کتاب تا ابد به یاد کی یف خواهم بود
معرفی کتاب تا ابد به یاد کی یف خواهم بود
کتاب تا ابد به یاد کی یف خواهم بود نوشتهٔ ارین لیتکن و ترجمهٔ نسترن فرخ دوست است. نشر مون این رمان خارجی را منتشر کرده است. این رمان در سال ۲۰۲۲ موفق یه کسب جایزهٔ بهترین داستان تاریخی سال به انتخاب مجلهٔ «She Reads» شد.
درباره کتاب تا ابد به یاد کی یف خواهم بود
ارین لیتکن در کتاب تا ابد به یاد کی یف خواهم بود (The Memory Keeper of Kyiv) زندگی دو زن اوکراینی در دو دورهٔ تاریخی حساس این کشور را روایت کرده است. نویسنده این اثر را باالهام از زندگی مادربزگش نگاشته است. این اثر در قالب یک داستان تاریخ دو دورهٔ بحرانی از زندگی مردم اوکراین را روایت کرده است. شخصیتهای اصلی این رمان «کاسیا» و «کاتیا»، دو زن اوکراینی هستند که در شرایط و اوضاع تاریخی و اجتماعی متفاوتی به سر میبرند، اما بهواسطهٔ تاریخ مشترکشان به هم ارتباط پیدا میکنند. کاسیا زن جوانی است که همسر خود را از دست داده و در سال ۲۰۰۴ همراه دختربچهٔ چهارسالهاش در آمریکا زندگی میکند. این اثر اولین کتاب ارین لیتکن، تاریخنگار اوکراینیتبار در ژانر ادبیات داستانی است.
خواندن کتاب تا ابد به یاد کی یف خواهم بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای تاریخی اوکراین و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تا ابد به یاد کی یف خواهم بود
«کاسیا پیراهن تابستانی بنفشی را روی انبوهی از لباسهای کهنه که روی تختش ریخته بود انداخت و آهی کشید. از خودش پرسید این روزها مردم سر قرار چه میپوشند؟ درست است که شب قبل را کنار نیک در حیاط پشتی گذرانده بود تا دور دوم ترجمهٔ دفتر خاطرات را کامل کنند، اما این قرار از زمین تا آسمان با آن فرق داشت. دیشب آن دو یک نقطهٔ تمرکز داشتند، یک هدف مشترک. اما امشب یک قرار واقعی بود!
یک بار دیگر لباسهایش را زیرورو کرد و درنهایت شلوار جین و پیراهنی یقههفت را انتخاب کرد. از آن زمان که تصمیم گرفته بود در زندگی فقط شلوار و تیشرت یوگا بپوشد، بقیهٔ لباسهایش دیگر روشنایی روز را ندیده بودند. بالاخره لباس پوشید و لوازم آرایشی را که یک سال به آنها دست نزده بود درآورد و با دستی که مدتها بود تمرینی نداشت، شروع به آرایش کرد. این کارها بردی را حسابی گیج کرده بود، مدام صورت کاسیا را لمس میکرد و دلش میخواست به مژههایش دست بزند.
«از آخرین باری که آرایش کردم اینقدر میگذره که تو اصلاً یادت نمیآد اینها چیان، درسته؟»
بردی سرش را تکان داد و به گونههایش اشاره کرد. «من هم میخوام.»
کاتیا سرش را عقب برد و از سر خوشحالی آهی کشید. بردی دست از حرف زدن نکشیده بود و هر کلمهای که به زبان میآورد برای کاسیا مثل یک هدیه بود.
«تو خودت اینقدر خوشگلی که به این چیزها نیاز نداری... اما میتونیم این یه بار یهکم از این بزنیم.» کاسیا بُرِس آرایشی را برداشت و روی گونهها و نوک بینی بردی کشید. «اصلاً میخوای آرایشی خندهدار برات بکنم و بعد لباسهای خندهدار بپوشیم و بازی کنیم؟»
دخترک سرش را تکان داد و قهقهه زد، بعد خودش را در آینه ورانداز کرد. ناگهان در آخرین لحظه، اضطرابی وجود کاسیا را گرفت چون نمیدانست باید دمپایی لاانگشتی بپوشد یا کفش ورزشی. خوشاقبال بود که آنا با یک جفت صندل مشکی بنددار از راه رسید و نجاتش داد. حالا دیگر تیپش تکمیل شده بود؛ ساده اما کامل.»
حجم
۳۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه
حجم
۳۵۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۶۸ صفحه