
کتاب قصه های رازآلود کتاب فروش
معرفی کتاب قصه های رازآلود کتاب فروش
کتاب قصههای راز آلود کتابفروش نوشتهی کبری جمالی و سمیرا جمالی، مجموعهای از داستانهای کوتاه و خاطرهمحور است که با محوریت زندگی نوجوانان و خانوادهها در بستر شهری معاصر روایت میشود. این کتاب با نگاهی صمیمی و جزئینگر، لحظات ساده و در عین حال پرمعنای زندگی روزمره را به تصویر کشیده است؛ از بازیهای کودکانه و دغدغههای مدرسه تا روابط خانوادگی و تجربههای کوچک و بزرگ شدن. انتشارات نظری آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب قصه های رازآلود کتاب فروش
قصههای راز آلود کتابفروش اثری است که با زبانی ساده و روایتی نزدیک به خاطرهنویسی، به دنیای نوجوانان و خانوادهها سرک میکشد. نویسندگان، کبری جمالی و سمیرا جمالی، با انتخاب موقعیتهایی آشنا و ملموس، داستانهایی را خلق کردهاند که هرکدام بخشی از زندگی روزمره را بازتاب میدهد. ساختار کتاب بر پایهی روایتهای کوتاه و مستقل است؛ هر داستان با زاویه دیدی متفاوت، تجربهای تازه از دنیای کودکی، نوجوانی یا خانواده را پیش میکشد. فضای داستانها اغلب در خانه، مدرسه، محله یا کتابفروشی میگذرد و شخصیتها با دغدغههایی چون دوستی، درس، بازی، خرید، سفر و روابط خانوادگی روبهرو هستند. کتاب با نگاهی نوستالژیک و در عین حال واقعگرایانه، لحظات تلخ و شیرین رشد و بلوغ را به تصویر کشیده است، بیآنکه به اغراق یا قضاوت متوسل شود. در کنار روایتهای روزمره، گاهی رگههایی از طنز، خیالپردازی یا رمز و راز نیز به چشم میخورد که به جذابیت داستانها افزوده است.
خلاصه کتاب قصه های رازآلود کتاب فروش
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! کتاب با مجموعهای از داستانهای کوتاه آغاز میشود که هرکدام به یک اتفاق یا خاطرهی خاص میپردازد. در داستان «آدم برفی»، راوی با شور و شوق کودکانه، آدمبرفی میسازد و صبح روز بعد با غم از دستدادن آن روبهرو میشود؛ تجربهای از شادی و دلتنگی که با توضیح مادر دربارهی آبشدن برف، رنگی از واقعیت به خود میگیرد. در «زنگ تفریح»، ماجرای فوتبال بازیکردن، خرید نان و بازگشت به خانه با روایت صمیمی و جزئیات روزمره همراه است. داستان «دوچرخه» به شیطنتهای کودکانه و تلاش برای تعمیر دوچرخهی پدر میپردازد و همکاری و دوستی را برجسته میکند. در بخشهایی مانند «رفتن به اردو» و «چهارشنبهسوری»، تجربههای جمعی و خانوادگی، شور و هیجان نوجوانی و اهمیت روابط خانوادگی و دوستی به تصویر کشیده شده است. داستان «کتابخانه کوچک من» با محوریت کتابفروشی، به دغدغههای فروش کتاب، جذب مشتری و لحظات تنهایی و امیدواری کتابفروش میپردازد. روایتهایی مانند «پیرمرد خنزرپنزری» و «روزنهای برای امید» نیز با پرداختن به شخصیتهای فرعی و اتفاقات غیرمنتظره، لایههایی از رمز و راز و واقعیتهای اجتماعی را وارد فضای داستانها میکنند. در مجموع، کتاب با کنار هم قراردادن این روایتها، تصویری چندوجهی از زندگی نوجوانان و خانوادهها ارائه داده است.
چرا باید کتاب قصه های رازآلود کتاب فروش را بخوانیم؟
قصههای راز آلود کتابفروش با روایتهایی کوتاه و صمیمی، لحظات ساده اما تاثیرگذار زندگی را به تصویر کشیده است. این کتاب با پرداختن به دغدغهها و تجربههای نوجوانی، روابط خانوادگی و دوستیهای صمیمانه، فضایی آشنا و نزدیک به واقعیت را خلق کرده است. ویژگی شاخص این اثر، توجه به جزئیات روزمره و بازتاب احساسات و افکار شخصیتهاست؛ بهگونهای که خواننده میتواند خود را در موقعیتهای داستانی بیابد. همچنین، حضور عناصر طنز، خیالپردازی و رمز و راز، به جذابیت و تنوع روایتها افزوده است. این کتاب فرصتی برای مرور خاطرات کودکی و نوجوانی و تامل بر ارزشهای ساده و انسانی زندگی فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به نوجوانان، جوانان و خانوادههایی پیشنهاد میشود که به داستانهای روزمره، خاطرهنویسی و روایتهای صمیمی علاقه دارند. همچنین برای کسانی که به دنبال بازخوانی تجربههای ساده و انسانی یا تقویت ارتباط میان نسلها هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب قصه های رازآلود کتاب فروش
«یک لایه نازک برف روی زمین نشسته است. برفها مانند پنبه گویی در شب در هوای تاریک از آسمان به زمین نمه نمه پایین میآیند. از پشت پنجره نگاه که میکنم گویی هوا سرد نیست. خدا از آسمان خودش سبدی از گل را شبیه پنبه به زمین هدیه داده است؛ دلم میخواهد پنجره را باز کنم تا این برفهایی که مانند گل پنبهاند را حس کنم و با دستانم آنها را دربربگیرم. چفت پنجره را باز میکنم، باد سردی به صورتم میخورد انگار سیلی نسیم به من زده است؛ دستم را دراز کرده در هوا این گلهای پنبه را میخواهم از آن خود کنم. هرکدام از آنها که از آسمان به پایین میآیند روی دستم که مینشیند بر اثر گرمای دستم به سرعت آب میشوند. پنجره را میبندم، پالتوی پشمی خود را تن کرده و کلاهی برسرم میگذارم و چکمه را میپوشم و از خانه بیرون میآیم و دوان دوان به حیاطمان میروم. کویهای از برف را گوشهی حیاط میبینم. دلم میخواهد همهی آنها را به آغوش بکشم. به سراغ آنها میروم؛ با دستان خود چند توپ قل قلی کوچک و بزرگ درست میکنم. آنها را کنار هم میگذارم. یکی از توپهای برفی بزرگ را از میان آن همه توپ برمیدارم و روی کوپهای از برف میگذارم سپس توپ کوچک را هم روی توپ بزرگ برفی میگذارم.»
حجم
۶۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۶۸۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه