دانلود و خرید کتاب مرد خاکستری سمیه حاجی عبدالمجید
تصویر جلد کتاب مرد خاکستری

کتاب مرد خاکستری

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب مرد خاکستری

کتاب مرد خاکستری نوشتهٔ سمیه حاجی عبدالمجید است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب مرد خاکستری

کتاب مرد خاکستری برابر با یک رمان معاصر و ایرانی است که در آن با شخصیتی به نام «افشار» آشنا و همراه می‌شوید. افشار و برادرش در جنوب مشغول ساخت‌وساز مجتمع‌های تجاری هستند. «نجوا افشار» به‌عنوان حسابدار برای کمک به پدر و عمویش راهی جنوب می‌شود و سرنوشتش به‌طرز عجیبی با مردان خانهٔ سنگی گره می‌خورد؛ غافل از اینکه هر زنی وارد خانهٔ سنگی شود، دچار سرنوشت شومی خواهد شد. مردان بدنام خانهٔ سنگی برای نجوا افشار بدنامی به بار می‌آورند و سرنوشتش را دچار دگرگونی می‌کنند. با این وضعیت همراه شوید تا پایان داستان را بدانید.

خواندن کتاب مرد خاکستری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مرد خاکستری

«زن جوان با دلخوری به کلهر که چند روز زودتر به جزیره رفته بود و با ماشین به استقبال او و بقیهٔ همراهانش آمده بود نگاهی کرد و گفت: " چه خبره برا خودت مهمون دعوت می‌کنی من خودمم نمی‌رم خونه می‌خوام پیش بقیه تو هتل باشم. دور همی خوش می‌گذره "

خانم افشار دستش را در هوا تکانی داد و به چمدانهایش اشاره کرد.

-شوخی می‌کنه بچه‌ها چمدون من رو پشت ماشین بذارید عمراً من تا قبل از فردا ساعت هفت شب پام رو تو هتل بذارم.

زن جوان با نگرانی نگاهی به چمدانهای مادرش انداخت.

- پس قراره کجا برین مامان جان؟

- وقتی دخترم خونه داره چرا باید برم اونجا.

- مامان هتل امکاناتش خوبه هر چی بخوای حاضر و آمادست.

- تو نگران نباش.

- معلوم نیست آخرین باری که یه زن پاشو گذاشته اونجا کی بوده؟ اون خونه پر از گرد و خاک و تار عنکبوته.

- آخرین بار که یه زن پاشو اونجا گذاشت همین امروز بود.

زن جوان چپ چپ نگاهی به کلهر انداخت.

-برای نظافت و پخت و پز عزیزم حالا نمی‌خواد منو با اون چشمای خوشگلت بخوری.

- چند روزه ندیدمت بامزه شدی آقای کلهر.

- نبودم؟

- چرا بودی. مامان تو برو خونه من و لاله می‌ریم هتل.

- من بدون مامان آب نمی‌خورم بهزاد چمدونای منم بذار پشت ماشینِ آقای کلهر لطفاً. تو خودت یه ماشین بگیر برو هتل پیش بابا.

لاله این حرف را زد و روی صندلی عقب ماشین کلهر نشست. زنِ جوان سری تکان داد و در حالی که کلهر را مخاطب قرار می‌داد به ماشین اشاره کرد.

-خانواده من همچین آدمایی هستن کلهر این جوری پشت من هستن.

- امیر ما رو می‌شناسه تو داری خودت رو نشون شوهرت می‌دی من خستم یا با ما بیا یا یه ماشین بگیر برو هتل.

- مامان من می‌ترسم شما زنعمو و دو تا دختراش رو هم بکشونید خونه ما.

- چه اشکالی داره برای شب نشینی بیان اونجا. چشمم کف پات خونه و زندگی تو که کم و کسری نداره.

- من اومدم اینجا یه خورده باد به کلم بخوره نه مهمون داری کنم.

- حالا چقدر حرف می‌زنه، می‌یای یا ما بریم؟

کلهر کلید ماشین را برای بهزاد پرت کرد.

- بهزاد تو مامان اینا رو ببر من یه ماشین از اینجا می‌گیرم.

زن جوان با اعتراض به چمدانهایش اشاره کرد.

- چمدونام تو اون ماشینه.

لاله نیم نگاهی به خواهرش انداخت و به او اطمینان داد که هیچ اتفاقی برای چمدانها نخواهد افتاد.

- نترس ما برات می‌یاریم خونه چمدونات رو نمی‌خوریم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۲۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۱۲ صفحه

حجم

۳۲۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۴۱۲ صفحه

قیمت:
۹۸,۰۰۰
تومان