
کتاب سوگواره ای بر آبی دریا
معرفی کتاب سوگواره ای بر آبی دریا
کتاب سوگواره ای بر آبی دریا حاصل گردآوری و ترجمهٔ «اسدالله امرایی»، جزو مجموعهٔ «۲۰ نویسنده، ۶۰ داستان» و جلد اول آن است. در این جلد آثاری از نویسندگانی چون «اَندرو لام»، «یوسیپ نوواکویچ»، «ادویج دانتیکا» و «جویس کرول اوتس» گرد آمده است. این مجموعه با هدف ارائهٔ تصویری چندوجهی از ادبیات داستانی معاصر بهویژه ادبیات مهاجران و اقلیتها تدوین شده و داستانهایی از نویسندگان تثبیتشده و نوآمدگان را در کنار هم قرار داده است. نشر گویا این کتاب را منتشر کرده است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سوگواره ای بر آبی دریا
کتاب «سوگوارهای بر آبی دریا» مجموعهای از داستانهای کوتاه است که توسط «اسدالله امرایی» گردآوری و ترجمه شده است. این کتاب با تمرکز بر ادبیات داستانی معاصر بهویژه ادبیات مهاجران و اقلیتها، تلاش میکند تا صدای نویسندگان متنوعی را از نقاط مختلف جهان به گوش مخاطب برساند. ساختار کتاب بهگونهای است که هر نویسنده با سه داستان معرفی میشود و در هر جلد، ده نویسنده حضور دارند. این مجموعه نهتنها به نویسندگان شناختهشده میپردازد، بلکه به نویسندگان نوظهور نیز توجه دارد. داستانها اغلب حول محورهایی چون مهاجرت، هویت، خاطره، جنگ، خانواده و مواجهه با فرهنگهای جدید میچرخند و هرکدام از زاویهای متفاوت به تجربههای انسانی میپردازند. کتاب با رویکردی چندصدایی، امکان مقایسهٔ سبکها و دغدغههای نویسندگان مختلف را فراهم میکند و بهویژه برای علاقهمندان به داستان کوتاه و ادبیات جهان جذابیت دارد.
کتاب «سوگوارهای بر آبی دریا» با داستانهایی از نویسندگان مختلف، به تجربههای انسانی در بستر مهاجرت، جنگ، فقدان و جستوجوی هویت میپردازد. داستان «بیشهٔ تاریک و سایهها» از «اَندرو لام» روایتی از خانوادهای ویتنامی است که با خاطرهٔ مرگ فرزند و حضور روح او در خانه، میان سنت و واقعیت، سوگ و خاطره دستوپنجه نرم میکنند. فضای مهآلود و بارانی، حس غریبی و دلتنگی را در سراسر روایت جاری میسازد و پیوند عمیقی میان گذشته و حال برقرار میکند. در داستان «سوگوارهای بر آبی دریا» با روایتی تکاندهنده از مهاجران ویتنامی روبهرو هستیم که برای بقا در دل اقیانوس، ناچار به تصمیمی هولناک میشوند. این داستان مرزهای اخلاقی و انسانی را به چالش میکشد و نشان میدهد که چگونه شرایط بحرانی میتواند انسان را به مرزهای ناشناختهای از وجودش برساند. این اثر داستانی با زبانی تلخ و بیپرده از رنج، گرسنگی، امید و کابوسهای پس از مهاجرت سخن میگوید.
داستان «داستانهای مادربزرگ» با نگاهی طنزآمیز و درعینحال تلخ به تجربهٔ مهاجرت و ازدستدادن نسلها میپردازد. مادربزرگی که پس از مرگ، بهطرزی جادویی به زندگی بازمیگردد و قصههایش را در مهمانیهای امریکایی روایت میکند، نمادی از پیوند خاطره و هویت است. در داستان «آجرها» از «یوسیپ نوواکویچ»، مهاجرت، غربت و تلاش برای ساختن خانه و هویت تازه در قالب زندگی مردی کروات روایت میشود که میان آلمان و یوگسلاوی سرگردان است. او خانهای میسازد که بهتدریج به نماد قبر و سرنوشت محتومش بدل میشود. این داستان با طنزی تلخ به پوچی، امید و تلاش انسان برای معنابخشیدن به زندگی میپردازد. در مجموع، کتاب «سوگوارهای بر آبی دریا» دغدغههایی چون سوگ، مهاجرت، هویت، خاطره و مواجهه با مرگ و زندگی را در قالب داستانهایی کوتاه و متنوع به تصویر میکشد.
