دانلود و خرید کتاب پابرهنه در وادی مقدس : زندگینامه و خاطرات شهید سیدحمید میرافضلی گروه نویسندگان
تصویر جلد کتاب پابرهنه در وادی مقدس : زندگینامه و خاطرات شهید سیدحمید میرافضلی

کتاب پابرهنه در وادی مقدس : زندگینامه و خاطرات شهید سیدحمید میرافضلی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۸از ۲۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پابرهنه در وادی مقدس : زندگینامه و خاطرات شهید سیدحمید میرافضلی

«پابرهنه در وادی مقدس» زندگینامه و خاطرات شهید سیدحمید میرافضلی است که به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: روزهای اول جنگ بود. آن روزها بسیاری از دوستانش توصیه می‌کردند که مدرسه برود و تدریس کند. سید حمید روزها غرق در تفکر خودش بود. تنها پناه او دوستانش بودند. اما سید در کنار آن‌ها هم احساس غریبی می‌کرد. دیگر تاب خنده‌ها و شوخی‌های آن‌ها را هم نداشت. حس می‌کرد در میان جمع غریبه‌ها نشسته. خلأ درونی سید، هر روز بیشتر می‌شد. باید کاری می‌کرد. احساس می‌کرد باید شجاعت از نوع دیگر را تجربه کند؛ اما چگونه؟ دوست داشت به جبهه برود. اما فکر می‌کرد با ذهنیتی که از او دارند شاید او را نپذیرند!؟ در همین دوران اولین پیشنهاد، هرچند به شوخی، به او شد. حاج آقا آذین یکی ازکامیون‌دارهای رفسنجان بود که کاروان کمک‌های مردمی به جبهه را بار زده بود. حالا چند روزی از شروع جنگ می‌گذشت. او سید حمید را دور میدان شهر می‌بیند. به شوخی به او می‌گوید: تو نمی‌خوای آدم بشی؟ سید می‌گوید: چه جوری؟ ایشان هم می‌گوید: چه جوریش با من، فردا صبح زود، قبل از ساعت هشت از جلوی هلال احمر حرکت می‌کنیم برای جبهه، بیا اونجا. سید حمید خیلی خوشحال شد. برای اینکه از قافله عقب نماند، شب رفت و پشت در هلال احمر توی سرما خوابید! آقای آذین بعدها می‌گفت: آقا سید حمید اولین بار با من به جبهه رفت. من فکر نمی‌کردم بیاید. برای همین ساعت حرکت را به او عقب‌تر گفتم؛ مثلاً، ساعت هفت را هشت گفتم. ولی دیدم ساعت چهار صبح آمده پشت در هلال احمر منتظر من نشسته! ما از آنجا با ماشین باری که داشتیم وسایل را به جبهه بردیم. با اینکه سابقه‌ی ذهنی خوبی از سید حمید نداشتم و می‌ترسیدم که در جبهه آبروریزی کند اما با هم عازم جبهه شدیم.
بی قرار
گروه نویسندگان
مسافر ملکوت
گروه نویسندگان
مدافعان حرم
گروه نویسندگان
شیدای شهادت
گروه نویسندگان
تا شهادت
گروه نویسندگان
شیر کوهستان
گروه نویسندگان
فدائیان ولایت
گروه نویسندگان
مصطفی (زندگی‌نامه و خاطراتی از سردار سرلشکر شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردّانی‌پور)
گروه نویسندگان
دیدار با ملائک: زندگینامه و خاطرات سردار شهید جلیل ملک‌پور
گروه نویسندگان
برای قاتلم؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار عارف شهید حاج علی محمدی‌پور
گروه نویسندگان
حبیب خدا: خاطرات شهید حبیب‌الله جوانمردی شهید شانزده ساله‌‌ی انقلاب اسلامی
محسن عمادی
شهیدان زنده
گروه نویسندگان
علمدار
گروه نویسندگان
شهید گمنام ( ۷۲ روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر)
گروه نویسندگان
مهمان شام
گروه نویسندگان
سوسنگرد به جای منچستر؛ شرحی بر زندگی و شهادت اکبر چهرقانی
گروه نویسندگان
مسافر کربلا
گروه نویسندگان
نوجوان پنجاه‌ساله
گروه نویسندگان
شب چهلم، زندگینامه شهید زنده غلامرضا عالی
گروه نویسندگان
ونوشه
۱۳۹۸/۰۷/۲۰

قشنگ بود. شخصیتش من رو یاد مجید سوزوکی انداخت. امثال این شهید تو جبهه زیاد بودن. واقعا راست گفت که درسی که تو جبهه گرفت تو هیچ مدرسه و دانشگاهی نمیتونست بگیره. از طرفی نحوه شهادتش و اینکه همرزم شهید همت

- بیشتر
atefeh
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

اینهمه پشتکار و تلاش بیخوابی و سختی دادن به جسم. واقعا قابل تحسین بود برام اینکه یه آدم ا چه حد میتونه تغییر کنه یه ادم با یه خصوصیات بذ یه هو یه فرشته بشه و اسمونی واقعا جذاب و

- بیشتر
آیه
۱۴۰۰/۱۱/۱۲

سلام بسیار عالی و لذت بخش بود زندگینامه این شهید سید بزرگوار که شهید حاج قاسم سلیمانی از خاطرات ایشون تعریف میکردن و این شهید هم زمان با شهید همت یک جا و باهم به شهادت رسیدن این شهید بزرگوار

- بیشتر
قاصدک
۱۳۹۹/۰۵/۰۵

مابرای ادامه دادن راه شهداچه کردیم؟؟

hosseini
۱۳۹۹/۰۲/۲۳

خیلی خوبه اینجوری بوده شهدا از تعلقات دنیوی خود گذشتند

zahra.b
۱۴۰۲/۰۲/۱۸

اخ اخ اخ که تنهاچیزی که من را با کتاب همراهی کرد اشک بود، به نظرم لازم هست شهدایی که خیلی مشهور نیستن هم ازشون چیزی بدونیم... کتاب فوق العاده ای بود هیچ وقت اسمش رو یادم نمیره با اینکه

- بیشتر
گمنام
۱۴۰۱/۰۷/۲۱

چقد یک کتاب میتونه همه چی تموم باشه 👌👌👌

پروانه
۱۴۰۱/۰۱/۲۵

یک جمله ای هست از شهید ناصر اربابیان که " هیچ بدنی دربرابر آن چه روح اراده آن را می کند ناتوان نیست" در این کتاب مرتب این جمله در ذهنم تکرار میشد و این که چقدر انسان می تونه

- بیشتر
حسین
۱۴۰۰/۰۷/۲۵

عالی

:)
۱۴۰۰/۰۷/۱۸

بسیار کتاب زیبا و تاثیرگذاری بود از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم🌱

بین‌الطلوعین فاصله‌ی زمانی از اذان صبح تا طلوع آفتاب است. حدود یک ساعت و نیم طول می‌کشد. در روایات از این زمان به ساعتی از ساعات بهشت یاد شده و آثار و برکاتی برای آن بیان شده. انسان به این نتیجه می‌رسد که اگر می‌خواهد خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را داشته باشد و از بدبختی‌ها رهایی یابد، باید در این ساعات بهشتی بیدار بماند.
fateme.mahmoudi
پیامبر (ص) فرموده‌اند: «بر شما باد به شب زنده داری که آن شیوه‌ی شایستگان شماست. و شب زنده داری مایه‌ی تقرّب به خدا و دوری از گناه است.»
ونوشه
شنیده‌ام که خدا هر کسی را دوست داشته باشد، بهترین چیزش را می‌گیرد و چه چیزی بهتر از چشم‌های آن‌ها!؟
دِلنشان
شهادت یک راه میان‌بر و معامله‌ی پرسود با خداست.
ونوشه
حمید موقعی که بچه بود عالمی برای خودش داشت؛ اگر چیزی را می‌خواست، آن‌قدر تلاش و پافشاری می‌کرد تا به خواسته‌اش برسد. پرهمت بود. اگر تصمیمی می‌گرفت حتماً آن را عملی می‌کرد.
eli
من معتقدم تا خدا مرا نخواهد من روی زمین هستم و با هیچ گلوله‌ای شهید نمی‌شوم
ش ع ب
یک روز دیدم که سید حمید با یک ماشین پر از یخچال و وسایل خانگی و برقی آمد خانه! همه را خالی کرد در وسط حیاط. خوشحال شدم. گفتم بالاخره حمید به فکر ازدواج و تشکیل خانواده افتاده. داشت دیر می‌شد. حالا دیگر ۲۵ سالش شده بود. آمدم جلو و به او تبریک گفتم و خوشحالی خودم را بیان کردم. تعجب کرد و گفت: نه بابا، این‌ها را برای خانواده‌هایی گرفته‌ام که پدر یا همسرشان در جبهه هستند و به این وسایل نیاز دارند.
eli
فکر می‌کرد با قلدری کردن و نیش چاقو نشان دادن می‌تواند احترام دیگران را جلب کند. همۀ پول توی جیبش را خرج کفش و لباس و ظاهر خودش می‌کرد، تا شاید با آراستن ظاهر، همه او را صاحب کمالات بدانند، ولی نتیجه بر عکس شد. البته با این همه نا امیدی از حمید، هنوز یک روزنه‌ی امیدی وجود داشت. حمید برای همه قلدر بود به جز بی‌بی. خشم مادر او را به وحشت می‌انداخت. مادر هم هیچ گاه او را نفرین نکرد. همیشه او را دعا می‌کرد.
eli
بین‌الطلوعین فاصله‌ی زمانی از اذان صبح تا طلوع آفتاب است. حدود یک ساعت و نیم طول می‌کشد. در روایات از این زمان به ساعتی از ساعات بهشت یاد شده و آثار و برکاتی برای آن بیان شده. انسان به این نتیجه می‌رسد که اگر می‌خواهد خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را داشته باشد و از بدبختی‌ها رهایی یابد، باید در این ساعات بهشتی بیدار بماند. حتی گفته شده که فرشتگان در این ساعات در حال تقسیم روزی هستند و اگر خواب بمانیم، از روزی خود باز مانده‌ایم. بیداری بین‌الطلوعین در خانواده‌ی ما تبدیل به یک فرهنگ شده بود. خواندن نماز صبح و و بعد خواندن قرآن و بیداری تا طلوع آفتاب.
eli
شاید این حدیث را از امام باقر (ع) شنیده بود که فرمودند: «پنج کس هستند که من و هر پیامبر مستجاب‌الدعوه‌ای، آنان را لعنت کرده است: آن کس که در کتاب خدا، آیه‌ای را زیاد گرداند. کسی که سنت و روش مرا رها کند. کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب کند. کسی که حرمت اهل بیت: مرا که خدا واجب فرموده نگه ندارد و کسی که اموال عمومی (یعنی بیت‌المال) را به خود منحصر سازد و تصرف در آن را به نفع خود حلال شمارد.»
ونوشه
خیلی دقت کردیم اما نتوانستیم بفمیم که سید چطور و چه وقتی نماز شب می‌خواند؟! من ندیدم، من واقعاً ندیدم سید چطور نماز شب می‌خواند. زمانی را انتخاب می‌کرد که کسی متوجه نشود. در صورتی که آنجا چیزی برای پنهان کردن نبود. یعنی نمازشب یک چیز عادی شده بود. نماز شب جوری شده بود که انگار به جماعت خوانده می‌شد. من اگر می‌خواستم نماز شب بخوانم، بلند می‌شدم وضو می‌گرفتم می‌رفتم توی مسجد می‌ایستادم به نماز، یا توی همان چادر یا جایی که محل زندگی‌ام بود. اما سید این‌گونه نبود. به دور از چشم همه نماز شب می‌خواند.
eli
سید به عنوان آخرین جمله گفت: «مواظب باشید هر غذایی را نخورید. بعضی غذاها شما را مریض می‌کند.»
آیه
بین‌الطلوعین فاصله‌ی زمانی از اذان صبح تا طلوع آفتاب است. حدود یک ساعت و نیم طول می‌کشد. در روایات از این زمان به ساعتی از ساعات بهشت یاد شده و آثار و برکاتی برای آن بیان شده. انسان به این نتیجه می‌رسد که اگر می‌خواهد خوشبختی و سعادت دنیا و آخرت را داشته باشد و از بدبختی‌ها رهایی یابد، باید در این ساعات بهشتی بیدار بماند. حتی گفته شده که فرشتگان در این ساعات در حال تقسیم روزی هستند و اگر خواب بمانیم، از روزی خود باز مانده‌ایم.
آیه
وقتی قبر را کندیم و رسیدیم به لحد، شروع کردیم به کندن پایین پای سید حمید. یک لحظه دیوار قبر سید حمید فرو ریخت!! آنجا سوراخ شد و قبر سید حمید بعد از مدتها مشخص شد. یک‌باره دیدم بوی عطری عجیب و بسیار خوش در فضای قبر پیچید! من دیگر نفهمیدم چی شد. آن حاجی گفت: این بوی عطر از کجا آمد؟ گفتم: از اینجا، از قبر سید حمید. او هم با تعجب نگاه کرد و متوجه شد که بله درست است. به آن حاجی گفتم: شما برو بیرون قبر. بعد دست کردم توی آن سوراخ که ببینم بدن آن سید اولاد پیغمبر چگونه است! من بدنش را لمس کردم. باور کنید حس کردم انگار همین یک ساعت پیش او را دفن کرده‌اند. به این تازگی بود!! ٭٭٭
قریشی
روی هر گلوله نام فرد یا افرادی که باید با آن گلوله شهید شوند نوشته شده است.
ونوشه
حواست جمع باشه که به خاطر مجروح شدن شیطون گولت نزنه! منظورش این بود که به خاطر مجروحیت مغرور نشوم و فکر نکنم تکلیفم را ادا کرده‌ام. بعد هم یک قلم برداشت و یک خط مستقیم روی دیوار کشید. خط را به یک طرف کج کرد و گفت: انسان اولش که منحرف می‌شه، مثل یک زاویه‌ی یک درجه‌ای است. بعد کم‌کم آدم از خط اخلاص دور می‌شه و منحرف می‌شه.
ونوشه
سید یک روز برای بچه‌ها صحبت کرد. می‌گفت: «بچه‌ها این لباس سبز شماست که شما را به اینجا رسانده، نگذارید این سبزی تمام شود! کاری کنید که این سبزی (لباس بسیج) همیشه بماند! سبزی لباستان را با خون خودتان سرخ کنید، اما نگذارید آمریکا یا هر کس دیگری بیاید روی آن مشق خیانت بکند.»
ونوشه
ای امت بیدار و خصوصاً ای جوانان و ای پاک‌دلان! تقویت کنید دوستی اهل بیت: را در قلبتان مزین کنید قلب خود را با نور قرآن و تفکر نمایید در آیات نجات‌بخش و مطالعه کنید و این بزرگ‌ترین منبع فضایل اخلاقی را.
ونوشه
بعضی‌ها هم درباره‌ی سید حمید مثال بُشر حافی را می‌زدند؛ همان کسی که مشغول عیاشی بود و به دست امام کاظم (ع) توبه کرد. او با یک کلام امام توبه کرد و تا پایان عمر با پای برهنه بود. تا شاید گناهانی که در روی زمین خداوند انجام داده، آمرزیده شود.
ونوشه
درد اینجاست اگر مردم از شما روحانیون، عملی که خلاف انتظار است مشاهده کنند، از دین منحرف می‌شوند و از روحانیت بر می‌گردند، نه از فرد. ای کاش از فرد بر می‌گشتند و به یک فرد بدبین می‌شدند.
ونوشه

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱٫۹ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان