کتاب روانی
معرفی کتاب روانی
کتاب روانی نوشتهٔ حسین مقدم است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب روانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روانی
«یاشار در پیادهرو ایستاد، یقهی اورکتش را بالا زد، از جیب آن پاکت سیگارش را بیرون آورد و یک نخ سیگار روشن کرد و به سمت بالای پیادهرو حرکت نمود. از دور چراغهای روشن مغازهی پیرمرد مشخص بود. وارد آنجا شد و پشت میزی در نزدیکی بخاری در انتهای مغازه نشست. پیرمرد که با تعجب به یاشار نگاه میکرد، بدون آنکه حرفی بزند، یک فنجان چای و جاسیگاری را روی میز او گذاشت و آرام سر جایش برگشت. هردو سکوت کرده بودند؛ انگار حرفی برای همدیگر نداشتند یا حوصلهی صحبتکردن با هم را نداشتند. یاشار فنجان خالی چای را روی میز گذاشت و از جیب اورکتش پاکت سیگار را بیرون آورد و یک نخ سیگار روشن کرد. سکوت فضای مغازه را پر کرده بود. پیرمرد در جای همیشگیاش نشسته بود و از پشت شیشهی غبارگرفته به بیرون نگاه میکرد و در گوشهی دیگر، یاشار درحالیکه سیگار میکشید به فکر فرورفته بود. مدتی طولانی در سکوت گذشت؛ سپس یاشار سکوت را شکست و پرسید: «تاحالا فکر کردی چرا ما آدما بهدنبال حقیقت هستیم؟»
پیرمرد همانطور که به بیرون نگاه میکرد، جواب داد: «حقیقت وجود نداره.»
یاشار با تعجب به پیرمرد نگاه کرد
پیرمرد از جایش بلند شد، دو فنجان چای ریخت و سر میزی آمد که یاشار نشسته بود. چای را روی میز گذاشت و فنجان خالی چای قبلی را روی میز کناری. روبهروی یاشار نشست و درحالیکه چای مینوشید، گفت: «حقیقت یعنی اونچه که باید باشه و واقعیت یعنی اون چیزی که هست. ما آدما با واقعیتها زندگی میکنیم و حقیقت فقط یه مُشت تئوری و نظریه است که در ذهن و فکر فیلسوفها دستوپا میزنه.»
یاشار با تعجب پرسید: «پس حقوحقوقی وجود نداره؟!»
حق یه چیز نسبی بین ما آدماست و ما اونقدر کامل نشدیم که حق رو از ناحق تشخیص بدیم.
یاشار درحالیکه سیگارش را روشن میکرد، گفت: «حقیقت یا واقعیت مهم نیست. فقط این رو میدونم که سایهی بعضی از اتفاقات اونقدر بلنده که تا آخر عمر روی سر آدم باقی میمونه و آرامش رو از بین میبره و دنیا رو برای آدم جهنم میکنه. نمیدونم، شاید تو هم توی سایه یکی از همین اتفاقات گیر کردی.»
پیرمرد که سکوت کرده بود و خیره به یاشار نگاه میکرد، بعد از چند لحظه گفت: «اگه منظورت از این حرفا اینه که دنبال آرامش میگردی و فکر میکنی یه روزی میرسه که همهچیز خوب میشه و همونی میشه که تو میخوای، باید بگم که آرامش هم مثل حقیقت وجود نداره. آرامش در خارج از دایرهی نیازهای ماست؛ درصورتیکه ما در تموم عمرمون تلاش میکنیم نیازهای روحی، عاطفی و مادی خودمونو برطرف کنیم. ما در این دنیا بَردهایم؛ بردهی نیازهامون. پدرم همیشه به من میگفت: «اگه میخوای آرامش داشته باشی، از سه چیز دوری کن: زن، سگ و دیوانه.» من الآن متوجهش میشم. میدونی چرا؟ به قول اون روانکاو بزرگ، تمام مشکلات روانی انسان ریشه در مسائل جنسی داره. این حرف به این معنیه که ما مردها فکر میکنیم اربابان روی زمینیم، ولی در اصل ما بَردهی زنها هستیم. تموم جاهطلبیها،
قدرتطلبیها و ثروتاندوزیها میدونی برای چیه؟ فقط بهخاطر اینه که ما مردها توسط زنها دیده بشیم و تأیید بشیم.»
یاشار درحالیکه سکوت کرده بود و مبهوت به پیرمرد نگاه میکرد، آرام گفت: «ولی این موضوع همیشه نیست و برای همهی آدما هم صدق نمیکنه.»
پیرمرد با لبخندی تمسخرآمیز ادامه داد: «هم همیشگیه و هم برای همهی آدمها صدق میکنه. زندگی دستهجمعی و اجتماعی با قتل پسران آدم و حوا، بهخاطر یک زن بنا گذاشته شد و این داستان تا آخر دنیا هم ادامه داره. ما مردها بازیچهی دست زن هستیم و بردهی ابتداییترین نیاز خودمون.»
حجم
۹۰۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه
حجم
۹۰۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۱۷ صفحه