
کتاب آشپزهای گرسنه
معرفی کتاب آشپزهای گرسنه
کتاب الکترونیکی «آشپزهای گرسنه» نوشتهٔ منصوره مصطفیزاده و با تصویرگری محمدرضا دوستمحمدی، توسط نشر کتابپارک منتشر شده است. این اثر مجموعهای از داستانهای کوتاه با محوریت ماجراهای دو خواهر و برادر نوجوان به نامهای آیه و علی است که در ماه رمضان، با چالشهای روزهداری، آشپزی و زندگی خانوادگی روبهرو میشوند. فضای کتاب سرشار از طنز، موقعیتهای بامزه و روایتهایی از تجربههای روزمره کودکان و نوجوانان است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آشپزهای گرسنه
«آشپزهای گرسنه» اثری داستانی در قالب مجموعهای از داستانهای کوتاه است که با نگاهی به زندگی روزمرهٔ یک خانوادهٔ ایرانی در ماه رمضان، به روایت ماجراهای دو کودک، آیه و علی، میپردازد. این کتاب با زبانی نزدیک به دنیای نوجوانان و کودکان، موقعیتهایی را به تصویر میکشد که بسیاری از خانوادهها در ماه رمضان با آن روبهرو میشوند: از سحرهای خوابآلود و تلاش برای بیدار شدن تا افطارهای شلوغ و تجربههای آشپزی کودکانه. ساختار کتاب بهگونهای است که هر داستان، ماجرایی مستقل اما مرتبط با دیگر بخشها دارد و در مجموع، تصویری زنده و ملموس از فرازونشیبهای زندگی خانوادگی در این ماه را ارائه میدهد. تصویرگریهای محمدرضا دوستمحمدی نیز به جذابیت و فضای صمیمی کتاب افزوده است. این اثر نهتنها به موضوع روزهداری و آشپزی میپردازد، بلکه روابط خواهر و برادری، شوخیها، رقابتها و همکاریهای کودکانه را نیز بهخوبی نشان داده است.
خلاصه کتاب آشپزهای گرسنه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! ماجراهای «آشپزهای گرسنه» با شروع ماه رمضان و تلاش خانواده برای بیدار شدن در سحر آغاز میشود. علی و آیه، دو خواهر و برادر نوجوان، هرکدام با شیطنتها و دغدغههای خود، سعی میکنند با گرسنگی و تشنگی روزه کنار بیایند. داستانها حول محور تجربههای روزمرهٔ آنها میچرخد: از بیدار شدن برای سحری و رقابت بر سر کنترل تلویزیون تا تلاش برای درستکردن شربت خاکشیر و آشپزیهای خلاقانه و گاهی فاجعهآمیز. در یکی از ماجراها، آیه و علی تصمیم میگیرند بدون کمک مادر، شربت درست کنند و نتیجه، آشپزخانهای بههمریخته و شربتی با شکر زیاد است. در داستانی دیگر، مهمان ناخواندهای مثل سوسک، ماجرای خانه را به هیجان میکشد و ترس و شوخیهای کودکانه را به تصویر میکشد. تجربههای آشپزی مثل درستکردن کتلت با دوست آیه، یا تلاش برای پختن کوکوسبزی و شلهزرد، هر بار با چالشهایی همراه است که گاهی به نتایج خندهدار و گاهی به همکاری و همدلی ختم میشود. در کنار این ماجراها، روابط خانوادگی، حمایت والدین و دوستیهای کودکانه، فضای گرم و صمیمی داستانها را شکل میدهد. پایان هر داستان، با افطار و جمعشدن خانواده دور سفره، حس رضایت و نزدیکی را به تصویر میکشد، بیآنکه پایان کلی داستانها را لو بدهد.
چرا باید کتاب آشپزهای گرسنه را بخوانیم؟
این کتاب با روایت ماجراهای روزمره و طنزآمیز، تجربههای آشنا و ملموسی از زندگی خانوادگی در ماه رمضان را به تصویر میکشد. «آشپزهای گرسنه» نهتنها به دغدغههای نوجوانان دربارهٔ روزهداری و آشپزی میپردازد، بلکه روابط خواهر و برادری، همکاری و شوخیهای کودکانه را نیز بهخوبی نشان داده است. خواندن این کتاب فرصتی است برای همذاتپنداری با شخصیتهایی که با چالشهای ساده اما مهم زندگی روبهرو میشوند و در کنار هم راهحلهایی پیدا میکنند. فضای شاد و موقعیتهای بامزه، کتاب را برای نوجوانان و حتی بزرگترها جذاب کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای نوجوانان، کودکان گروه سنی ج و خانوادههایی که بهدنبال داستانهایی با محوریت زندگی روزمره، روابط خانوادگی و تجربههای ماه رمضان هستند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به داستانهای طنز و ماجراجویانه علاقه دارند و دوست دارند با چالشهای آشپزی کودکانه و روابط خواهر و برادری روبهرو شوند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب آشپزهای گرسنه
«علی خندید و قاشق خودش را توی دهانش گذاشت. گویندٌ تلویزیون گفت: «تا اذان صبح به افق تهران پنج یه ی ياج تون کت همه از جا پریدند و بهسمت دستشویی دویدند. مامان و آیه و علی داشتند سر شیر آب میجنگیدند. اما بابا در رقابت مسواک زدن برنده شده بود و با خیال راحت داشت در اشیزحانه وضو میگرفت. مامان دم در گفت: «کلید برداشتین؟» علی کلید را از جیبش درآورد و به مامان نشان داد. مامان گفت: «همهچی حاضره! خودم به ربع قبل اذان میرسم.» آیه گفت: «باشه.» مامان دوباره گفت: «فقط امروزه. شما کتری رو بذارین» خودم میآم چایی دم میکنم.» «یاشه.» «اصل شاید بابا زودتر از من برسه؛ چایی رو دم میکنه.» «باشه.»بابا و بچهها از یلهها پايین رفتند. مامان داد زد: «فقط همین امروزه.» آیه و علی و بابا از پایین راهیله گفتند: «يا ااش1۵» روقرشی از سحر هنوز وسط هال پهن بود. مامان آن را در بالکن تکاند و از بالا بابا و بچهها را دید که سوار ماشین شدند. مدرسه نزدیک بود و معمولاً پیاده میرفتند. اما در ماه رمضان بابا با ماشین میبردشان که کمتر خسته شوند.»
حجم
۵٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۵٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه