
کتاب کودکی که فروخته شد
معرفی کتاب کودکی که فروخته شد
کتاب الکترونیکی «کودکی که فروخته شد» نوشتهٔ اسماعیل یوردشاهیان اثری در ژانر رمان اجتماعی است که نشر مروارید آن را منتشر کرده است. این رمان با محوریت زندگی کودکان قربانی قاچاق انسان و فروش اجباری، داستانی تلخ و واقعگرا را روایت میکند. نویسنده با نگاهی انسانی و جزئینگر، سرنوشت کودکانی را به تصویر میکشد که درگیر فقر، جنگ و بیعدالتی شدهاند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کودکی که فروخته شد
«کودکی که فروخته شد» رمانی است که با روایتی داستانی و واقعگرایانه، به موضوع قاچاق کودکان و فروش آنها در بستر جنگ و فقر میپردازد. اسماعیل یوردشاهیان در این اثر، زندگی کودکانی را دنبال میکند که بهدلیل شرایط دشوار خانوادگی و اجتماعی، قربانی شبکههای قاچاق انسان میشوند. داستان در فضایی تلخ و پرتنش شکل میگیرد و با تمرکز بر شخصیت امین، تصویری از رنج، جدایی، امید و تلاش برای بقا ارائه میدهد. ساختار کتاب مبتنی بر روایت خطی و توصیفهای دقیق از احساسات و موقعیتهای شخصیتهاست. این رمان با پرداختن به مسائل اجتماعی و انسانی، خواننده را با واقعیتهای تلخ و کمتر دیدهشدهٔ زندگی کودکان آسیبدیده روبهرو میکند. اثر حاضر در قالب داستان بلند نوشته شده و با جزئیات فراوان، فضای زندگی شخصیتها و تحولات آنها را به تصویر میکشد.
خلاصه داستان کودکی که فروخته شد
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کودکی که فروخته شد» با روایت زندگی امین، پسربچهای افغان آغاز میشود که پس از مرگ پدرش در جنگ، مادرش بهدلیل فقر و بیماری ناچار میشود او را به مردی غریبه بفروشد. امین با جدایی از خانواده، وارد چرخهای از جابهجاییها و اسارت میشود؛ ابتدا به خانهٔ زن مسنی سپرده میشود و سپس همراه دیگر کودکان فروختهشده، به مکانی ناشناخته منتقل میگردد. در این مسیر، امین با کودکانی همسرنوشت آشنا میشود؛ از جمله ثریا، یاسر و حامد که هرکدام داستانی تلخ و گذشتهای پر از رنج دارند. کودکان در محیطی بسته و تحت نظارت نگهبانان، به گروههای مختلف تقسیم میشوند؛ برخی برای کار، برخی برای فروش اعضای بدن و برخی برای بهرهکشی جنسی. امید به فرار و بازگشت به خانه، دغدغهٔ مشترک بسیاری از آنهاست. امین و دوستانش بارها تلاش میکنند راهی برای نجات پیدا کنند، اما با واقعیتهای تلخ و محدودیتهای محیط روبهرو میشوند. روایت کتاب، با تمرکز بر احساسات، ترسها و آرزوهای کودکان، تصویری از دنیای بیرحم قاچاق انسان و سرنوشت قربانیان آن ارائه میدهد، بیآنکه پایانی قطعی یا رهایی کامل برای شخصیتها رقم بزند.
چرا باید کتاب کودکی که فروخته شد را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به موضوعی حساس و کمتر روایتشده، تصویری بیپرده از سرنوشت کودکان قربانی قاچاق انسان و فروش اجباری ارائه میدهد. روایت داستان از زاویهٔ دید کودکان، خواننده را به عمق احساسات، ترسها و امیدهای آنها نزدیک میکند و فرصتی برای همدلی با آسیبدیدگان فراهم میآورد. «کودکی که فروخته شد» نهتنها به مسائل اجتماعی و انسانی میپردازد، بلکه با جزئیات دقیق و شخصیتپردازی قوی، تجربهای تأثیرگذار از مواجهه با واقعیتهای تلخ جامعه را رقم میزند. مطالعهٔ این اثر میتواند آگاهی نسبت به پدیدههای پنهان و دردناک اجتماعی را افزایش دهد و نگاه تازهای به مفهوم کودکی و حق زیستن بیافریند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای علاقهمندان به ادبیات اجتماعی، فعالان حوزهٔ حقوق کودک، پژوهشگران مسائل اجتماعی و کسانی که دغدغهٔ آگاهی از واقعیتهای پنهان جامعه را دارند، مناسب است. همچنین مطالعهٔ آن برای کسانی که به دنبال درک عمیقتری از تأثیر جنگ، فقر و بیعدالتی بر زندگی کودکان هستند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب کودکی که فروخته شد
«اسمش امین بود. اسمش را نخستین بار از مادرش شنیده بود. بعدها آن را از مرد لاغر سیهچردهٔ بداخلاقی که او را خریده بود، شنید و به خاطر سپرد. از پدرش هیچ خاطرهای نداشت، نمیدانست کیست. کجا رفته و چه شده است. از مادرش فقط پیراهنی گلیرنگ با روسری سفید، چهرهٔ لاغر و رنگپریده و چشمانِ سیاه غمزدهٔ پر از اشکش را به یاد داشت و خاطرهای محو وکمرنگ از لحظهای که او را فروخت. یادش بود وقتی او را به آن مرد لاغر سیهچرده سپرد و کیسههای آرد و گوشت و بستهٔ پول را از مرد گرفت، دستهای لاغر استخوانیاش که از چند جا زخم بودند، میلرزیدند. خم شد که کیسهها را بردارد. نگاهش به او افتاد. گریهاش گرفت. طاقت نیاورد. کیسهها را رها کرد، برگشت او را بغل کرد و به سینهاش فشرد و بوسید، گریست و با صدای غمگرفته گفت: «امین، مرا ببخش. مریض هستم، نمیدانم تا کی زنده بمانم. توانم تمام شده. نمیتوانم تو را نگه دارم. خواهر و برادر کوچکت گرسنهاند. مجبور بودم که تو را بفروشم. برو، برو به امان خدا. خدا حفظت کند.» گریه امانش نداد. درحالیکه بهشدت میگریست، باز او را به سینه فشرد. بر گونه و دست و صورتش بوسه زد؛ بوسه و نم اشکهایی که امین هنوز آنها را روی صورتش حس میکرد.»
حجم
۱۳۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه
حجم
۱۳۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه