کتاب برنده با تو
معرفی کتاب برنده با تو
کتاب برنده با تو نوشتهٔ جان سی. مکسول و ترجمهٔ ربابه امیری است. انتشارات ابوعطا این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب حاوی ۲۵ اصل ارتباطی برای برنده بیرون آمدن از یک رابطه است.
درباره کتاب برنده با تو
کتاب برنده با تو بر اهمیت همکاری، همبستگی و پیوندهای مثبت میان افراد تأکید میکند و به این موضوع میپردازد که چگونه افراد میتوانند با کار کردن بهطور گروهی و به اشتراک گذاشتن اهداف و منابع، به موفقیتهای بزرگتری دست یابند. این کتاب بر مفاهیمی چون رهبری مشترک، ساخت تیمهای قوی و اهمیت ارتباطات مؤثر تمرکز دارد. مکسول با ارائهٔ مثالها و داستانهای واقعی، نشان میدهد که چگونه افراد میتوانند از یکدیگر یاد بگیرند و با همکاری مؤثر، به نتایج بهتری دست پیدا کنند. نویسنده در این کتاب شعار برنده با تو را به نوعی فراخوان به عمل برای ساخت فرهنگ همیاری و تیممحوری در محیطهای کاری و زندگی اجتماعی تلقی میکند. به عبارت دیگر، او متوجه است که برای موفقیتهای بزرگ، نیاز به حمایت و همراهی دیگران داریم و تنها از طریق همکاری و همفکری میتوانیم به نتایجی فراتر از انتظارات برسیم. این اثر بهویژه برای مدیران، رهبران و هر کسی که به دنبال خلق روابط مثبت و تعاملی در زندگی خود و دیگران است، میتواند بسیار مفید و الهامبخش باشد.
خواندن کتاب برنده با تو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران توسعهٔ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب برنده با تو
«ده روز از ورود من به آن کلیسا میگذشت که يك بستهي پستی از طرف تام ، یکی از اعضای شورا، به دستم رسید. نامه را باز کرده و با خواندن آن متوجه شدم متن اولين سخنرانی من در آن کلیساست. ابتدا کمی گیج شدم و البته از اینکه کسی وقت گذاشته و تمام واژههای خارجشده از دهان مرا نوشته، بادی به غبغب انداختم. اما با دقت بيشتر دیدم، تمام صفحات پر از خط کشیدگی و توضیحات است. تام با یک خودکار قرمز، زیر تمام اشتباهات دستوری را خط کشیده، تمام غلطهای دیکتهای را درست کرده و هر چیز بیاهمیتی را متذکر شده بود.
این کار بهنظرم خيلی عجیب بود، اما زیاد فکرم را مشغول نکرد. چون میدانستم خيلی کامل نیستم و گاهی هنگام سخنرانی دچار اشتباه میشوم و ازآنجايیکه خودپندارهی سالمی داشتم، اجازه ندادم اين قضیه مرا ناراحت کند. اما هفتهی بعد دوباره بستهای پستی برایم آمد و دیدم که متن سخنرانی یکشنبهي گذشتهام بازنویسی شده و دو مرتبه اشتباهاتم موبهمو با جوهر قرمز مشخص شده است. به همین دلیل تصمیم گرفتم، تام را ملاقات کرده و بفهمم چه چیزی او را عذاب میدهد.
یکشنبهی هفته بعد، بعد از تحویل متن موعظهام از کسی خواستم که تام را به من نشان دهد. به طرف او رفته و دستم را بهسویش دراز کردم: «سلام، من جان مکسول هستم.»
تام مدتی به من خیره شد و بعد گفت: «سلام پدر روحانی.» و این در حالی بود که متوجه شدم او علاقهای به دست دادن با من ندارد. چون راهش را کج کرد و از من دور شد.
حدس بزنید دو روز بعد چه نامهای دریافت کردم، پاكتي ديگر از طرف تام که از آن به بعد آنها را «نامههای عاشقانه» ناميدم. من هر هفته، نامهای شدیداً انتقادآمیز از او دریافت میکردم. میتوانید حدس بزنید تا چه مدت ارسال این نامههای عاشقانه ادامه داشت؟ هفت سال! و در طی آن سالها او هرگز با من دست نداد. من تمام تلاشم را برای برقراری رابطه با او کردم، اما تام کوچکترین علاقهای نشان نمیداد. فقط در یک مورد او با من حرف زد. وقتی سرپرستی دو فرزندم را به عهده گرفتم و او به علت حضورش، مجبور به صحبت با من شد؛ البته نه گرم و دوستانه!»
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۳۰۳ صفحه