
کتاب رقص با شیطان
معرفی کتاب رقص با شیطان
کتاب رقص با شیطان نوشتهی پارسیا موسوی، روایتی داستانی و تلخ از سقوط انسان در تاریکیهای درونی و اجتماعی است. این اثر با نگاهی بیپرده به انتخابهای دشوار، وسوسهها و مرز باریک میان انسانیت و بیرحمی، داستان بیلی را روایت میکند؛ جوانی که در دل شهری بیرحم و درگیر فقر، مواد و خشونت، با وسوسههای درونی و بیرونی دستوپنجه نرم میکند. نویسنده با خلق فضایی تیره و پرتنش، شخصیتهایی چندلایه و دیالوگهایی پرمعنا، مخاطب را به سفری در اعماق روان انسان و جامعه میبرد. نشر سنجاق بهصورت الکترونیکی این کتاب را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رقص با شیطان
رقص با شیطان، اثر پارسیا موسوی، داستانی اجتماعی و روانشناختی است که در بستری تاریک و واقعگرایانه، به بررسی سقوط تدریجی انسان در دام وسوسهها و انتخابهای دشوار میپردازد. این رمان با محوریت شخصیت بیلی، جوانی که در حاشیه جامعه و زیر فشار فقر و بیپناهی قرار گرفته، روایت میشود. داستان در فضایی بینام و جهانی، اما آشنا برای هر انسانی، شکل میگیرد؛ جایی که مرز میان خیر و شر، روشنایی و تاریکی، بهشدت باریک است و هر تصمیم میتواند سرنوشتساز باشد. موسوی با استفاده از شخصیتهایی مانند فیلیپ و زرن، ساختار گروههای زیرزمینی و قوانین بیرحمانهشان را به تصویر کشیده و نشان داده است که چگونه انسانها در شرایط سخت، گاهی ناخواسته به هیولاهایی بدل میشوند که روزی از آنها میترسیدند. کتاب با جملات کوتاه، دیالوگهای عمیق و فضاسازی سنگین، مخاطب را به تماشای آینهای از خود و جامعه دعوت کرده است.
خلاصه داستان رقص با شیطان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با مقدمهای آغاز میشود که سقوط انسان را نه بهعنوان یک رویداد ناگهانی، بلکه فرایندی تدریجی و انتخابی معرفی میکند. بیلی، شخصیت اصلی، جوانی است که در شهری بینام و پر از فقر و جرم، برای زندهماندن به فروش مواد روی آورده است. رابطهی او با مادرش، پر از فاصله و ناامیدی است و خیابانها خانهی دوم او شدهاند. بیلی در مسیر سقوط، با فیلیپ آشنا میشود؛ مردی که خود زمانی امید را از دست داده و حالا در گروهی زیرزمینی به نام «کروز بلک» فعالیت میکند. این گروه با قوانین سخت و بیرحمانه، اعضا را وادار به انتخابهایی میکند که مرز انسانیت را میلرزاند. بیلی برای اثبات خود، وارد پناهگاهی میشود که زرن، رهبر بیرحم آن، قوانین بیاحساس و خشنش را دیکته میکند. آزمونهای گروه، بیلی را وادار به خشونت و بیرحمی میکند؛ جایی که برای بقا باید احساسات را سرکوب کند. در یکی از آزمونها، بیلی مجبور میشود زنی ناشناس را آزار دهد و در نهایت با شلیک گلولهای، او را بکشد. پس از برداشتن کیسه از سر زن، بیلی با چهرهی مادرش روبهرو میشود؛ لحظهای که تمام وجودش فرو میریزد و معنای واقعی سقوط را درک میکند. داستان با مرگ بیلی و فروپاشی کامل او به پایان میرسد؛ پایانی که نشان میدهد رقص با شیطان، رقصی بیپایان و ویرانگر است.
چرا باید کتاب رقص با شیطان را بخوانیم؟
این کتاب با روایتی بیپرده و صریح، به لایههای پنهان روان انسان و جامعه میپردازد و نشان میدهد چگونه انتخابهای کوچک و وسوسههای روزمره میتوانند به سقوطی بزرگ منجر شوند. رقص با شیطان نهتنها داستانی درباره جرم و خشونت است، بلکه تلاشی برای فهمیدن مرزهای انسانیت، قدرت انتخاب و مسئولیت فردی در شرایط دشوار است. مخاطب با خواندن این اثر، با پرسشهایی جدی درباره وجدان، امید، و معنای واقعی نجات و سقوط روبهرو میشود. روایت داستان، فضاسازی تیره و شخصیتپردازی عمیق، فرصتی برای تأمل درباره خود و جامعه فراهم میکند و تجربهای متفاوت از رمانهای اجتماعی و روانشناختی ارائه میدهد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان داستانهای اجتماعی، روانشناختی و کسانی که دغدغهی شناخت تاریکیهای درون انسان و مرزهای اخلاقی دارند، پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به موضوعات مربوط به اعتیاد، فقر، خشونت شهری و انتخابهای سرنوشتساز علاقهمندند، این اثر میتواند تجربهای تأثیرگذار باشد.
بخشی از کتاب رقص با شیطان
«این داستان، آینهایست که هر کدام از ما باید به آن نگاه کنیم؛ آینهای که سایهها و نورهای پنهان درونمان را به ما نشان میدهد؛ جایی که هر تصمیم، میتواند دری به سوی نجات یا سقوط باشد؛ رقص با شیطان رقصی است که میتواند ابدی باشد؛ تنها خود ما هستیم که میتوانیم انتخاب کنیم: رقصنده باشیم یا نه. شیطان همیشه درون ما نیست؛ او اغلب، در ظاهر یک صدا درون ما زمزمه میکند؛ صدایی که نه میدرد، نه فریاد میزند، فقط وسوسه میکند، آرام، مداوم و دقیق؛ تاریکی با قدمهای بلند نمیآید، با سایههای آرام و پنهان وارد میشود، درست از جایی که گمان میکنی نوری هست. انسان سقوط نمیکند بلکه ذره ذره خم میشود، ترک بر میدارد و روزی در آینهٔ خودش هم غریبه میشود. شاید رقص با شیطان، یک انتخاب نباشد؛ شاید یک آزمون باشد؛ اما آنکه میرقصد، هرگز بیگناه نمیماند. حتی اگر دلش هم روشن باشد، سایهای که بر دیوار میافتد، سایهٔ اوست و این رمان، داستان سایههاست؛ داستان کسانی که خواستند روشن بمانند، اما تاریکی را بلدتر بودند.»
حجم
۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه
حجم
۲۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۸۶ صفحه