
کتاب داستان من و تو
معرفی کتاب داستان من و تو
کتاب «داستان من و تو» نوشتۀ سعیده مشتاق است و انتشارات دیبادخت آن را منتشر کرده است. داستان من و تو، رمانی عاشقانه و خواندنی از سعیده مشتاق است.
درباره کتاب داستان من و تو
کتاب داستان من و تو روایتی عاشقانه، احساسی و درعینحال پر از درددل و خاطرهگویی است؛ داستان زنی که با لحنی صمیمی، صادقانه و اندوهگین، نامهای خطاب به عشق گذشتهاش مینویسد و از فرازوفرودهای زندگی مشترک جدیدش با مردی به نام حسام میگوید. از همان سطرهای ابتدایی، مخاطب وارد فضایی آغشته به تضادهایی ملموس میشود: از یک سو خوشبختی با همسر کنونی، از سوی دیگر خاطرهای عمیق که هنوز فراموش نشده و گویی همچنان در قلب راوی جا خوش کرده است.
راوی داستان من و تو از عشق و تعهد به همسرش میگوید، از رضایتی که نسبت به زندگیاش دارد، از شانههایی که تکیهگاه دردهایش هستند؛ اما درعینحال، در دل این رضایتمندی، نوعی اندوه پنهان جریان دارد. این اندوه، نه از نبود آرامش در زندگی فعلی، بلکه از زندهبودن خاطرهٔ مردی به نام امین است که برای راوی معنای عمیقتری از عشق داشته، عشقی نابتر، شاید حتی دستنیافتنیتر. او از گذشتهای میگوید که در آن، عشق و جدایی در هم تنیدهاند؛ از لحظههایی که امین برای خندههای او رفت و او برای رفتن امین گریست.
نویسنده در داستان من و تو، با بهرهگیری از زبان روان و بیواسطه، توانسته است ذهن و دل یک زن را بهگونهای به تصویر بکشد که مخاطب، بیش از آنکه شاهد یک روایت صرف باشد، در حال تجربهکردن احساسات راوی است. روایتی که پر است از دلتنگی، خاطرات دانشگاه، غرور مردی که روزی محبوب همه بوده؛ اما تنها دل به یکی بسته و عشقی که هرگز به پایان نرسیده است و جایش را داده به زندگیای که باید ادامه پیدا کند.
خواندن کتاب داستان من و تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران رمان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب داستان من و تو
«سلام... سلام به تو... تو که خنده را بر خودت حرام کردی تا من بخندم؛ اما نفهمیدی که منبعد از رفتن تو پشت سرت خون گریستم قول داده بودم که هر وقت از خوشبختیام مطمئن شدم جواب نامهات را بدهم امروز یک سال از روزی که قدم در جاده عشق حسام گذاشتم تا دوباره خوشبخت شدن را امتحان کنم میگذرد درست پارسال در چنین تاریخی بود که من و حسام کنار هم روبهروی سفره عقد تزیینشده نشستیم و به همدیگر و به خدا قول دادیم که اجازه ندهیم هیچکس و هیچچیز دستهایمان را از همدیگر جدا نکند و از خداوند مهربان خواستیم که به ما در این راه کم نماید یک سال از آن روز میگذرد و ما به قولمان و خدا به وعدهاش عمل کردهایم. نمیدانی چهقدر خوشحالم که روزها و شبهایم را کنار مردی غیرتمند و مهربان چون حسام سپری میکنم. شانههایش تکیهگاهی محکم برای دردهای من است.»
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۷ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۶۷ صفحه