
کتاب لنبک مهمان شاد کن
معرفی کتاب لنبک مهمان شاد کن
کتاب الکترونیکی «لنبک مهمان شادکن: داستانی از کتاب شاهنامه» نوشتهٔ حمید عبدالهیان با اقتباس از اثر «ابوالقاسم فردوسی» و تصویرگری سام سلماسی، توسط نشر خیالانگیز منتشر شده است. این کتاب با نگاهی تازه به یکی از روایتهای شاهنامه، داستانی آموزنده و سرگرمکننده را برای نوجوانان بازآفرینی کرده است. روایت حاضر با زبانی ساده و طنزآمیز، مفاهیمی چون مهماننوازی، مهربانی و انصاف را در قالب داستانی جذاب و قابل لمس برای مخاطب نوجوان بیان میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب لنبک مهمان شاد کن
«لنبک مهمان شادکن» اثری داستانی و اقتباسی از شاهنامه است که برای نوجوانان بازنویسی شده است. این کتاب با الهام از یکی از روایتهای کهن شاهنامه، ماجرای پادشاهی به نام «بهرام» را دنبال میکند که پس از سالها جنگ و شکار، به دنبال معنای تازهای در زندگی و ارتباط با مردمش میگردد. ساختار کتاب بهصورت داستانی و روایی است و با بهرهگیری از طنز و زبان امروزی، تلاش کرده است مفاهیم اخلاقی و اجتماعی را به نسل جدید منتقل کند. نویسنده، حمید عبدالهیان، با بازآفرینی این داستان، آن را به گونهای روایت کرده است که نوجوانان بتوانند با شخصیتها و موقعیتهای داستان همذاتپنداری کنند. تصویرگری سام سلماسی نیز به جذابیت و گیرایی کتاب افزوده است. این اثر در قالب داستان کوتاه و با محوریت ماجراهای پادشاه و دو شخصیت متفاوت، به بررسی ارزشهای انسانی و اجتماعی میپردازد.
خلاصه کتاب لنبک مهمان شاد کن
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با معرفی «بهرام»، پادشاهی بزرگ و قدرتمند آغاز میشود که پس از سالها جنگ و شکار، دچار بیحوصلگی و بیهدفی شده است. در یکی از روزها، بهرام در شکارگاه با پیرمردی روبهرو میشود که او را به ترک سرگرمیهای بیهوده و نزدیکشدن به مردمش دعوت میکند. پیرمرد از بهرام میخواهد تا به شهر برود و با دو نفر کاملاً متفاوت، یعنی «لنبک» و «براهام»، آشنا شود. بهرام با لباس مبدل به خانهٔ لنبک، مردی مهربان و مهماننواز، میرود و با استقبال گرم و بیریای او روبهرو میشود. لنبک حتی زمانی که به دستور شاه کسی از او آب نمیخرد، باز هم با فروختن پیراهن یا مشک آبش، برای مهمانش خوراک تهیه میکند و مهربانیاش را از دست نمیدهد. در مقابل، بهرام شبی را نیز در خانهٔ براهام، تاجر ثروتمند اما خسیس و بیمهر، میگذراند. براهام نهتنها از مهمانش پذیرایی نمیکند، بلکه با بهانهجویی و رفتارهای ناخوشایند، او را آزار میدهد. در پایان، بهرام هویت واقعی خود را آشکار میکند و با پاداش دادن به لنبک و مجازات براهام، اهمیت مهربانی و مهماننوازی را برجسته میسازد. داستان با تأکید بر ارزشهای انسانی و اجتماعی، مخاطب را به تأمل دربارهٔ رفتار با دیگران و نقش مهربانی در زندگی دعوت میکند.
چرا باید کتاب لنبک مهمان شاد کن را بخوانیم؟
این کتاب با بازآفرینی یکی از داستانهای شاهنامه، مفاهیمی چون مهربانی، مهماننوازی و انصاف را به زبانی امروزی و طنزآمیز برای نوجوانان روایت کرده است. روایت داستان از زاویهٔ دید پادشاهی که خود را به جای مردم عادی میگذارد، فرصتی برای درک بهتر تفاوتهای رفتاری و ارزشهای انسانی فراهم میکند. همچنین، تضاد میان دو شخصیت لنبک و براهام، بهخوبی نشان میدهد که ثروت و قدرت بدون مهربانی و انسانیت، ارزشی ندارد. این اثر نهتنها سرگرمکننده است، بلکه به مخاطب نوجوان کمک میکند تا با مفاهیم اخلاقی و اجتماعی آشنا شود و آنها را در زندگی روزمره به کار گیرد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای نوجوانانی که به داستانهای تاریخی و اسطورهای علاقه دارند، مناسب است. همچنین، برای کسانی که به دنبال آشنایی با مفاهیم اخلاقی مانند مهماننوازی و مهربانی هستند، این اثر میتواند الهامبخش باشد. والدین و مربیان نیز میتوانند از این کتاب برای آموزش غیرمستقیم ارزشهای انسانی به کودکان و نوجوانان بهره ببرند.
بخشی از کتاب لنبک مهمان شاد کن
«بهرام در زد. از توی خانه صدای لنبک بلند شد: - کیه کیه در میزنه؟ در رو با لنگر میزنه؟ عزیز دلم! الان در رو باز میکنم! و صدای خندهاش در خانه پیچید. لنبک در را باز کرد و با دیدن بهرام که سوار اسب بود، خندهاش را سر داد. لنبک گفت: - خوش اومدی عزیز دل لنبک! قدمت روی چشمهای لنبک! صفا آوردی! نور و روشنایی آوردی! بفرما بفرما! لنبک شاه را نشناخت. شاید اصلاً انتظارش را نداشت که شاه تک و تنها دم غروب در خانهاش بیاید. با دیدن مهمان آن قدر خوشحال شد که انگار همین الان بهترین جایزهی عمرش را گرفته است. افسار اسب بهرام را گرفت و کمک کرد تا از اسب پیاده شود. لنبک گفت: - بفرما عزیز دلم! اسبت رو هم اینجا ببند. من برات آب و علف میارم. خودت هم بیا تو، خسته شدی. بیا بشین تا برات چای بیارم! بهرام میدانست که اگر لنبک بفهمد او پادشاه بزرگ خاورمیانه و اطراف آن و یکی از بزرگترین شاههای کل تاریخ است، حتماً دست و پایش را گم خواهد کرد و ممکن است بترسد. برای همین خودش را معرفی نکرد. لنبک بیچاره از کجا میدانست این سوارکار خسته و تنها پادشاه بزرگ این همه جا است.»
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۸ صفحه