چرا باید کتاب سوگواره ای بر آبی دریا را بخوانیم؟
این کتاب فرصتی است برای آشنایی با طیف گستردهای از داستانهای کوتاه معاصر جهان که هرکدام از زاویهای متفاوت به تجربههای انسانی میپردازند. تنوع جغرافیایی و فرهنگی نویسندگان، امکان مقایسهٔ سبکها و دغدغههای مختلف را فراهم میکند و خواننده را با جهانهای متفاوتی روبهرو میسازد. روایتهایی از مهاجرت، سوگ، جنگ و جستوجوی هویت نهتنها تصویری از رنج و امید انسان معاصر ارائه میدهد، بلکه به پرسشهای بنیادین دربارهٔ معنا، تعلق و خاطره نیز میپردازد. این مجموعه برای کسانی که بهدنبال داستانهایی با لایههای عمیق انسانی و اجتماعی هستند، تجربهای متفاوت و تأملبرانگیز رقم میزند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه، ادبیات مهاجرت، روایتهای چندفرهنگی و کسانی که دغدغههایی چون هویت، خاطره، سوگ و مواجهه با جهان معاصر دارند، مناسب است؛ همچنین برای دانشجویان و پژوهشگران ادبیات جهان و کسانی که بهدنبال شناخت سبکها و صداهای متنوع در ادبیات معاصر هستند.
درباره اسدالله امرایی
«اسدالله امرایی» مترجم و نویسندهٔ ایرانی در نخستین روز اردیبهشت ۱۳۳۹ متولد شد و از نوجوانی با مطالعهٔ نشریات روز به دنیای ادبیات راه یافت. آشنایی با یکی از همسایگان معلم و اهل فرهنگ، علاقهٔ او به داستاننویسی را برانگیخت و از سال ۱۳۵۵ قلم به دست گرفت. نخستین اثر داستانیاش با عنوان «سیگار خاموش» در «پیک نوجوان» منتشر شد و نخستین جایزهٔ ادبی را برایش به همراه آورد. از سال ۱۳۶۰ وارد روزنامهنگاری شد و بیش از سه دهه با نشریاتی چون کیهان، اطلاعات، سروش، همشهری، گردون، کارنامه، آدینه، ایران جوان و آفتاب همکاری کرد؛ همچنین مدتی در سازمان هواشناسی کشور و بخش روابط بینالملل آن فعالیت داشت. در دوران دبیرستان، معلم زبان انگلیسیاش استعداد زبانی او را کشف کرد و با تشویق او به ترجمهٔ داستانهای کوتاه روی آورد و این مسیر را بهطور آکادمیک با تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه و دریافت مدرک کارشناسی ادامه داد. نخستین ترجمهٔ جدی او داستان «امتحان رانندگی» اثر «آنجلیکا گیبز»، در روزنامهٔ اطلاعات منتشر شد و در سال ۱۳۶۸ نخستین کتاب ترجمهشدهاش به نام «خوشخنده و داستانهای دیگر» نوشتهٔ «هانریش بل» به چاپ رسید. از آثار شاخص او میتوان به ترجمهٔ مجموعه داستان «مردان بدون زنان» اثر ارنست همینگوی در سال ۱۳۷۰، «خزان خودکامه» از گابریل گارسیا مارکز، «کوری» و «بینایی» نوشتهٔ ژوزه ساراماگو، «گلهای میخک» از ریموند کارور و سهگانهٔ ایزابل آلنده شامل «سرزمین اژدهای طلایی»، «شهر جانوران» و «جنگل کوتولهها» اشاره کرد. کتاب «داستانهای زنان دربارهٔ زنان» که اسدالله امرایی با گردآوری و ترجمهٔ داستانهایی از نویسندگان زن سراسر جهان تهیه کرده، از آثار مهم او است و به مسائل و دغدغههای زنان میپردازد.
بخشی از کتاب سوگواره ای بر آبی دریا
«غشغشهٔ مسلسلها و باران گلولهها همیشه او را غافلگیر میکرد و از خواب میپراند. با صدای اولین گلولهها از تشک پر کاهی که با دو بچهاش روی آن میخوابید میجست. تیراندازی که شروع میشد بچهها را خرکش به گوشهٔ آلونک حلبیاش میبرد. دختر و پسرش را زیر پروبال خود میگرفت و تن استخوانی و لاغرش را سپر آن میکرد. بچهها زیر شکم او به کف سرد اتاق میچسبیدند. صبر میکردند تا تیراندازی متوقف شود. مری که به صدای غرّش تفنگها گوش میداد، یاد وقتی افتاد که در تپههای لئوگان در مزرعهای زندگی میکرد. خانهٔ کوچک روستاییاش که یک دنیا با این محلهٔ آشوبزده، لجن و فقیر که با بچههایش آن را خانه مینامیدند، فرق داشت. البته وضع در لئوگان خیلی عالی نبود. این را باید اعتراف میکرد. کوههای سبز آب میرفت و جای آنها را صخرههای سایهدار عظیم میگرفت. درختان و طبیعتِ بکرِ دوران کودکی او بهتدریج ناپدید میشد. آنجا دستکم از گلوله خبری نبود. در آنجا او و بچهها با صدای سیرواسهها و جانوران ریز و درشت بیدار میشدند که هرکدام آوازی خاص میخواندند. صبح و غروب شبنم میدیدند. کرم شبتاب، چراغهای نفتی و شهابها تنها چیزهایی بودند که آسمان قیرگون شب را روشن میکرد. در لئوگان پروانه هم بود. یک عالمه در شکلهای مختلف و اندازهها و رنگهای متفاوت. بعضیها قرمز بودند. بعضیها تیره مثل شب. زرد، سبز و نارنجی. رنگهایی طلایی. حتی بعضیشان رنگینکمانی بودند.»
حجم
۱۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۱۲۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه