دانلود و خرید کتاب جادوگر شهر از ال فرانک بام ترجمه علی هداوند
تصویر جلد کتاب جادوگر شهر از

کتاب جادوگر شهر از

نویسنده:ال فرانک بام
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب جادوگر شهر از

کتاب جادوگر شهر از (براساس شاهکار ال. فرانک بام) نوشتهٔ ال فرانک بام و ترجمهٔ علی هداوند است. کارگاه فیلم و گرافیگ سپاس این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان برای کودکان نوشته شده است.

درباره کتاب جادوگر شهر از

کتاب جادوگر شهر از که با تصویرسازی‌های «مانوئلا آدریانی» منتشر شده، داستانی خیالی و جذاب دختری به نام «دوروتی» را روایت کرده است. دوروتی که همراه با سگش «توتو» در مزرعه‌ای در کانزاس با عمه و عمویش زندگی می‌کنند، اما سرنوشت دوروتی عجیب است او ناگهان وارد دنیای حیرت‌انگیزی می‌شود که باید راه فرار از آن را پیدا کند. یک روز گردباد بزرگی می‌آید و خانه‌ٔ آن‌ها را که بلند می‌کند و با خود به آسمان می‌برد و در سرزمین «اُز» پایین می‌آورد آن هم دقیقا روی یک جادوگر عجیب. در اُز همه چیز زیبا و شگف‌انگیز است، دوروتی نگران عمه و عمویش است و می‌خواهد به خانه‌اش برگردد، اما چقدر ممکن است موفق شود؟ او در راه در یک مسیر آجری زرد قدم می‌زند و با دوستان عجیبش آشنا می‌شود. دوروتی سرِ راهش به مترسکی که مغز ندارد، آدم آهنی‌ای که قلب ندارد و شیر بزدلی که شجاعتش را از دست داده‌ برخورد می‌کند. آیا می‌تواند عمه و عمویش را باز ببیند؟ این کتاب را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب جادوگر شهر از را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام کودکان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جادوگر شهر از

«یکی از نگهبان‌ها تا جلوی اتاقی که تخت فرمانروایی در آن قرار داشت آن‌ها را همراهی کرد و گفت: «همینجا منتظر باشید. ورود شما رو به اُز بزرگ اعلام می‌کنم.» وقتی نگهبان از اتاق فرمانروایی بیرون آمد، همگی به طرفش دویدند. دوروتی پرسید: «اُز رو دیدی؟» نگهبان گفت: «معلومه که ندیدم! تا حالا او را ندیده‌ام. اما با ایشان حرف زدم و اول عصبانی شدند. بعد، از ریخت و قیافهٔ شما پرسیدند. وقتی راجع به چکمه‌های قرمز تو صبحت کردم، تصمیم گرفتند شما را ببینند. اول تو، دختر، دنبال من بیا.» و بدون اینکه منتظر پاسخ دوروتی باشد، برگشت تا در را باز کند. دوروتی در حالی که تا اندازه‌ای ترسیده بود و زبانش بند آمده بود، به دنبال نگهبان وارد اتاق فرمانروایی شد. اتاقی دایره شکل بود که سقف بلندی داشت و چراغی بسیار نورانی مانند خورشید از آن آویزان بود و زمردهایی را که در دیوارها کار گذاشته بودند، درخشان می‌کرد. اما چیزی که بیشتر از هر چیز دوروتی را شگفت‌زده کرده بود، سر بزرگی بود که روی تخت فرمانروایی قرار داشت. نه مو داشت و نه دست و نه پا و نه هیچ عضو دیگری. فقط چشم و بینی و دهان داشت و به بزرگی سر یک غول بود. دوروتی با حیرت مشغول تماشا بود که سر شروع به حرف زدن کرد: «من اُز هستم، بزرگ و هولناک. تو کی هستی و چرا دنبال من می‌گردی؟ از همه مهم‌تر، اون چکمه‌های قرمز رو از کجا آوردی؟»

دوروتی با صدایی که به زحمت شنیده می‌شد، پاسخ داد: «من دوروتی هستم و اهل کانزاس و آمدم از شما خواهش کنم به من کمک کنید. خواهش می‌کنم کمک کنید به سرزمینم برگردم. چکمه‌ها مال من نیستند. مال ساحرهٔ پست‌فطرت شرق هستند که اتاقک من روی او افتاد و او را کشت.» سر بزرگ لحظه‌ای او را نگاه کرد و گفت: «در سرزمین من هر کس باید بهای چیزی رو که می‌گیره، بپردازه. اگر می‌خوای تو رو به کانزاس برگردونم و برای چنین کار عجیبی از نیروی جادویی فوق‌العاده‌ام استفاده کنم، اول تو باید برای من کاری بکنی. تو به من کمک می‌کنی و من به تو، تو باید ساحرهٔ بدذات غرب رو بکشی!»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

حجم

۲٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان