
کتاب نیلوفر مرداب
معرفی کتاب نیلوفر مرداب
کتاب الکترونیکی «نیلوفر مرداب» نوشتهٔ اشرف قلندری اثری در حوزهٔ داستانهای فارسی معاصر است که نشر نامه مهر آن را منتشر کرده است. این کتاب با نگاهی به زندگی روزمره و روابط خانوادگی، روایتگر فرازونشیبهای عاطفی و ذهنی شخصیتهایش است و در بستری از خاطرات، دغدغهها و امیدها، تصویری از زندگی ایرانی را به نمایش میگذارد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب نیلوفر مرداب
«نیلوفر مرداب» اثری داستانی است که در قالب رمان، زندگی چند نسل از یک خانواده را در بستر تحولات اجتماعی و عاطفی روایت میکند. اشرف قلندری با بهرهگیری از زبان توصیفی و جزئینگر، به سراغ خاطرات، رویاها و واقعیتهای شخصیتهایش رفته است. کتاب با محوریت شخصیت «نیلوفر» و خانوادهاش، به روابط میانفردی، عشق، فقدان، خاطرات کودکی و تأثیر گذشته بر اکنون میپردازد. ساختار کتاب مبتنی بر روایتهای پیوسته و گاه خاطرهمحور است و در آن، عناصر زندگی روزمره، سفر، طبیعت و مناسبات خانوادگی نقش پررنگی دارند. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی شخصیتها، فضایی ملموس و آشنا برای خواننده خلق کرده است. «نیلوفر مرداب» نهتنها به روایت یک داستان خانوادگی بسنده نمیکند، بلکه به دغدغههای ذهنی و روانی شخصیتها نیز توجه نشان داده است. این کتاب در دستهبندی رمانهای معاصر فارسی قرار میگیرد و با نگاهی به تحولات اجتماعی و فردی، تصویری چندلایه از زندگی ایرانی ارائه میدهد.
خلاصه داستان نیلوفر مرداب
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «نیلوفر مرداب» با روایتی از زندگی «نیلوفر» آغاز میشود؛ زنی که در میانهٔ دغدغههای خانوادگی، خاطرات گذشته و چالشهای روانی، به دنبال معنای زندگی و آرامش است. روایت با توصیف لحظات روزمره، سفر به شمال کشور و بازگشت به تهران، فضای خانوادگی و روابط میان اعضای خانواده را به تصویر میکشد. نیلوفر در کنار همسرش «سیاوش» و فرزندانش، با خاطرات کودکی، فقدان پدر و مادر، و تأثیرات جنگ و مهاجرت دستوپنجه نرم میکند. در طول داستان، گذشته و حال در هم تنیده میشوند؛ خاطرات پدر و مادر، روزهای جنگ، و روابط میان اعضای خانواده، ذهن نیلوفر را به خود مشغول میکنند. او با کابوسها و اضطرابهایش روبهروست و تلاش میکند میان نقش مادری، همسری و فردیت خود تعادلی بیابد. روایتهایی از سفر، مهمانیهای خانوادگی، آشپزی، و حتی جزئیات زندگی روزمره، در کنار دغدغههای عمیقتر مانند خیانت، مرگ، و معنای خوشبختی، ساختار داستان را شکل میدهند. در این میان، شخصیتهای فرعی مانند «پریسا»، «کیومرث»، «سهراب» و دیگر اعضای خانواده، هرکدام با قصهها و دغدغههای خود، به غنای روایت میافزایند. کتاب با نگاهی به تأثیر گذشته بر حال، نقش خاطرات و امید به آینده، و تلاش برای یافتن آرامش در دل آشوبهای زندگی، پیش میرود. پایان داستان باز میماند و سرنوشت شخصیتها را به تأمل خواننده میسپارد.
چرا باید کتاب نیلوفر مرداب را بخوانیم؟
«نیلوفر مرداب» با تمرکز بر زندگی روزمره و روابط خانوادگی، تصویری ملموس از دغدغهها، امیدها و ترسهای انسان معاصر ارائه میدهد. این کتاب با روایت چندلایه و جزئینگر، به موضوعاتی چون عشق، فقدان، خاطرات، و تأثیر گذشته بر اکنون میپردازد. خواندن این اثر فرصتی برای همذاتپنداری با شخصیتهایی است که در جستوجوی معنا و آرامش، با چالشهای زندگی روبهرو میشوند. همچنین، کتاب با پرداختن به جزئیات فرهنگ و زندگی ایرانی، برای علاقهمندان به ادبیات معاصر فارسی جذابیت ویژهای دارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر فارسی، دوستداران روایتهای خانوادگی و کسانی که دغدغههایی مانند هویت، خاطرات، روابط میاننسلی و تأثیر گذشته بر حال دارند، مناسب است. همچنین، برای کسانی که به دنبال بازتابی از زندگی روزمره و مسائل روانی در قالب داستان هستند، «نیلوفر مرداب» انتخابی قابلتوجه خواهد بود.
بخشی از کتاب نیلوفر مرداب
«در زندگی آدمها روزها و ساعتها و لحظههایی وجود دارد که نمیتوان آن را برای کسی بیان کرد گاه تلخند. گاه گس و گاه شیرین. شاید اگر زندگیام را به کسی بگویم و یا قسمتی از آن را حتی برای تو بیان کنم، به باورت نمینشیند، آنوقت تو هم مرا به دیوانگی محکوم میکنی شاید بگویی این یک قصه است، قصه حسن. در زندگی من آنچه وجود دارد از آن گونه است که هیچکس را توان باورش نیست. شاید خودم نیز به همین دلیل به دنبال قرصهای آرامبخش و خوابآور رفتهام شاید اینگونه راحتتر بتوانم نفس بکشم. حال که مینگرم؛ اینها که بر من گذشته سخت است. ولی نمیدانم تقدیر بود و یا خودم اسباب این درد و رنج را فراهم کردهام. روزگاری که دستانم از روی دیوار سرخوردند و تنم تاب کشیدن روحم را نداشت. نگاهی به باغچه آنسوی حیاط کردم. گل ختمی خودش را دار زده بود، نسترنها و گلهای شیپوری تمام زندگیام را، آنچه را که دیده بودند جار زدند. چقدر تلخ بود، دوست داشتم من هم تکهای از ابر بودم و حداقل کنار مادربزرگ آن هنگام که ملحفهی سفیدش را وصله میکرد، گوشهای از آن را به دست میگرفتم و با سپیدی آن به ابرها میپیوستم. منی که هیچکس را نداشتم و هیچ آشنایی برایم نمانده بود جز سایهام که گاه دستش را میگرفتم و در آغوشش...»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه