دانلود و خرید کتاب راز پسر سبدنشین زهره زاهدي
تصویر جلد کتاب راز پسر سبدنشین

کتاب راز پسر سبدنشین

نویسنده:زهره زاهدي
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب راز پسر سبدنشین

کتاب راز پسر سبدنشین نوشتهٔ زهره زاهدی است. انتشارات بذر خرد این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب راز پسر سبدنشین

کتاب راز پسر سبدنشین حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که فصل اول آن «سال ۱۳۴۰، تهران» نام گرفته است. زهره زاهدی، نویسنده و مترجم ایرانی این اثر را در چند فصل نوشته است. راوی، روایت خود را از جایی آغاز می‌کند که می‌گوید در ساعت ۹ صبح و هنگامی که «زینت» (خدمتکار مقیم خانه) وارد اتاق «مه‌لقا فراهانی» (خانم خانه) شد تا طبق روال هر روز او را برای صرف صبحانه آماده کند، با جسد بی‌جان او در رختخوابش مواجه شد. خدمتکار بلافاصله «مش‌رجب» (باغبان و سرایدار عمارت) را خبر کرد و توسط او مرگ مه‌لقا را به پلیس و به فرزندانش و به پزشک خانواده و همچنین به وکیلش خبر داد. ماجرا از چه قرار است؟ این رمان ایرانی را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب راز پسر سبدنشین را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره زهره زاهدی

زهره زاهدی در سال ۱۳۳۰ در تهران به دنیا آمد. او مترجم و نویسنده است. زاهدی دانش‌آموختهٔ رشتهٔ بانکداری از دانشگاه آمريكایی بيروت بوده است. او کتاب‌های مختلفی را در حوزه‌های روان‌شناسی عمومی، رمان، زندگی فلاسفه و... ترجمه و منتشر كرده؛ کتاب‌هایی همچون «استادان بسيار زندگی‌های بسيار»، «برای یک روز ديگر»، «تنها عشق حقيقت دارد»، «چگونه از فرزند خود یک نابغه بسازيم»، «چهار توافق»، «چيزی بيشتر از زندگی»، «شواهدی برای زندگی پس از مرگ»، کتاب مشهور «غرق در نور» نوشتهٔ بتی جی ایدی، «معجزه وجود دارد»، «قلب بخشنده»، «وقتی خدا وارد شود معجزه می‌شود»، «نفر بعدی‌ای که در بهشت ملاقات می‌کنید» و ... .

بخشی از کتاب راز پسر سبدنشین

«نمی‌دانم ما ایرانی‌ها چرا این‌قدر دلبسته و وابستهٔ بچه‌مان هستیم و چرا فکر می‌کنیم کسی که فرزند نداشته باشد، هیچ ندارد. این تفکر غلطی است که به زبان می‌گوییم غلط است، اما در عمل به آن پایبندیم.

من در یک خانوادهٔ صالح و مرفه به دنیا آمدم و بزرگ شدم. والدینم دلباختهٔ هم بودند. مادرم هنگام به دنیا آوردن من، متأسفانه زایمان بسیار سختی داشت و قابله گفته بود اگر یک بار دیگر باردار شود، جان سالم به‌در نخواهد برد. از آنجا که پدرم دلباختهٔ مادرم بود، هرگز به فکر نیفتاد همسر دیگری اختیار کند تا فرزند دیگری هم داشته باشد. این شد که من تک‌فرزند خانواده شدم. والدینم هر چه داشتند و هر چه در امکانشان بود خرج من کردند، تا من سالم و خوشبخت بزرگ شوم.

نمی‌دانم سرنوشت‌ها در کجا و چرا، گاهی به هم گره می‌خورند. سرنوشت من هم جوری چرخید که نتوانستم بیش از یک فرزند آن هم دختر، داشته باشم. فکر می‌کردم صاحب پسری خواهم شد و میراث و املاک و حجره‌ام را به او خواهم سپرد، اما نشد. ولی من تسلیم نشدم. هرچه را می‌خواستم و می‌توانستم برای یک فرزند ذکور بکنم، برای مه‌لقا کردم. معلم سرخانه‌های مختلف برایش گرفتم: حساب، املاء، انشاء، جغرافی، آشپزی، خیاطی، بافتنی، موسیقی، نقاشی ... و هرچه که به ذهنم می‌رسید. و انصافاً هم او از پس همه‌شان برآمد و تبدیل به دختری شد که حقیقتاً از هر انگشتش هنر می‌بارید.

اما ... از آنجا که هیچ نعمت و لذتی بی‌نقص نیست، وقتی دختر بیچاره‌ام چهارساله بود، بیماری سختی گرفت که بعدها فهمیدیم نامش فلج اطفال بود. بیماری لاعلاجی که باعث شد پاهایش علیل شوند و او هرگز نتواند مانند باقی آدم‌ها راه برود. نقصی که انجام برخی کارهای جسمانی دیگر را هم برای او مشکل و بعضاً غیرممکن می‌کرد. این شد که مه‌لقا محکوم به ادامهٔ زندگی با پای لنگ شد و فقط به کمک عصای مخصوص می‌توانست راه برود. وقتی حاضر نشد به مدرسه برود و روی نیمکت کلاس درس بنشیند، مدرسه را به خانه آوردم و هر معلمی را که ممکن می‌شد به استخدام درآوردم تا مه‌لقا بتواند همپای شاگردان دیگر درس بخواند و نه‌فقط مدرک کلاس ششم، که مدرک فارغ‌التحصیلی در مقطع بالاتر را هم بگیرد، مدرکی که کم‌تر دختری در ایران موفق به گرفتنش شده بود. تحصیلات او به حدی بود که به‌راحتی می‌توانست در مدارس مختلف بانوان و دختران تدریس کند. اما طبیعی است که او نه‌فقط تدریس در مدارس، که هر کار دیگری را که مستلزم بیرون رفتن از خانه و دیده شدن در انظار بود، پس می‌زد و حتی‌المقدور حتی در مجالس خانوادگی و مهمانی‌ها و عروسی‌ها هم به بهانه‌های مختلف شرکت نمی‌کرد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۶ صفحه

حجم

۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۴۶ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان