
کتاب هر چه دیوانه تر باشیم
معرفی کتاب هر چه دیوانه تر باشیم
کتاب هر چه دیوانه تر باشیم با عنوان اصلی Plus on est de fous نوشتهٔ زوئه بریسبی و ترجمهٔ شهرزاد سلحشور توسط نشر قطره منتشر شده است. این رمان نگاهی عمیق و در عین حال طنزآلود به دنیای افراد مبتلا به اختلالات روانی دارد. داستان کتاب در آسایشگاهی به نام «خورشید زیبا» روایت میشود و ماجراهای «لوک»، ساکن جدید این آسایشگاه را دنبال میکند که به اشتباه خود را در این مکان مییابد، و همچنین به معرفی و تعاملات او با دیگر ساکنان میپردازد. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هر چه دیوانه تر باشیم
کتاب هر چه دیوانه تر باشیم بیش از یک رمان سرگرمکننده، تأملی بر مفاهیم هنجار، تفاوت و انسانیت است. این کتاب در فضای خاص و به ظاهر محصور یک آسایشگاه روانی به نام «خورشید زیبا» اتفاق میافتد، اما این آسایشگاه، برخلاف تصور رایج، مکانی دلگیر و تاریک نیست؛ بلکه خانهای برای شخصیتهایی است که جامعه آنها را «دیوانه» خوانده، اما هر کدام دنیای درونی غنی و پیچیده خود را دارند. نویسنده با هنرمندی تمام، تابلویی از شخصیتهای به یاد ماندنی ترسیم میکند؛ از ارنست که با وسواس به دنبال راههای خلاقانه برای پایان دادن به زندگی است، تا ژارود که در نقشهای مختلف زندگی میکند و هویتهای متعددی را در آغوش میکشد. این شخصیتها هرچند با معیارهای «عادی» جامعه همخوانی ندارند، اما سرشار از زندگی، احساس و گاهی حکمتهایی عمیق هستند. داستان از نگاه «لوک» روایت میشود، کسی که خود را عادی میپندارد و ناخواسته وارد این دنیای متفاوت شده است. تقابل نگاه لوک با دنیای ساکنان آسایشگاه، بستری برای طرح سوالات اساسی دربارهٔ مرز بین عقل و جنون فراهم میکند. آیا واقعاً معیاری قطعی برای سنجش عقلانیت وجود دارد؟ یا دیوانگی صرفاً برچسبی است که جامعه برای طرد کردن کسانی که متفاوتند به کار میبرد؟ زوئه بریسبی با نثری روان و آمیخته با طنز سیاه و لحظات تأثیرگذار، خواننده را به همذاتپنداری با این شخصیتها وامیدارد. او نشان میدهد که در پس هر دیوانگی داستانی نهفته است و انسانها، فارغ از وضعیت روانیشان، نیاز به درک شدن، پذیرش و ارتباط انسانی دارند. کتاب به زیبایی نشان میدهد که چگونه این افراد در کنار یکدیگر، خانوادهای نانوشته تشکیل میدهند و از هم حمایت میکنند. رمان هر چه دیوانه تر باشیم در نهایت یادآوری میکند که زیبایی و غنای زندگی اغلب در دل تفاوتها و منحصر به فرد بودن انسانها نهفته است و شاید کمی دیوانگی همان چیزی باشد که زندگی را قابل تحملتر و زیباتر میکند.
خلاصه کتاب هر چه دیوانه تر باشیم
لوک که معتقد است کاملاً عاقل است، به اصرار خواهرش که قصد تصاحب ارثیه عمهشان را دارد، در آسایشگاه خورشید زیبا بستری میشود. او در ابتدا تلاش میکند تا از این مکان فرار کند و با نگاهی از بالا به دیگر ساکنان مینگرد. اما به تدریج با شخصیتهای منحصر به فرد و دوستداشتنی آسایشگاه آشنا میشود: ارنست که به روشهای مختلف خودکشی علاقه دارد، ژارود که در نقشهای گوناگون فرو میرود، روبن با تئوریهای توطئهاش، ژان-الیزابت با رفتار اشرافیاش، و کالیست که ترسهای زیادی از میکروب و چیزهای جدید دارد. لوک در کنار این شخصیتها، معنای واقعی جنون و عقلانیت را زیر سوال میبرد و میفهمد که دیوانگی شاید آنقدرها هم که در ظاهر به نظر میرسد، ترسناک و بد نباشد. او در این آسایشگاه دوستیهایی پیدا میکند و در نهایت به درک جدیدی از زندگی و انسانها میرسد.
چرا باید کتاب هر چه دیوانه تر باشیم را بخوانیم؟
این کتاب با زبانی شیوا و طنزی تلخ، کلیشههای ذهنی ما درباره جنون و افراد مبتلا به بیماریهای روانی را به چالش میکشد. نویسنده با ظرافت نشان میدهد که مرز بین عقل و جنون تا چه اندازه باریک است و هر فردی میتواند دیوانگی خاص خود را داشته باشد که او را منحصر به فرد میکند. این کتاب ما را به پذیرش تفاوتها و نگاهی همدلانهتر به انسانها، فارغ از برچسبهایی که جامعه به آنها میزند، دعوت میکند.
خواندن کتاب هر چه دیوانه تر باشیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب به تمام کسانی که به دنبال رمانی متفاوت با موضوع روانشناسی و جامعهشناسی هستند پیشنهاد میشود. همچنین، مطالعه این کتاب برای افرادی که به داستانهایی با چاشنی طنز و نگاهی فلسفی به زندگی علاقه دارند، جذاب خواهد بود. افرادی که مایلند درک عمیقتری از دنیای درونی انسانها، به خصوص کسانی که خارج از چارچوبهای عادی جامعه قرار میگیرند، پیدا کنند، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
درباره زوئه بریسبی
زوئه بریسبی نویسندهٔ کتاب «هر چه دیوانه تر باشیم» است. از دیگر آثار او میتوان به «گول ظاهر را نخورید» و «بوسههای دلچسب از کپنهاگ» اشاره کرد. بریسبی از طریق این کتاب و ارتباط با خوانندگانش در فضای مجازی، به ترویج پذیرش تفاوتها و نگاهی بازتر به مفهوم «عادی بودن» میپردازد
بخشی از کتاب هر چه دیوانه تر باشیم
«صدای قدمهایشان روی سنگفرش آوای رهایی داشت. موسیقی شیرینی در گوشهای لوک، آسودهخاطر از اینکه بالاخره توانسته بود آسایشگاه را ترک کند. مثل حیوانی وحشی بود که آزادی را بازیافته. ابتدا کمی گمگشته. بدون معیارهایش. دیگر نمیدانست زیستگاه طبیعیاش کجاست: این فضای محصور و محافظتشده یا جهان وسیع بیرونی؟ نگرانی و بعد هیجان کشف دوبارهٔ بینهایت ناشناخته.
ولی فراموش نمیکرد که آنها یک مأموریت داشتند. میبایست در خاکسپاری عمهاش شرکت میکرد، با خواهرش روبهرو میشد و پولین عزیزش را پیدا میکرد، درحالیکه دوستانش باید آسایشگاه را نجات میدادند. روز شلوغی در پیش بود!
دواندوان بهسمت پشت عمارتی که کامیون کوچک آسایشگاه در آنجا پارک شده بود، رفتند. لوک وقتی تودهٔ سفید کانگوی۶۱ پارکشده را دید، به وجد آمد. از سر غریزه بهسمت در راننده رفت، هرچه نباشد او تنها عاقل این گروه بود.
دستگیرهٔ در را کشید ولی با کلید قفل شده بود. بهسمت ژارود چرخید:
- تو کلیدها رو داری؟
- قرار بود تو اونها رو از تو جیب مالک برداری!
لوک برای اینکه نقش زمین نشود، به دیوار گاراژ تکیه داد. چه کودنی! در آن آشفتگی بهکل فراموش کرده بود کلیدهایی را که دست پرستار بود، بردارد. دیوانهها خیلی بهتر از او عمل میکردند! شاید روبن نه، ولی بقیهشان قطعاً اینطور بودند.
ژارود دست دوستانهای روی شانهاش گذاشت. این حرکت ساده حالش را سر جا آورد. حق نداشت حالا کنار بکشد. قرار نبود مأموریت را بهخاطر خسارت کوچکی لغو کند. آیا کریستف کلمب وقتی بادبان کشتیاش پاره شده یا دیگر چیزی برای خوردن در قایق نمانده بود، در خلوتش گریه کرده بود؟ نه! ادامه داده و قارهٔ آمریکا را پیدا کرده بود، فرود آمده، مستعمره تشکیل داده و کل جمعیت محلی را به نابودی کشانده بود... اندیشیده بود، شاید بهترین نمونه نبود ولی اندیشهای در آن بود.»
حجم
۲۵۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۲۵۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه