کتاب پروانه های خیال
معرفی کتاب پروانه های خیال
کتاب پروانه های خیال نوشتهٔ ژیلا شجاعی است. انتشارات متخصصان این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی دلنوشتههای نویسنده است.
درباره انتشارات متخصصان
انتشارات متخصصان با توجه به تخصص چندین ساله در صنعت چاپ و نشر کتاب و داشتن شناخت کامل و جامع از بازار، اقدام به چاپ بالغ بر ۵۰۰۰۰۰ جلد کتاب در رشتههای ادبی شامل شعر و داستان و رمان، روانشناسی، جامعهشناسی و رشتههای مهندسی کرده است. آغاز کار انتشارات متخصصان به سال های ۸۵-۸۶ برمیگردد و در طول این سالها به واسطهٔ تجربه و شناخت پذیرای چاپ کتاب بیش از ۲۰۰۰ نویسنده بوده است.
خواندن کتاب پروانه های خیال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران خواندن دلنوشته پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پروانه های خیال
«جشن می گیرند ابرها در وسط آسمان
می چرخند و می خوانند آواز شاد باران
می کشد دست نوازش بر تن تب آلود زمین
چون آفتابیست که طلوع می کند باران
دشت و دمن می شود لبریز از طراوت
قد می کشد چمنزار به استقبال باران
چشمه ای که تشنه مانده در خشکسالی
جان می گیرد از قطره قطره های باران
طنین دلکش باران در کوچه و محله
هلهله ناودان ها از عبور دانه های باران
آب می چکد از چتر و کلاه آدم ها
با سقوط دانه های ریز و درشت باران
می شود میان پرچین باغ گربه ای پنهان
در کوچه و خیابان با راه افتادن آب باران
آواز گنجشک ها بر روی شاخه ها
در لحظه های باریدن قطره های باران
می خندد لبانش مترسک شالیزار
با فرو آمدن دانه های باران
می بارد اشک شوق از چشم شالی کار
تسبیح می گوید از برکت قدم های باران
غرش رعد
دست در دست هم دارند ابرها
می کشد نقاشی باز ابرها
فصل با طراوت باران است
دست به کار شده اند ابرها
باد می وزد در پهنای آسمان
هم همه ای است در میان ابرها
می شود آسمان سیاه و تار
می ترسند و می لرزند ابرها
می رسد از راه غرشِ رعد
اشک می ریزند و می بارند ابرها
چهره باران خورده آدم ها
در جستجوی سرپناه از گریه ابرها
گم کرده واژه ها را دلم
هست بی تاب دلم
گم کرده واژه ها را دلم
بهر لحظه های ناب
جویای شادی است دلم
در من نیست هیچ حسی انگار
واژه ای تا بسراید دلم
رویشی نیست جز خس و خاشاک
شوره زار است زمین پرحاصل دلم
چو مرغان مهاجر کوچ کرده حسم
رخت بر بسته شوق سرودن از دلم
نیست برگی دگر بر شاخه تنم
بی برگ و بار گشته باغ و بستان دلم
هست ناخوش احوال از دست روزگار
نیست دیگر مثل قدیم شاد دلم
دیده دوخته ام بر در تا بیاید قرار
غصه به سر آید برود اندوه از دلم
کنم هر دم با خدای خود راز و نیاز
تا غم رود شادی شود میهمان دلم
سکوتی از فریاد رساتر
صدایی جز فریاد سکوت نیست
سکوتی از خود فریاد رساتر
فریادی که نیست گوشی قادر به شنیدنش
هذیان آلود است و سرسام آور
سکوتی از ظلمت شب ستم سیاه تر
سکوتی از آزار ظلم ناکسان رنج آورتر
سکوتی از تنش، عذاب آورتر
سکوتی از آفت های باغچه مخرب تر
سکوتی از اشک های سرد و سربی
که یخ می زنند در هوا
از بمب های وحشی و سلاح های سمی
که انتشار می دهند سرب را در هوا
از موشک ها
که نیست می کنند و از هستی ساقط می کنند
از بمب های خوشه ای
که می کِشند نقش آوار بر دیوارها
از صدای صفیر گلوله هولناک تر
از گرسنگی کودکان محنت بار تر
سکوتی از نعشِ روی زمین متعفن تر
سکوتی از دروغ کثیف تر
سکوتی از تهمت نارواتر
سکوتی از فحاشی زشت تر
سکوتی از تقلب و فریب وقیح تر
سکوتی که زخم می زند احساس را
از ساز و نوا محزون تر
لبریز می کند اشک را
از غصه غم انگیز تر
می شکند قلب را
از طعنه تیز تر
تازیانه می زند
از شلاق دردناک تر
می ترساند
از وهم و خیال هولناک تر
می سوزاند
از شعله آتش مهیب تر
هلاک می کند
از جنگ، خانمان سوز تر
به گور می برد
از مرگ خوفناک تر
ورق برگشت
درخت مو که در هر شاخه اش
داشت خوشه انگور
کنون میان شاخه هایش
برگی هم نمانده
گلستان که بود
جای رویش گل
یه غنچه در گلبونش
اکنون نمانده
رودخانه پر آب بود همیشه
یه قطره آب هم
در اعماقش نمانده».
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۸ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۸ صفحه