کتاب دایره ها
معرفی کتاب دایره ها
کتاب دایره ها نوشتۀ حمید نورشمسی است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.
درباره کتاب دایره ها
دایرهها یک داستان بلند اجتماعی است. داستان جزئی کوچک از جامعهای که سرخوردگی و ناکامی جزئی دائمی از سرگذشتش شده است. داستان جوانانی که در لحظاتی که حس میکنند در حال دست پیداکردن به مطلوب خود هستند، آن را دورتر از همیشه از خود دیدهاند و دستنیافتنیتر.
دایره ها در متن خود سعی کرده از زاویه دید پنج انسان و با چهار روایت یک داستان را بازگو کند. راوی این داستانها با چنین تمهیداتی یک دختر، دو پسر و دو پدر هستند که زندگی هرکدام از آنها همانند یک دایره در مدار خود در حال تکرار است و این دایره ها در جایی با همدیگر نقطه اشتراکی ندارند جز اینکه زمانی مدار حرکت آنها در جایی با همدیگر تلاقی کند و این تلاقی بی شک به معنای آن نخواهد بود که مسیر آنها ازآنپس تغییر میکند.
کتاب در شیوه روایت خود سعی کرده تا جای مقدور از روایتی ساده و شاعرانه بهره ببرد و حس هر لحظه راویان را در زمان رخداد اتفاقات خاص برای آنها بدون اغراق و غلو و تنها با مدد از سادگی کلمات و عبارات برای توصیف به خدمت آنها درآورد.
خواندن کتاب دایره ها را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
علاقهمندان به داستانهای اجتماعی میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
بخشهایی از کتاب دایره ها
خیلی اوقات به این لحظه فکر کرده بودم. همیشه برایم این سؤال وجود داشت که چطور اتفاق میافتد. یعنی ممکن است که وقتش نشده باشد و خودم جلو بیندازمش و یا عقب؟ هیچوقت به این فکر نکرده بودم که اگر وقتی که اصلاً به فکرش نیستم، به سراغم بیاید، زل بزند در چشمهایم و به من بفهماند که باید بروم، چهکار باید بکنم؟ اصلاً مگر کاری میشود کرد؟ وقتی وقتش شده دیگر نمیتوان معطل کرد. من فیلسوف نیستم و هیچوقت هم نخواستم باشم، اما زندگی به من فهمانده است که هر کاری اگر بخواهد انجام بشود، فعلش، باید ارزش انجام شدن داشته باشد. همین سیگار که الان توی دستم نصفه شده و خاکسترش افتاده روی شلوارم و اندازه ته مداد سوراخش کرده، با اینکه اولین سیگاری است که روی لبم چسبیده و با اینکه دو سالی هست پاکتش با یک فندک فکسنی ته داشبورد ماشین تپیده را تا حالا نخواسته بودم ازش کام بگیرم. چون ارزشش را نداشت که ببردم تو، هپروت و بعد هی بخواهد که بخواهمش. نه، نخواسته بودمش تا وقتی که ارزشش را داشته باشد. ولی الان ارزشش را دارد چون کاری میکنم که میدانی به من لطمه میزند. میدانم و میخواهم. اصلاً همینالان وقتش است که کمی گوش این زندگی را بپیچانم. زندگی جلویم مثل جسدی بی خون شده، رنگباخته و جلوهای ندارد، حتماً سیگارکشیدن برای ثانیهای جلو انداختن پایان این تصویر ارزشش را دارد.
زندگی یادم داده نباید چیزی را برای خودم بخواهم. همیشه در گوشم نجوا کرده که وقتی چیزی را خواستی و مال خودت کردیاش، اولین زخم را به بکر بودنش زدهای، اولین قدم برای نابود کردنش. عین گل که گاهی آنقدر زیبا است که میخواهی بچینیاش و بیاوریاش در گلدان تا فقط برای تو باشد و بیشتر از آن حظ ببری و نمیدانی و شاید هم میدانی و خودت را زدهای به ندانستن که وقتی زخم جدایی از ساقه را بر تنش زدی، لحظهبهلحظه به مرگی محتوم نزدیکش کردهای.
حجم
۱۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه
حجم
۱۱۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۸ صفحه