کتاب میسی مک میلان و الهه رنگین کمان
معرفی کتاب میسی مک میلان و الهه رنگین کمان
کتاب میسی مک میلان و الهه رنگین کمان نوشتهٔ شری گرین و ترجمهٔ صادق شیخ الاسلامی است. انتشارات ابوعطا این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب میسی مک میلان و الهه رنگین کمان
سال تحصیلی رو به اتمام است، و برای مِیسی مکمیلان، پایان مدرسهٔ ابتدایی یعنی خداحافظی با دنیایی که بهخوبی میشناخته. یک تابلو هم جلوی حیاط خانهیشان کاشته شده که به نظر میسی چشمانداز چمن حیاط دوستداشتنیاش را خراب کرده است؛ روی تابلو نوشته شده این خانه به فروش میرسد. افزون بر این، مادر میسی هم قرار است به زودی ساختار خانوادهٔ کوچک و آرمانیشان را زیر و رو کند و یک ناپدری و دو ناخواهری دوقلوی ششساله هم به آن اضافه کند. تازه، معلم کلاس هم با تکلیف نهایی سال تحصیلی میخواهد نمک بر این زخم بپاشد: هر شاگرد باید دربارهٔ خانوادهاش یک شجرهنامه تهیه کند. میسی این را هم با امروز و فردا کردن به تعویق خواهد انداخت. درست مثل ساختن آذین مرکزی برای جشن عروسی که مادر به او محول کرده. مادر میسی هم درست در مقطعی که باید شرایط میسی را درک میکرد، او را به خانهٔ همسایهٔ بغلی، آیریس گیلان هشتاد و شش ساله میفرستد تا به او در بستن بارش کمک کند. این کتاب برندهٔ جایزهٔ Schneider Family Book award و نامزد دریافت چندین جایزهٔ دیگر شده است.
خواندن کتاب میسی مک میلان و الهه رنگین کمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب میسی مک میلان و الهه رنگین کمان
«آقای تاناکا پروژه را یکبار دیگر به ما یادآوری میکند، خانم اکلاند گفتههایش را برایم ترجمه میکند. آقای تاناکا میگوید حتماً کار روی پروژه را تا حالا شروع کردهاید.
من برای پروژهام حتی به ایدهای هم نرسیدهام، چه برسد به اینکه شروع کرده باشم.
به اطرافم نگاه میکنم تا شاید از حرکات بچههای کلاس دستگیرم شود آنها برای پروژهشان چه کارهایی کردهاند، ولی میبینم که همه دارند صندلیهایشان را به عقب میدهند تا برخیزند. انگار متوجه یک چیز نشدهام. زود رو به خانم اکلاند میکنم و میبینم که میگوید: «ساعت ورزشه. همه بیرون.»
زنگ ورزش امروز، دو و میدانی داریم. آقای تاناکا ابتدا ما را یک نوبت به دور ساختمان مدرسه میدواند تا گرم شویم. گرم شدن؛ آن هم در این هوای داغ. سپس از ما میخواهد بین دوی سرعت و استقامت، یکی را انتخاب کنیم.
موقع دوی صد متر که شد، مثل بقیه روی پیست، آماده میایستم. از قضا، من و اولیویا درست کنار هم قرار میگیریم. به عنوان دوستان جونجونی، کنار هم بودنمان چیزی کاملاً عادیست، اما اولیویا جایش را عوض میکند و حالا دوتا دیگر از بچهها بین من و او قرار میگیرند.
آقای تاناکا سوت را به دهان میبرد و همزمان دستش را هم بالا میبرد تا موقع شروع بتواند به من هم علامت بدهد. سپس در سوت خود میدمد.
دست آقای تاناکا که پایین میآید، همگی از جا در میرویم و درحالیکه پلکهایمان را در نور آفتاب جمع کردهایم با سرعت مسیر پیست را میدویم.
سرعتم معمولاً خوب است، اما امروز آخر میشوم.
در پایان مسابقه، اولیویا بدون اینکه حتی نیمنگاهی به من کند از پیست بیرون میرود.»
حجم
۸۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه
حجم
۸۶۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۶۰ صفحه