخ و شیرینی را از سر گذرانده است. زهرا سادات ثابتی در این کتاب، با تکیهبر گفتوگوهای صمیمانه و روایتهای دستاول، تصویری از زندگی مدافعان افغانستانی فاطمیون در نبرد سوریه ترسیم کرده است. ساختار کتاب بر پایهی روایت خطی و پیوسته خاطرات راوی استوار است؛ از دوران کودکی و نوجوانی در ایران، مهاجرت به افغانستان، حضور در ارتش و سپس بازگشت به ایران تا در نهایت، پیوستن به فاطمیون و اعزام به سوریه. کتاب ابوباران نهتنها به وقایع جنگی و عملیاتهای نظامی میپردازد، بلکه به مسائل اجتماعی، فرهنگی و روانی مهاجران افغانستانی در ایران و افغانستان نیز توجه نشان داده است. روایتها با جزئیات دقیق و توصیفهای ملموس، خواننده را با فضای زندگی مهاجران، دشواریهای سفرهای قاچاق، تلاش برای یافتن جایگاه و معنای زندگی و در نهایت، حضور در میدان نبرد سوریه همراه میکند. این کتاب، علاوهبر بازتاب واقعیتهای جنگ، به دغدغههای انسانی، غربت، رفاقت و ازخودگذشتگی نیز پرداخته است.
خلاصه کتاب ابوباران
کتاب ابوباران با روایت زندگی مصطفی نجیب آغاز میشود؛ جوانی افغانستانی که در ایران متولد شده اما همواره با مسئلهی هویت و تعلق دستوپنجه نرم میکند. او پس از تجربهی مهاجرت خانوادگی، با مشکلات قانونی و اجتماعی مهاجران افغانستانی در ایران روبهرو میشود و در نهایت تصمیم میگیرد برای یافتن هویت و آیندهای بهتر به افغانستان بازگردد. حضور در ارتش افغانستان، مواجهه با تفاوتهای فرهنگی و مذهبی، و تجربهی تلخ بیگانگی در سرزمینی که انتظارش را نداشت، بخش مهمی از خاطرات او را شکل میدهد. پس از بازگشت به ایران و تلاشهای نافرجام برای مهاجرت به اروپا، مصطفی نجیب با شکستها و رنجهای سفر قاچاق، بازداشت و دیپورت مواجه میشود و در نهایت، پس از بیماری و درمان، دوباره به ایران بازمیگردد. در بخش دوم کتاب، با جرقهی حضور فاطمیون در سوریه، راوی با انگیزهی دفاع از حرم و جستوجوی معنای تازهای برای زندگی، به جمع داوطلبان مدافع حرم میپیوندد. روایت آموزشهای نظامی، اعزام به سوریه، حضور در عملیاتهای حلب و تل شغیب، و مواجهه با واقعیتهای تلخ و خشن جنگ، بخش عمدهای از کتاب را تشکیل میدهد. در این میان، دوستیها، شهادت همرزمان، رنج غربت و لحظات تردید و امید، فضای کتاب را شکل میدهد. ابوباران با نگاهی انسانی و بیواسطه، نهتنها به روایت جنگ، بلکه به دغدغههای هویتی، ریشههای مهاجرت و معنای ایثار میپردازد.
چرا باید کتاب ابوباران را بخوانیم؟
ابوباران با روایتی صادقانه و جزئینگر، تجربههای کمتر شنیدهشدهی مهاجران افغانستانی و مدافعان فاطمیون را به تصویر کشیده است. این کتاب، فراتر از یک خاطرهنگاری جنگی، به مسائل هویتی، رنجهای مهاجرت، تلاش برای اثبات خود و معنای ایثار میپردازد. خواننده با مطالعهی این اثر، با لایههای پنهان زندگی مهاجران، دشواریهای سفرهای غیرقانونی، غربت و تلاش برای یافتن جایگاه در جامعه آشنا میشود. همچنین، روایتهای دستاول از نبرد سوریه و فضای انسانی حاکم بر جبههها، تصویری متفاوت از جنگ و رفاقت ارائه میدهد. ابوباران فرصتی برای درک بهتر واقعیتهای اجتماعی و انسانی مهاجران و مدافعان حرم فراهم کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان روایتهای مستند جنگ، پژوهشگران حوزه مهاجرت و هویت، کسانی که دغدغهی شناخت زندگی مهاجران افغانستانی در ایران و منطقه را دارند و همچنین افرادی که به دنبال درک عمیقتری از واقعیتهای جنگ سوریه و حضور فاطمیون هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب ابوباران
«من در ایران به دنیا آمدهام؛ در اسفند ۱۳۶۲؛ اما یک ایرانی محسوب نمیشدم. پدر و مادرم، بیش از چهل سال پیشتر، از افغانستان به ایران مهاجرت کرده بودند؛ اما آنها هم ایرانی شناخته نمیشدند. وضعیتی که داشتیم، برایم خوشایند نبود. نمیتوانستیم خیلی کارها را بکنیم؛ حتی برای دیالیز کردن پدرم در بیمارستان به مشکل برمیخوردیم. این گرفتاریها، مرا خیلی ناراحت میکرد. دلم میخواست در جایی زندگی کنم که به آنجا تعلق داشته باشم و مردم و دولتش، مرا هموطن خود بدانند. با وجود اینها، من ایران را دوست داشتم؛ در این کشور متولد و بزرگ شده بودم و تمام خاطرات زندگیام، در کوچهپسکوچههای یکی از محلههای شهر مشهد گذشته بود. وقتی بچه بودم، مادرم بعدازظهرها دستم را میگرفت و یکییکی به دیدن همسایهها و خالههایم میرفتیم؛ همسایههایی که با هم مثل خواهر و برادر حقیقی بودیم؛ به قدری که بدون اجازه وارد خانههای یکدیگر میشدیم و حتی از یخچال هم خوراک برمیداشتیم. به همان اندازهای که حس خوبی به زادگاهم داشتم، از بعضی مسائل و برخوردها نیز رنجیدهدل بودم. برای همین، بعد از گرفتن دیپلم تصمیم گرفتم به افغانستان مهاجرت کنم. پدر و مادرم اما سخت مخالفت کردند.»
حجم
۴۷۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۴۷۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه