کتاب اندر احوالات ۳۹ سالگی
معرفی کتاب اندر احوالات ۳۹ سالگی
کتاب اندر احوالات ۳۹ سالگی نوشتهٔ شهرزاد شکیبا است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب اندر احوالات ۳۹ سالگی
داستانهای ایرانی بخش مهمی از میراث فرهنگی و ادبیات این سرزمین را تشکیل میدهند و همواره جایگاه ویژهای در میان فرهنگها و تمدنهای جهان دارند. این داستانها که معمولاً با پیوندهای عمیق به تاریخ، باورهای دینی و فرهنگهای مختلف شکل گرفتهاند، بهخوبی قابلیت تأمل و تحلیل دارند. از شاهنامه فردوسی گرفته تا آثار معاصرتر مانند داستانهای صادق هدایت و بزرگ علوی، هر کدام از این داستانها روایتگر بخشی از زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران هستند. در داستانهای ایرانی، معمولاً ویژگیهایی چون حکمتورزی، توجه به انسان و اجتماع، تمایلات فلسفی و اخلاقی وجود دارد که آنها را از سایر ادبیاتها متمایز میکند. بهعنوان مثال، در داستانهای کهن، مانند مثنوی معنوی مولانا یا گلستان سعدی، میتوان ردپای مسائل انسانی نظیر عشق، دوستی، بخشش، حکمت، و جستوجوی حقیقت را یافت. این موضوعات همواره در داستانها به شکلی پیچیده و در عین حال ساده به تصویر کشیده میشوند. علاوه بر این، در داستانهای معاصر ایران، چالشهای اجتماعی و سیاسی و نابرابریهای اقتصادی غالباً بهعنوان موضوعاتی کلیدی مطرح میشود. بهویژه در آثار نویسندگانی چون صادق هدایت در بوف کور یا جلال آلاحمد در غربزدگی، میتوان نقدهایی تند و صریح از وضعیت اجتماعی ایران را مشاهده کرد. این آثار بهطور کلی نهتنها نمایانگر تحولات فرهنگی و اجتماعی ایران هستند، بلکه آنها بهعنوان ابزاری برای اندیشیدن به وضعیت انسان و جامعه در دورههای مختلف تاریخ عمل میکنند.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب اندر احوالات ۳۹ سالگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اندر احوالات ۳۹ سالگی
«کافههای خیابون وصال... هنوز دلم کافه نادری را میخواهد که در برف دی ماه بروم آنجا و کنار بخاریاش بچسبم و قهوههای موسیو را بنوشم. هنوز هم وقتی که سوار ماشین میشوم، دلم میخواهد گاز ماشینرو بگیرم و با صدای بلند آهنگ گوش بدهم. وقتی که باران میزند، سرم را از شیشه ماشین بیرون بیاورم تا صورتم خیس بشود. هنوز هم به دختر همسایهمان که وقتی از مدرسه میآمدیم و پسر همسایه بهش گفت: «خوشگله!» حسودیم میشود؛ چون به نظرم اصلا ً خوشگل نبود...
هنوز هم دلم میخواهد که یک آهنگ عاشقانه بگذارم و با دود سیگار تنهایی گریه کنم. هنوز هم وقت ظهر هوس استامبولی مادرم را میکنم که از مدرسه بیایم و با ترشی بخورم و بعدش بروم روی بازوهای مادرم بخوابم که فکر میکردم نرمترین جای دنیاست. آن موقعها یواشکی رژلب قرمز جیغ میزدم و جلوی آیینه ژست میگرفتم و فکر میکردم تا بابا از سر کار نیامده، میتوانم رژلب قرمز مادرم را بزنم و سریع پاک کنم. لعنت به چهل سالگی!
دلم نمی خواهد که بزرگ شوم. من فقط یک مادرم، ولی درواقع یک دختر بچه….
و هر سال میترسم از بزرگ شدنم و اینکه دیگر نتوانم با ترس رژلب بزنم و رؤیاهایم به یک آه تبدیل شود که با دود سیگار به هوا برود...
نمیدانم قرار هست پسرم با این مادر رؤیایی چطوری زندگی کند؟!
اما دلم می خواهد پسرم که بزرگ شد، باز هم یک دختر بچه شیطون ببیند که هنوز دارد با رؤیاهایش بازی میکند و هنوز هم یواشکی رژلب قرمز میزند...»
حجم
۴۹۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه
حجم
۴۹۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه