دانلود و خرید کتاب گودال گرگ ها لارن ولک ترجمه سمیه سادات اکبرنیا
تصویر جلد کتاب گودال گرگ ها

کتاب گودال گرگ ها

نویسنده:لارن ولک
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب گودال گرگ ها

کتاب گودال گرگ ها نوشتهٔ لارن ولک و ترجمهٔ سمیه سادات اکبرنیا است. انتشارات ابوعطا این کتاب را منتشر کرده است.

درباره کتاب گودال گرگ ها

داستان «آنابل» دوازده ساله زمانی آغاز می‌شود که «بتی»، دختری که به تازگی از شهر آمده تا در کنار پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کند، پول‌های «آنابل» را در راه مدرسه به زور از او می‌گیرد. آزار و اذیت‌های «بتی» خیلی زود به خشونت‌هایی شوکه‌کننده می‌انجامد، اما آدم بزرگ‌ها نمی‌توانند باور کنند این دختر زیبا و دوست‌داشتنی مسئول این کارهاست. آنها در عوض به «توبی» مشکوک می‌شوند: مردی ژولیده که کهنه سرباز جنگ جهانی اول است و در تپه‌های اطراف پرسه می‌زند. «آنابل» می‌داند «بتی» گناهکار است و «توبی» بی‌گناه، اما باورها و افکار کودکانه‌ٔ این شخصیت باعث می‌شود او وارد معمایی تاریک و خطرناک شود؛ معمایی که «آنابل» را وارد دنیای خاکستری و سرشار از تضاد بزرگسالان می‌کند.

خواندن کتاب گودال گرگ ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان کودک و نوجوان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب گودال گرگ ها

«اما از همه‌چیز شگفت‌انگیزتر این است که یک سرویس بهداشتی داخل خانه داریم که والدینم آن را به تازگی ساخته‌اند. البته فقط پدربزرگ و مادربزرگم حق استفاده از آن را دارند. اما ما پولدار نیستیم.

بتی گفت: «تو پنجره‌ی بنفش داری؟»

نمی‌دانستم درمورد چه چیزی صحبت می‌کند تا اینکه شیشه‌ی یاسی پنجره‌ی درِ ورودی‌مان یادم آمد. یکی از چیزهایی که در خانه‌مان بیشتر دوست داشتم همین‌طور سقف شیروانی و سقف تخته‌سنگی که شبیه پرهای نقره‌ای بود. شومینه‌های بزرگ همه‌ی اتاق‌ها و پنجره‌های هم‌اندازه‌ی درها را هم از همه‌چیز بیشتر دوست داشتم.

بتی گفت: «مادربزرگم درمورد پنجره‌ی بنفش شما برام گفته؛ من هرگز قبلاً درمورد پنجره‌ی بنفش چیزی نشنیده بودم به‌غیراز کلیسا و یا در یک قلمرو پادشاهی، هیچ‌کس پنجره‌ی بنفش نداره به‌غیراز پولدارها.» نمی‌دانستم چه بگویم بنابراین هیچ‌چیز نگفتم.

بتی یک چوب از وسط راه برداشت. یک شاخه‌ی خشکیده بود. از حالتی که بتی چوب را گرفته بود می‌توانستم حدس بزنم که چقدر سنگین بود.

«فردا یه چیزی برام میاری وگرنه با همین چوب کتک می‌خوری.»

او این را خیلی آرام گفت طوری‌که فکر کردم دارد شوخی می‌کند اما وقتی یک قدم به‌سمت من جلو آمد، داغ کردم و احساس کردم قلبم تالاپ‌تولوپ می‌کند.

گفتم: «مثلاً چی؟» فکر کردم پنجره‌ی بنفش را باید بیاورم جنگل.

«مثل هرچیزی که داری.»

من چیز زیادی نداشتم. فقط قلکم و سکه‌های داخل آن و دلار نقره‌ای و کتاب‌هایم. یک دستکش از پوست سگِ‌آبی که پدربزرگم برای مادربزرگم درست کرده بود و او هم وقتی کهنه شده بودند آنها را به من داده بود.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۷ صفحه

حجم

۱٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۲۸۷ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۶۰%
تومان