
کتاب رویای شیشه ای
معرفی کتاب رویای شیشه ای
کتاب الکترونیکی «رویای شیشهای» نوشتهٔ زهرا (سهیلا) رحمانپور اثری است که نشر نظری آن را منتشر کرده است. این کتاب مجموعهای از روایتها و داستانهایی بر پایهٔ واقعیت است که به زندگی، امید، چالشهای افراد دارای معلولیت و روابط انسانی میپردازد. نویسنده با نگاهی جزئینگر و انسانی، تجربههای زیستهٔ شخصیتهایش را به تصویر کشیده و تلاش کرده است تا دغدغهها، احساسات و فرازونشیبهای زندگی آنها را بازتاب دهد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رویای شیشه ای
«رویای شیشهای» اثری داستانی و واقعگراست که در قالب چند روایت به زندگی دختران و زنان جوانی میپردازد که با چالشهای جسمی و اجتماعی روبهرو هستند. کتاب از زاویهٔ دید اولشخص روایت میشود و با زبانی صمیمانه، تجربههای روزمره، دغدغهها و احساسات شخصیتها را بازگو میکند. ساختار کتاب به گونهای است که هر بخش، داستانی مستقل اما مرتبط با مضمون کلی اثر دارد؛ یعنی مواجهه با محدودیتها، امید به آینده و جستوجوی معنا در دل سختیها. نویسنده با الهام از واقعیتهای زندگی، تلاش کرده است تا تصویری ملموس از دنیای افراد دارای معلولیت و تعاملات آنها با جامعه ارائه دهد. این کتاب در سال ۱۳۸۹ منتشر شده و فضای آن بیشتر در محیطهای دانشگاهی، خانوادگی و جمعهای دوستانه میگذرد. روایتها گاه با طنز و گاه با تلخی همراهاند و بهگونهای طراحی شدهاند که خواننده را با لایههای پنهان احساسات و افکار شخصیتها آشنا کنند.
خلاصه کتاب رویای شیشه ای
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان اصلی «رویای شیشهای» حول محور زندگی دختری به نام نسترن شکل میگیرد که با نوعی فلج مغزی زندگی میکند و در عین حال دانشجوی دانشگاه است. روایت با توصیف روزمرگیها، دوستیها و دغدغههای نسترن آغاز میشود؛ او با دوستانش فرناز و محبوبه، لحظات تلخ و شیرین دانشجویی را تجربه میکند. ورود پسری به نام مسعود مالکی به زندگی نسترن، نقطهٔ عطفی در داستان است. مسعود که دانشجوی سال آخر حقوق است، با نسترن آشنا میشود و پس از مدتی، پیشنهاد ازدواج میدهد. این پیشنهاد، نسترن را با چالشهای عمیقتری روبهرو میکند؛ از یک سو امید به داشتن یک زندگی مشترک و از سوی دیگر نگرانی از پذیرش بیماری و محدودیتهایش توسط مسعود. در ادامه، داستان به فرازونشیبهای رابطهٔ این دو میپردازد؛ از لحظات عاشقانه و امیدبخش تا مواجهه با واقعیتهای تلخ بیماری و واکنشهای اطرافیان. رفتار مسعود پس از مشاهدهٔ عوارض بیماری نسترن تغییر میکند و این تغییر، نسترن را با احساس طردشدگی و ناامیدی مواجه میسازد. در بخشهای دیگر کتاب، روایتهایی از زندگی آیدا، دختری که پس از تصادف دچار معلولیت شده، و تجربههایش در کلاس نقاشی و مواجهه با عشق و ازدواج نیز آمده است. کتاب با روایتهایی از امید، پذیرش خود و تلاش برای ساختن زندگی بهتر، پیامهایی دربارهٔ ارزش انسانها فراتر از جسم و محدودیتهای فیزیکیشان ارائه میدهد.
چرا باید کتاب رویای شیشه ای را بخوانیم؟
این کتاب با روایتهایی ملموس و نزدیک به واقعیت، به موضوعاتی چون پذیرش خود، امید در دل ناامیدی، و ارزشمندی انسانها صرفنظر از محدودیتهای جسمی میپردازد. «رویای شیشهای» با تمرکز بر تجربههای زیستهٔ افراد دارای معلولیت، تصویری متفاوت از چالشها و توانمندیهای آنها ارائه میدهد و به خواننده کمک میکند تا با نگاهی تازه به مفاهیم همدلی، عشق و تابآوری بنگرد. مطالعهٔ این اثر میتواند دریچهای به سوی درک بهتر زندگی کسانی باشد که هر روز با موانع اجتماعی و جسمی روبهرو هستند و با وجود این، امید و انگیزهٔ خود را حفظ میکنند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ «رویای شیشهای» برای کسانی مناسب است که به روایتهای اجتماعی، داستانهای الهامگرفته از واقعیت و موضوعات مرتبط با معلولیت و توانیابی علاقه دارند. این کتاب بهویژه برای افرادی که دغدغهٔ پذیرش خود، تابآوری در برابر مشکلات و شناخت بهتر دنیای افراد دارای معلولیت را دارند، مفید خواهد بود. همچنین دانشجویان، فعالان اجتماعی و خانوادههایی که با این مسائل درگیرند، میتوانند از خواندن این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب رویای شیشه ای
«صدای بچهها مثل زنگ تو گوشم میپیچید. هر کسی به چیزی میگفت و من گیج و وامونده سرمرو که روی زانوهام خم شده بود گرفته بودم توی دستام. - فرشته جون. به خدا اون بیارزشتر از اينه که تو بخوای به خاطرش این جوری بهم بریزی. فرناز بود. از صداش همدردی میبارید و با تنگتر کردن حلقهی دستش به دور کمرم سعی داشت این حس رو بیشتر منتقل کنه. - فرناز درست میگه. همون بهتر که رفت. پسرهی دیلاق انگار از دماغ فیل افتاده. دیلاق! محبوبه با اون صدای جینغجیغو و زنگدارش اصطلاح درستیرو به کار برده بود. وقتی اولین بار دیدمش با خودم گفتم (پسره عجب قدی داره! فکر کنم خوراکش نون و نردبونه که این جوری دراز شده) اون روز با این که امتداد نگاهش رو پشت سرم احساس کردم اما هیچ وقت فکر نمیکردم زندگیم باهاش به گونهای رقم بخوره که نتیجهاش بشه واموندگی امروزم.»
حجم
۷۲۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۱ صفحه
حجم
۷۲۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۱ صفحه