
کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد...
معرفی کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد...
کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد... با نام اصلی If something happens to me نوشته الکس فینلی و ترجمه زینب شاکر توسط نشر خلوت منتشر شده است. این اثر در دستهی رمانهای معمایی و جنایی قرار میگیرد و داستانی پرکشش را با محوریت رازهای گذشته و پیامدهای آن روایت میکند. نویسنده با خلق شخصیتهایی چندلایه و فضاسازی دقیق، مخاطب را به دنیایی پر از ابهام و تعلیق میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد...
کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد... نوشتهی الکس فینلی، داستانی معمایی و چندلایه در قالب یک رمان روایت شده است. این کتاب با ساختاری روایی که میان گذشته و حال در حرکت است، زندگی شخصیتهایی را دنبال میکند که هرکدام با رازها و زخمهایی از گذشته روبهرو هستند. روایت کتاب از چند زاویهدید مختلف پیش میرود و هر فصل با تمرکز بر یکی از شخصیتها، لایههای جدیدی از ماجرا را آشکار میکند. فضای داستان در شهرهای کوچک آمریکا و همچنین در ایتالیا میگذرد و الکس فینلی با پرداختن به روابط خانوادگی، دوستیها و تأثیرات رویدادهای تلخ بر زندگی افراد، تصویری واقعگرایانه و پرتنش از جامعهی معاصر ارائه داده است. این رمان با بهرهگیری از عناصر جنایی، تعلیق و روانشناسی شخصیتها، مخاطب را تا پایان درگیر خود نگه میدارد و با طرح پرسشهایی دربارهی حقیقت، گناه و رستگاری، مرز میان قربانی و متهم را به چالش میکشد.
خلاصه داستان اگر اتفاقی برای من افتاد...
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان اگر اتفاقی برای من افتاد... با محوریت ناپدیدشدن مرموز دختری به نام آلیسون لین آغاز میشود. رایان، دوست صمیمی و نامزد سابق آلیسون، پس از این اتفاق در معرض اتهام و سوءظن قرار میگیرد و زندگیاش برای همیشه تغییر میکند. روایت کتاب در دو بازهی زمانی گذشته و حال جریان دارد؛ گذشتهای که در آن رایان و آلیسون دوران نوجوانی و دوستیشان را سپری میکنند و حالتی که رایان با هویتی جدید در دانشکدهی حقوق مشغول تحصیل است و همچنان سایهی آن حادثه بر زندگیاش سنگینی میکند. در کنار رایان، شخصیتهایی چون یاپی مکگی، معاون کلانتر جوانی که پس از بازگشت به شهر زادگاهش با پروندهی کشف یک خودروی غرقشده و اجساد ناشناس روبهرو میشودو شین اولری، مردی که درگیر مسائل خانوادگی و رازهای تاریک گذشته است، هرکدام بخشی از پازل معمایی داستان را شکل میدهند.
با پیشرفت روایت، ارتباط میان این شخصیتها و گذشتهی مشترکشان بهتدریج آشکار میشود و رازهای پنهان، یکی پس از دیگری برملا میگردد. درونمایهی اصلی رمان، تأثیر رویدادهای تلخ و رازهای سرکوبشده بر سرنوشت افراد است. نویسنده با پرداختن به روابط پیچیدهی خانوادگی، دوستیها و زخمهای روانی، نشان میدهد که چگونه گذشته میتواند آینده را تحتتأثیر قرار دهد و حقیقت، همیشه آن چیزی نیست که در ظاهر دیده میشود.
چرا باید کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد... را بخوانیم؟
این کتاب با روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، تجربهای متفاوت از یک رمان معمایی را ارائه میدهد. تعلیق و ابهام تا انتهای داستان حفظ میشود و هر فصل با افشای بخشی از حقیقت، مخاطب را به کشف رازهای جدید سوق میدهد. پرداختن به موضوعاتی چون هویت، گناه، بخشش و تأثیر گذشته بر حال، باعث شده است که کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد... فراتر از یک داستان جنایی صرف باشد و لایههای عمیقتری از روان انسان را بررسی کند؛ همچنین روایت از زاویهدید شخصیتهای مختلف، امکان همذاتپنداری و درک بهتر پیچیدگیهای داستان را فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهی این کتاب به علاقهمندان رمانهای معمایی، جنایی و روانشناختی پیشنهاد میشود. کسانی که به داستانهایی با روایت چندصدایی، شخصیتهای خاکستری و رازهای پیچیده علاقه دارند، از خواندن این اثر بهره خواهند برد؛ همچنین این کتاب برای مخاطبانی که دغدغهی تأثیر گذشته بر زندگی امروز و روابط انسانی را دارند، انتخاب مناسبی است.
بخشی از کتاب اگر اتفاقی برای من افتاد...
«رایان زمزمهکنان میگوید: «ما مجبور نیستیم...» آلیسون بدون اینکه پاسخی بدهد، بامو نو و بدون خط و خش پدرش را در جاده خاکی میراند. سنگها زیر چرخهای ماشین به اطراف پرتاب میشوند. در جواب رایان تنها لبخندی نصف و نیمه تحویلش میدهد و وارد مسیری دورافتاده و پوشیده از درخت میشوند؛ جایی که نوجوانان برای تجدید خاطرات فیلمهای ترسناک قدیمی به آنجا میروند و به طعنه آن را «کورهراه عشاق» مینامند. چراغهای جلوی ماشین را خاموش میکند و دوتایی در تاریکی مینشینند. تنها صدایی که به گوش میرسد، صدای غژش رعد است که از دوردستها میآید و صدای جیرجیرکهایی که در شب آواز میخوانند. آلیسون بدون اینکه حرفی بزند، دستش را دراز میکند و کولهپشتی را از صندلی عقب ماشین برمیدارد. بدون شک یک پتو و اسپری دفع حشرات با خودش آورده است. رایان به دنبال او به سمت مامن همیشگیشان یعنی زیر درخت بلوط تنومند راهی میشود، همان جایی که اولین بار بعد از نامزدیشان به آنجا رفتند و حالا آنقدر دور و دستنیافتنی به نظر میرسد که انگار یک عمر از آن زمان گذشته است.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود