کتاب زندگی و مبارزات حجة الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی
معرفی کتاب زندگی و مبارزات حجة الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی
کتاب زندگی و مبارزات حجة الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی نوشتهٔ جواد عاملی را انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده است. این کتاب به شرح زندگی و خاطرات مرحوم سیدعلیاکبر ابوترابی میپردازد.
درباره کتاب زندگی و مبارزات حجة الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی
روایت خاطرات در تبیین ابعاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران از جایگاه ویژهای برخوردار است. اسناد تصاویری و حتی ثبت وقایع هرگز بهتنهایی نمیتوانند بیانکنندهٔ زوایای پیدا و پنهان تاریخ باشند چرا که انگیزهها و آرمانها، اخلاصها و ایثارها، تصمیمات پنهانی با نقایص و کاستیهای فراوان از چشم و گوش و عکاس و مورخ مخفی اما در اذهان باقی میمانند. خاطرات میتوانند منابع مکتوب تاریخ را گویا کنند و آنچه را که از دیدهها پنهان مانده، آشکار نمایند؛ خصوصاً افرادی که خود جزء تاریخسازان بودهاند. ازجملهٔ این شخصیتهای تاریخساز مرحوم آيتالله سیدعلیاکبر ابوترابی است که از مبارزان دوران پیش از انقلاب و نیز از رزمندگان جانبرکف دوران دفاع مقدس و در طول اسارت در زندانهای رژیم بعث، پناه و حامی سایر اسرا بود. کتاب پیشِرو به شرح خاطرات و مجاهدتهای این روحانی مبارز میپردازد.
خواندن کتاب زندگی و مبارزات حجة الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران و نیز دوستداران زندگینامهها و خاطرات از خواندن این کتاب سود خواهند برد.
بخشی از کتاب زندگی و مبارزات حجة الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی
«حجتالاسلاموالمسلمین حاجسیدعلیاکبر ابوترابیفرد در سال ۱۳۱۸ در خانوادهٔ اهل علم و فقاهت در شهر مقدس قم متولد شد.
خاندان ابوترابی در اصل معروف به سادات اسکاکی و از طوایف مشهور و مورد احترام و وثوق در قزوین میباشند. تقریباً تمامی اسلاف ایشان اهل علم و فقاهت و مورد اعتماد مردم قزوین بودهاند. ایشان دربارهٔ محل تولد خود میگوید: «بنده متولد ۱۳۱۸ قم میباشم. اسم کوچک و فامیلی (من) سیدعلیاکبر ابوترابیفرد است. حاجآقایمان هم آقای حاج سیدعباس ابوترابی... ظاهراً دورهٔ اولی بوده که مسئلهٔ سربازی مطرح میشده و شناسنامهٔ ما را حاجآقای ما مشورت میکنند برای اینکه پسرمان را سربازی نبرند چه کار کنیم؟ میگویند بهترین راهش این است که اگر از یکی از نقاط دوردست شناسنامهشان گرفته شود، قهراً اسمشان هم برای سربازی دربیاید چون آنجا نیستند ایشان را سربازی نمیبرند. لذا یکی از اهالی محترم قزوین [که] در ثبت احوال استان مرکزی (محلات) مشغول کار بودند، در یکی از روستاهای دورافتادهٔ آنجا شناسنامهٔ ما را گرفتند که سربازی نبرند ما را. غافل از اینکه تقدیر الهی هرچه هست همان پیش خواهد آمد و به جای دو سال، ده سال رفتیم و آنها هم هیچ اطلاعی از ما در طول این ده سال نداشتند.»
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه
حجم
۲٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۳۳۲ صفحه