کتاب پندنامه
معرفی کتاب پندنامه
کتاب پندنامه نوشتۀ ناهید اسدی در انتشارات نظری به چاپ رسیده است.
درباره کتاب پندنامه
کتاب پندنامه داستانهایی از خاطرات زندگی نویسنده و سخنانی از بزرگان دین، شعرا و مشاهیر دنیا است که در این کتاب جمعآوری کرده تا بهزعم خود بتواند روی زندگی اقشار مختلف و بهخصوص نوجوانان و جوانان اثرگذار باشند و از آنها در زندگی خود بهره ببرند؛ زیرا خداوند این جهان هستی را طوری آفریده که مثل یک فرکانس به آدمها برگشت بخورد. نویسنده میگوید این داستانها روشنگر راه یک سری از انسانها است تا به موفقیتهایی که میخواهند برسند. جملات کتاب برای ترویج کارهای خوب و مثبت است تا انسانها بتونند در زندگی روزمرۀ خود این اعمال خوب و نیک رو تجلیگاه زندگی قرار دهند و از آن پندها و حکمتها درس بگیرند و در زندگی خود به کار ببرند.
خواندن کتاب پندنامه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به دوستداران کلام و عقاید پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پندنامه
«طبق معمول داشتم به کارای روزمره خودم رسیدگی می کردم و تصمیم داشتم وقتی کارهام تموم شد کمی کتاب بخونم. عاطفه زنگ زد، دوست صمیمی و عزیزم که مثل خواهر همیشه با همیم. گوشی رو برداشتم عاطفه بدون مقدمه گفت دختر تو کجایی؟ حتما باید من زنگ بزنم یادی از ما نمی کنی؟ من هم که همیشه مشغله های خودم رو دارم. البته این روزها بخاطر سخت شدن وضع زندگی ها همه از هم دور شدن. عاطفه گفت آماده شو بریم از آرایشگاه برای رنگ موهام وقت گرفتم، انقدر که سرشون شلوغه بعد از یک ماه تازه امروز نوبتم شده. بهونه هم نیار می خوام که با هم باشیم. منم که دیگه حرفی برای گفتن نداشتم و اگه چیزی هم می گفتم و نمی اومدم از دستم ناراحت می شد. بالاخره رفتیم. افراد زیادی تو نوبت بودند. عاطفه هم کلی ذوق داشت که ببینه رنگ موهاش چطوری از آب درمیاد. و اولین نفر من تایید کنم که چقدر موهاش قشنگ شده.همینطور بی قرار به آینه زل زده بود تا نتیجه چند ساعت اذیتی که در آرایشگاه شده بود رو ببینه. منم که از اینجور چیزها خوشم نمیاد و از طرفی بخاطر اینکه چند ساعت روی صندلی نشسته بودم. بلند شدم کمی قدم زدم و پرده رو کنار زدم و تو این فکر بودم که این پولی که خیلی از آدما به راحتی برای هیچ و پوچ خرج می کنند چند تا از مشکلات آدما رو می تونه حل کنه، که ناگهان نگاهم به بیرون افتاد. و کودکی رو دیدم که برای جمع کردن ضایعات تا نیمه توی سطل آشغال شده و با قد و هیکلی کوجک ولی همتی بلند نان آور خانه خود بود. واقعا از دیدن چنین صحنه ای خیلی متاثر شدم و تاسف زیادی خوردم. مخصوصا که در این سوز سرما لباس مناسبی هم به تن نداشت. و ظرف غذای یکبار مصرفی که باز کرد و ته مانده غدایی که در ظرف بود رو ناخونک زد تا ببینه میشه خورد یا نه. در اون لحظه به چیزی نمی تونستم فکر کنم جز اینکه خودم رو به پایین برسونم و کیکی که توی کیفم بود رو برای اون بچه ببرم. و غذایی براش تهیه کنم حتما خیلی گرسته بود. در این حین بود که هنگام بیرون رفتن از آرایشگاه چهره عاطفه رو دیدم که محو زیبایی خود شده بود و داشت هزینه گزافی رو بابت رنگ موهای خود پرداخت می کرد. چه عجیب است آینه و شیشه هر دو همجسند و از شیشه ولی آینه با لایه گرانقیمتی از نقره و جیوه پوشیده شده که باعث میشه که انسان فقط خودش رو توی آینه ببینه و چیزهای دیگری که در پشته آینه هستند رو نمی شه دید. گاهی برای دیدن دیگران باید نقره و جیوه چشم و دلمان رو کنار بزنیم تا بتونیم چیزهای دیگری رو هم ببینیم. انتخاب ما در طرز نگاهمان خیلی مهم است. خیلی مهم است که دلمان رو از شیشه بسازیم یا آینه. و حتی این انتخاب در سرنوشت خودمان هم موثر است.»
حجم
۵۵۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۵۵۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه