کتاب شازده کوچولو
معرفی کتاب شازده کوچولو
کتاب شازده کوچولو نوشتهٔ آنتوان دو سنت اگزوپری و ترجمهٔ فریده مهدوی دامغانی است. کارگاه فیلم و گرافیگ سپاس این کتاب را که یکی از محبوبترین کتابهای منتخب قرن بیستم است، منتشر کرده است. این اثر بعد از انجیل، پرفروشترین و پرخوانندهترین کتاب در دنیای غرب، در همهٔ کشورها و به همهٔ زبانها بوده است.
درباره کتاب شازده کوچولو
کتاب شازده کوچولو (The Little Prince) داستان سفر شازدهٔ کوچکی است که در سیارهٔ «ب۶۱۲» زندگی میکند. او در سیارهاش گلی دارد که بسیار مغرور است، ولی آن گل را دوست دارد. شازده کوچولو از سیارهاش به سمت زمین حرکت میکند و به دنبال دوست میگردد. او در مسیر خود از سیارات زیادی عبور میکند، چیزهای جالبی میبیند و با آدمهای عجیبی دیدار میکند. زمانی که به زمین میرسد، در صحرا با خلبانی مواجه میشود که هواپیمایش خرابشده است. میان آن دو، دوستی و رابطهٔ زیبایی شکل میگیرد و شازده کوچولو تمام اتفاقات سفرش را برای مرد خلبان تعریف میکند.
کتاب شازده کوچولو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب در ردهٔ داستانهای کودکان و نوجوان قرار میگیرد، اما بزرگسالان هم از خواندن آن لذت خواهند برد.
دربارهی آنتوان دو سنت اگزوپری
آنتوان دو سنت اگزوپری یکی از مشهورترین نویسندگان تاریخ جهان است که با نوشتن کتاب شازده کوچولو، محبوبیتی جاودان برای خود خرید. این نویسنده هرگز اصراری برای اینکه یک اثر ادبی بیافریند نداشت، بلکه همیشه در تلاش بود تا روایت شخصی خود را بیان کند و مسائل را از دیدگاه خاص خودش ببیند و احتمالاً این موضوعْ رمزی از موفقیت او است؛ چراکه او بهواسطهٔ پروازکردن، یک حس ناب و متفاوت را تجربه و حضورش در سرزمینهای دیگر، افقهای دیدش را باز و گسترده کرده بود.
آنتوان دوسنت اگزوپری ۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ در لیون، یکی از شهرهای فرانسه به دنیا آمد. او پدرش را در ۴سالگی از دست داد. از همان دوران تحصیل عشق به نوشتن در او جوانه زد و در سال ۱۹۲۵ یکی از داستانهایش به نام «مانون» را در یک نشریهٔ ادبی منتشر کرد، اما آنچه جوانهٔ عشق او به نوشتن را به درختی پربار بدل کرد، تجربهٔ پرواز و سفرکردن به سرزمینهای دیگر بود. با سفرکردن بود که او با مردم و فرهنگهای مختلف آشنا شد و در کتابهایش از آن تجربیات هم یاد کرد. اگزوپری در سال ۱۹۳۱ با زنی به نام کانسوئلو ازدواج کرد؛ بانویی تندمزاج و مبتلا به آسم که بعدا به شکل گل، در داستان شازده کوچولو سر برآورد؛ گلی که سرفه هم میکرد.
اگزوپری بهعنوان یک خلبان تجاری موفق کار میکرد. هواپیمای او در خطوط پست تجاری میان اروپا، آفریقا و آمریکای جنوبی در رفتوآمد بود. هنگامی که جنگ آغاز شد، او در شرایط سنی و وضعیت سلامتی مناسبی نبود که بتواند به ارتش بپیوندد؛ بااینحال به نیروی هوایی آزاد فرانسه در شمال آفریقا پیوست. هواپیمای او در ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴ در پروازی اکتشافی بر فراز دریای مدیترانه دچار سانحه شد. هرچند در گذشته حدس میزدند که او در حملهٔ آلمانها جان خود را از دست داده است، اما در نهایت و با پیداشدن لاشهٔ هواپیمای او، این فرضیه منتفی شد. احتمالاً هواپیما دچار نقص فنی شده بود. بههرحال اگزوپری عمر کوتاهی داشت، اما توانست با خلق کتابهای ارزشمند، به یکی از قهرمانان ملی فرانسه تبدیل شود.
معروفترین اثری که از آنتوان دوسنت اگزوپری به جا مانده است، داستان مشهور شاهزاده کوچولو است. او نوشتن این داستان را در سال ۱۹۴۱ آغاز کرد، با مداد و آبرنگ تصویرهای زیبایی برای آن آفرید و آن را در ۱۹۴۳ منتشر کرد. این کتاب مهم در سدهٔ بیستم عنوان سومین کتاب پرفروش جهان را از آن خود کرد. این کتاب حالا بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه فروخته و به ۱۰۰ زبان نیز ترجمه شده است. حال حساب اینکه چندبار مورد اقتباسهای سینمایی و انیمیشنی نیز قرار گرفته است با خودتان!
«هوانورد» داستان کوتاهی است که در سال ۱۹۲۶ در یک نشریه منتشر شد و بعد پایه و اساس کتاب «پیک جنوب» او را شکل داد. اگزوپری کتاب «زمین انسانها» را در سال ۱۹۳۹ منتشر کرد. «خلبان جنگ» هم نام کتابی است که در سال ۱۹۴۲ منتشر شد و شرح مأموریتی است که او در طول دوران جنگ در سال ۱۹۴۰ از سر گذرانده بود. «نامه به یک گروگان» کتاب دیگری است که در سال ۱۹۴۳ منتشر شد. از اگزوپری پس از مرگش نیز کتابهای بسیاری منتشر شد؛ کتابهایی مانند قلعه (۱۹۴۸)، نامههای جوانی و دفترچهها (۱۹۵۳)، نامهها به مادر (۱۹۵۵)، نوشتههای جنگ (۱۹۸۸) و مانون رقاص که در سال ۲۰۰۷ منتشر شد.
آنتوان دوسنت اگزوپری جوایز و افتخارات زیادی را هم از آن خود کرد. او نشان لژیون دونور و جایزهٔ فمینا را در سال ۱۹۲۹ از آن خود کرد و ۱۰ سال بعد جایزهٔ بزرگ رمان فرهنگستان فرانسه را در سال ۱۹۳۹ گرفت. جایزهٔ کتاب ملی آمریکا در سال ۱۹۴۰ و ۲ نشان صلیب جنگ یکی در سالهای ۱۹۴۰ و دیگر در ۱۹۴۴ پس از مرگش دریافت کرد که به پاس زحمات او در جنگ جهانی و حضورش در نیروهای متفقین به او اهدا شد. در سال ۲۰۰۸ بنیاد اگزوپری با حمایت بنیاد فرانسه و همچنین اعضای خانواده و دوستداران او تأسیس شد. اهداف این بنیاد، اجرای پروژههای مختلف در سراسر جهان برای کمک به جوانان برای دستیابی به آیندهای بهتر بوده است؛ جوانهایی که در محیطهای خشن و با شرایطی نامطلوب زندگی میکنند.
بخشی از کتاب شازده کوچولو
«من همواره صحرا را دوست داشتهام. کافی است انسان بر روی تپهای ماسهای بنشیند، تا دیگر هیچ چیز نبیند و هیچ چیز نشنود. با این حال، انسان میتواند نوعی ارتعاش خاموش را احساس کند ...
شازده کوچولو گفت: « آنچه موجب زیبایی صحرا میشود، این است که در نقطهای نامعلوم، چاه آبی را پنهان ساخته است ...»
ناگهان از ارتعاش اسرارآمیز ماسهها، دستخوش شگفتی گشتم و به نوعی آگاهی و هشیاری دست یافتم.
هنگامی که پسرک خردسالی بیش نبودم، در خانهای بسیار قدیمی میزیستم، و بنا به افسانهای، میدانستم که گنجی در زیر خانهمان مدفون است. البته هرگز کسی آن را نیافت، و شاید حتی به تلاش هم نیفتاد که آن را جستجو کند. اما همین نکته، نوعی ماهیت سحرآسا به آن خانه میبخشید. زیرا خانهام، رازی را در ژرفنای قلب خویش پنهان میساخت ...
به شازده کوچولو گفتم: « بله، حال میخواهد یک خانه، یا ستارههای آسمان، یا حتی صحرا باشد، سرچشمۀ زیباییشان غیرقابل رؤیت است! »
گفت: « خوشحالم از این که با من هم عقیدهای. »
همچنان که شازده کوچولو به خواب میرفت، او را در آغوش خود گرفتم، و دوباره به راه رفتن مشغول شدم. عمیقاً منقلب شده و تحت تأثیر قرار گرفته بودم. به نظرم میرسید که گنجینهای بسیار شکننده و ظریف در آغوش دارم. تا بدان جا که به نظرم میرسید هیچ چیزِ ظریفتر و شکنندهتری از او، در کلِ عالم زمینی وجود ندارد! در زیر مهتاب، نگاهی به پیشانی رنگ پریدهاش، به چشمان بستهاش، به حلقههای موهایش که در برابر نسیم میلرزید افکندم و با خود گفتم: « آنچه در این جا میبینم، هیچ چیز مگر یک صدف نیست. هر آنچه اساسی است برای دیدگان آدمی، نامرئی است ...»
و همچنان که لبانش تا اندازهای از هم گشوده میشد، چنان که گویی مشغول تبسم کردن به طرزی نامحسوس باشد، دیگر بار با خود گفتم: « آنچه بیش از هر چیز مرا دربارۀ این شازده کوچولویی که در آغوشم به خواب رفته است منقلب میکند و تحتتأثیر قرار میدهد، همانا وفاداریاش نسبت به یک گل است، و تصویر گل رزی که در سراسر وجودش، مانند نور چراغی میدرخشد، حتی آن هنگام که در خواب است ...» و احساس کردم که باز هم بیش از پیش، شکننده و ظریف شده است. لازم است انسان با دقت فراوان به مراقبت از چراغها اقدام ورزد. زیرا همانا با وزش بادی، میتوانند خاموش شوند. و به راه رفتن ادامه دادم تا سرانجام در هنگام سحر، چاه آب را یافتم.»
حجم
۲۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۲۸۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه