
کتاب چند برگ
معرفی کتاب چند برگ
کتاب الکترونیکی «چند برگ» نوشتهٔ سمیرا خانقلی اثری است که نشر رشد فرهنگ آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعهای از روایتها و داستانهای کوتاه است که به زندگی زنان در مناطق محروم ایران، بهویژه سیستان و بلوچستان، میپردازد و با نگاهی اجتماعی و انتقادی، دغدغههای زنان و مسائل مربوط به کودکهمسری، نابرابری جنسیتی و چالشهای فرهنگی را بازتاب میدهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب چند برگ
«چند برگ» اثری در قالب داستان کوتاه و روایتهای مستندگونه است که با محوریت زندگی زنان در مناطق کمتر دیدهشدهٔ ایران، بهویژه روستاهای سیستان و بلوچستان، نوشته شده است. سمیرا خانقلی در این کتاب با روایتی نزدیک به واقعیت، تجربههای زیستهٔ زنان را از زبان شخصیتهایی چون «گلچهره» بازگو میکند. کتاب ساختاری روایی دارد و با بهرهگیری از خاطرات، گفتوگوها و توصیفهای محیطی، تصویری ملموس از شرایط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زنان در این مناطق ارائه میدهد. دغدغههای اصلی کتاب حول محورهایی چون کودکهمسری، نقش سنتها در تعیین سرنوشت زنان، فقر، بیسوادی و چالشهای بهداشتی و آموزشی میچرخد. نویسنده با انتخاب قالب داستان کوتاه و روایت اولشخص، تلاش کرده است تا صدای زنان را به گوش مخاطب برساند و لایههای پنهان زندگی آنها را آشکار کند. این کتاب در سالهای اخیر و با توجه به تحولات اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران نوشته شده و بازتابدهندهٔ بخشی از واقعیتهای تلخ و کمتر شنیدهشده است.
خلاصه داستان چند برگ
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «چند برگ» با روایت زندگی «گیتی»، زنی جوان از شمال ایران آغاز میشود که برای انجام یک مصاحبه و ثبت روایت زندگی زنی به نام «گلچهره» به سیستان و بلوچستان سفر میکند. در طول سفر، گیتی با چالشهای فرهنگی، تفاوتهای زبانی و شرایط سخت زندگی در روستاهای جنوب شرق ایران روبهرو میشود. روایت اصلی کتاب از زبان گلچهره ادامه پیدا میکند؛ دختری که در کودکی و نوجوانی، قربانی سنتهای خانوادگی و اجتماعی میشود. او در سن پایین، بدون رضایت و آگاهی، به عقد پسرعمویش درمیآید و با مشکلات متعدد جسمی و روحی ناشی از کودکهمسری، سقطهای مکرر و فشارهای خانواده و جامعه دستوپنجه نرم میکند. گلچهره از آرزوهای کودکی، حسرت تحصیل و استقلال، و رنجهای مادرشدن در نوجوانی میگوید. روایت او، تصویری از زنانی است که در سایهٔ سنتها و نابرابریها، صدایشان کمتر شنیده میشود و زندگیشان در چرخهای از تکرار رنج و امید میگذرد. کتاب با توصیف جزییات زندگی روزمره، روابط خانوادگی، مراسم ازدواج و باورهای محلی، تلاش میکند تا تجربهٔ زیستهٔ زنان این مناطق را به تصویر بکشد و مخاطب را با واقعیتهای تلخ و گاه ناگفتهٔ آنها روبهرو کند.
چرا باید کتاب چند برگ را بخوانیم؟
این کتاب با روایت صادقانه و بیپرده از زندگی زنان در مناطق محروم، فرصتی فراهم میکند تا مخاطب با واقعیتهایی روبهرو شود که کمتر در رسانهها و ادبیات رسمی بازتاب یافتهاند. «چند برگ» نهتنها به موضوع کودکهمسری و نابرابری جنسیتی میپردازد، بلکه با پرداختن به جزییات زندگی روزمره، باورها و سنتهای محلی، تصویری چندلایه از جامعهای ارائه میدهد که در آن زنان با چالشهای متعددی مواجهاند. خواندن این کتاب میتواند به درک بهتر شرایط اجتماعی و فرهنگی زنان در ایران کمک کند و نگاه تازهای به مسائلی بیندازد که اغلب نادیده گرفته میشوند. همچنین، روایتهای کتاب، همدلی و حساسیت نسبت به سرنوشت زنان و دختران را برمیانگیزد و مخاطب را به تأمل دربارهٔ نقش سنتها و ساختارهای اجتماعی در تعیین سرنوشت افراد وادار میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به مسائل اجتماعی، فعالان حوزهٔ زنان، پژوهشگران علوم اجتماعی و کسانی که دغدغهٔ عدالت جنسیتی و حقوق کودکان دارند، مفید است. همچنین، برای کسانی که به دنبال شناخت عمیقتر از فرهنگ و زندگی در مناطق محروم ایران هستند، «چند برگ» انتخاب مناسبی است.
بخشی از کتاب چند برگ
«نمیدانم آخرین باری که رفتم و با بچهها بازی کردم دقیقاً چه زمانی بود. اینجا اهالی همیشه عاقبتشان را از کودکی میدانستند بنابراین زیاد نمیشود روی دوره کودکی حساب باز کرد. کودکی و قهر و آشتیها و عروسک بازی و شیطنت در اینجا با رسیدن به سن سیزده چهارده سالگی تمام میشود و من زودتر از آنچه که فکر میکردم سیزده ساله شدم. ما شش خواهر بودیم و طبق معمول دخترها باید دم دست مادرشان باشند... بنابراین هر کدام از ما وظیفهای داشتیم. مثلاً من مسئول آب آوردن از چاه. دو تا از خواهرها مسئول کارهای آشپزخانه، و بقیه چون بزرگتر بودند معمولا همه کارها را انجام میدادند. یکی از روزهایی که در حیاط در حال کشیدن آب از چاه بودم متوجه نگاههای عجیب و غریب زن عمو و عمهام شدم. دلم ریخت از همانجا فهمیدم خوابهایی برایم دیدهاند، اعتنا نکردم و به خانه رفتم. این چندمین باری بود که با تلاقی نگاهشان مواجه میشدم. آن موقعها خانواده ما و دایی و عمهام در یک حیاط زندگی میکردیم و هنوز هم این سبک زندگی مرسوم است. گفتم که ما شش خواهر بودیم. و من فرزند آخر. پدرم خیلی به فرزند پسر علاقه داشت و شش تا بودن ما همیشه سنگینی نگاه پدرم را به دنبال داشت.»
حجم
۵۷۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۵۷۴٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه