دانلود و خرید کتاب عروسی برای درخت خرمالو فاطمه باقریان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب عروسی برای درخت خرمالو اثر فاطمه باقریان

کتاب عروسی برای درخت خرمالو

امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب عروسی برای درخت خرمالو

کتاب عروسی برای درخت خرمالو به‌قلم فاطمه باقریان را انتشارات شاولد منتشر کرده است. این کتاب داستان دختربچه‌ای به اسم مهتاب است که مدتی است از مادربزرگش جدا شده و دلش برای او تنگ شده است.

درباره کتاب عروسی برای درخت خرمالو

مهتاب دختر کوچولویی است که دلش حسابی برای مادربزرگش که مدتی‌ست از او دور شده، تنگ شده است. یک روز صدای ویز‌ویزعجیبی در گوشش احساس می‌کند که نمی‌داند چیست. اما انگار این صدا می‌خواهد پرده از رازی سربه‌مهر بردارد. چه رازی؟ داستان را بخوانید تا متوجه شوید.

خواندن کتاب عروسی برای درخت خرمالو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

کودکان ۸ تا ۱۰ سال از خواندن این کتاب با همراهی والدینشان لذت خواهند برد.

بخشی از کتاب عروسی برای درخت خرمالو

«چقدر دلم برای مامان‌بزرگ تنگ می‌شه. روی صندلی تابی‌اش که می‌شینم، فکر می‌کنم کنارم نشسته داره موهام رو می‌بافه. اون درخت خرمالو رو می‌بینی... قراره بابا با اره نصفش کنه... اون روز به مامان می‌گفت چرا؟! خوب می‌گه سه ساله دیگه میوه نمی‌ده... فقط برگ‌هاش حیاط رو کثیف می‌کنه. مامان‌بزرگ هم که نیست یه چیزی بگه.... مامان گفت: خونهٔ پیرزن و پیرمردها رفته. چشمای مامان بزرگ آبیه... عین تو سارا. موهاش عین نبات‌های تو قندون تازه دندوناش مثل مال من و تو نیست... وقتی می‌خنده تکون می‌خوره اصلاً چه فایده من اینا رو برای تو می‌گم.... تو که حرف نمی‌زنی... فقط یه عروسکی... تازه معلوم نیست به حرف‌هام هم گوش بدی."مهتاب" خانوم بلند شو... چقدر می‌خوابی... بلند شو یه چیزی تو موهات گیر کرده مهتاب از جا پرید و جیغ‌کشان دور اتاق چرخید... سرش رو تندتند به این طرف و اون طرف تکون می‌داد و مامان رو صدا می‌زد. مامان سراسیمه از پله ها بالا اومد... پیش‌بند آشپزی‌ش پر از سس گوجه بود... مهتاب تا مامان رو دید پرید تو بغلش و زد زیر گریه و گفت: مامان تو موهام سوسک گیر کرده... جان خودت درش بیار... جان خودت مادر او را روی زمین نشاند... آرام بین موهای او را گشت... موهای فر و درهم مهتاب بهم گره خورده بود... نگاهی به صورت سفید و گرد او کرد چشمای ریز و قهوه‌ای مهتاب عین چشمای یه موش کوچولو ریز شده بود و از ترس قیافه‌اش چروک شده بود. مامان چانهٔ مهتاب را گرفت و گفت اگر موهات رو مرتب شونه کنی... گلوله نمی‌شه توو همدیگه.... خانم خانما... هیچ جونوری هم فکر لونه‌سازی توش نمیفته... حالا هم پاشو بریم پایین... اینجا هواش گرفته است. خیلی نمون... بیا بریم. مهتاب از جا بلند شد با انگشتش سرش رو خاروند و گفت یه کم دیگه می‌مونم بعد میام. مامان سری تکان داد و نفسی تازه کرد و گفت زود بیا پایین باشه... خیلی زود. مامان از اتاق رفت بیرون... مهتاب روی صندلی مامان‌بزرگ نشست و به درخت خرمالو که شاخه‌هاش خمیده بود نگاه کرد. صدای ویزویز بال زدن به حشره کنار گوشش احساس کرد. سوسکه برگشته بود... با ترس آرام سرش رو برگردوند... خواست جیغ بزنه اما گلوش گرفته بود.» 

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۵٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

حجم

۱۵٫۵ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۲۰ صفحه

قیمت:
۲۴,۰۰۰
تومان