
کتاب روزهای پیاده رو
معرفی کتاب روزهای پیاده رو
کتاب الکترونیکی «روزهای پیادهرو» نوشتهٔ نادر سهرابی و با نشر مروارید، روایتی داستانی از زندگی شهری و روابط انسانی در بستر تهران معاصر است. این رمان با تمرکز بر تجربههای فردی و اجتماعی شخصیت اصلی، به فراز و نشیبهای عاطفی، جدایی، دوستی و جستوجوی معنا در زندگی روزمره میپردازد. نویسنده با نگاهی موشکافانه، لایههای پنهان احساسات و دغدغههای نسل جوان را در مواجهه با بحرانهای شخصی و اجتماعی به تصویر کشیده است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب روزهای پیاده رو
«روزهای پیادهرو» اثری در قالب رمان است که با نثری جزئینگر و روایت اولشخص، زندگی مردی به نام «سعید» را پس از جدایی از همسرش دنبال میکند. نادر سهرابی در این کتاب، فضای تهران را بهعنوان پسزمینهای زنده و ملموس برای روایت انتخاب کرده و از خلال جزئیات زندگی روزمره، روابط عاطفی، دوستیها و شکستها، تصویری از جامعهٔ معاصر ارائه داده است. این رمان در دورهای نوشته شده که دغدغههای هویتی، بحرانهای خانوادگی و فشارهای اجتماعی بر زندگی فردی سایه انداختهاند. ساختار کتاب مبتنی بر روایت خطی و درونیات شخصیت اصلی است که با خاطرات، گفتوگوها و توصیفهای دقیق، فضای ذهنی و عینی او را به هم پیوند میزند. «روزهای پیادهرو» نهتنها داستان یک جدایی، بلکه بازتابی از تلاش برای بازسازی خود و یافتن معنا در دل آشفتگیهای شهری است.
خلاصه داستان روزهای پیاده رو
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «روزهای پیادهرو» با روایت زندگی «سعید»، مردی که پس از جدایی از همسرش «سارا» درگیر بحران هویت و تنهایی شده، آغاز میشود. سعید در تلاش برای کنارآمدن با فقدان و بازسازی زندگی خود، به کافهها و جمعهای دوستانه پناه میبرد و در این مسیر با شخصیتهایی چون «آرا» و «امیر» روبهرو میشود. روایت، لایهلایه به گذشته و حال سعید سرک میکشد؛ از خاطرات کودکی و خانواده تا روزهای عاشقانه با سارا و نهایتاً جدایی تلخ. پیادهروهای تهران، کافهها و پارکها، صحنههایی هستند که سعید در آنها با خود و دیگران روبهرو میشود و سعی میکند معنای جدیدی برای زندگی بیابد. مواجههٔ ناگهانی با سارا و مردی دیگر، سعید را به اوج بحران عاطفی میرساند و او را وادار میکند تا با احساسات متناقض خود، از عشق و نفرت تا دلتنگی و رهایی، دستوپنجه نرم کند. داستان با تمرکز بر جزئیات زندگی شهری و ذهنیات شخصیت اصلی، تصویری از سردرگمی، امید و تلاش برای عبور از گذشته ارائه میدهد، بیآنکه پایانی قطعی یا قهرمانانه برای رهایی ترسیم کند.
چرا باید کتاب روزهای پیاده رو را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به تجربههای زیستهٔ نسل جوان در تهران، تصویری نزدیک از روابط انسانی، جدایی، دوستی و جستوجوی هویت ارائه میدهد. روایت صادقانه و جزئینگر آن، خواننده را با دغدغههای عاطفی و اجتماعی شخصیتها همراه میکند و امکان همذاتپنداری با فرازونشیبهای زندگی روزمره را فراهم میآورد. «روزهای پیادهرو» بهویژه برای کسانی که به دنبال بازتابی از زندگی شهری و پیچیدگیهای روابط معاصر هستند، اثری قابل توجه است. این رمان با ترسیم فضای کافهها، خیابانها و جمعهای دوستانه، تجربهای ملموس از زیستن در کلانشهر را پیش چشم میگذارد و به پرسشهایی دربارهٔ عشق، شکست و بازسازی خود میپردازد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای شهری، داستانهای معاصر ایرانی و کسانی که دغدغهٔ روابط عاطفی، بحران هویت یا تجربهٔ جدایی را دارند، مناسب است. همچنین برای مخاطبانی که به دنبال شناخت لایههای پنهان زندگی روزمره و ذهنیات نسل امروز هستند، «روزهای پیادهرو» انتخابی کاربردی است.
بخشی از کتاب روزهای پیاده رو
«پایان با پایان چه میکنی؟ من اگر جای تو بودم به تراس خانهٔ پدری میرفتم، مینشستم و دست لای موهایم میکردم و از طبقهٔ شانزدهم، چشم میدوختم به آسمان خردادماه. آسمان پایان را نمیفهمد؛ پایان روز، پایان آسمان نیست؛ شب چشم میگذارد تا ما لای حرف و رختخواب قایم شویم و او خودش را بزند به آن راه. آسمان بازیاش گرفته است. مثل بچهها. بچهها چطور بازی میکنند سارا؟ پایان بازیشان کجاست؟ کی میبرد؟ کی میبازد؟ آری. داشتیم بازیمان را میکردیم، یکدفعه نشستی و گفتی که خسته شدی. یکدفعه گفتی که دیگر دوستت ندارم. یکدفعه در آستانهٔ دادگاه خانواده گفتی که حالا نوبت توست. من اما باخته بودم سارا. باید ببخشی. پایان برای من آنجا نبود که خسته میشویم. پایان من آنجا بود که کسی سوت میزند؛ آنجا که خطی کشیدهاند؛ آنجا که برنده معلوم میشود. در پایان من سکوت نشسته است. درست مثل حالا که همهچیز را جمع کردهای و بار کامیون زدهای و بردهای. نشستهام گوشهٔ اتاق و دارم به خرتوپرتهایی نگاه میکنم که نخواستهای. چیزهایی که دور انداختهای. چیزهایی که گذاشتهای و رفتهای: آن روسری پلاستیکی زرد و آبی، این سررسید سال نودوپنج که از جای یادداشت خرج و مخارجمان باز شده، آن هندزفری خراب که بهجای آنتن رادیو به گوشی میزدی، مسواک شکستهٔ توی حمام، کارتون پارهٔ چرخ گوشت، قوطی چوبی زیبای لوازم آرایش با موچین و مداد و ریمل. تو، همهٔ ما را رها کردهای. خستهات کرده بودیم. باید ببخشی.»
حجم
۲۳۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۲۳۶٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه