کتاب جاویدان
معرفی کتاب جاویدان
کتاب جاویدان نوشتهٔ ویکتور سرگییویچ رزوف و ترجمهٔ سیده مهنا سیدآقایی رضایی است. نشر قطره این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک نمایشنامهٔ دوپردهای.
درباره کتاب جاویدان
کتاب جاویدان نمایشنامهای دربارهٔ عشق و صداقت است؛ عشق به بشریت و عشق به همنوع. ویکتور سرگئیویچ رزوف در این نمایشنامه نشان میدهد که خوشبختی بهتنهایی معنایی ندارد و باید در جستوجوی شادی و سعادت جمعی بود. «باریس»، قهرمان این نمایشنامه از عشق خود جدا میشود و برای سعادت هموطنان خود به جنگ میرود. نویسنده در این اثر، سیاهی جنگ را به تصویر میکشد و از زندگی و جاودانگی مینویسد. فیلم «درناها پرواز میکنند» با کارگردانی «میخائیل کالاتوزاف» بر اساس این نمایشنامه ساخته شده است. این فیلم در جشنوارهٔ بینالمللی کن در سال ۱۹۵۸ برندهٔ نخل طلایی شده است.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب جاویدان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی روسیه و علاقهمندان به نمایشنامههای خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جاویدان
«آنتانینا نیکالایِونا: به تو حسودی میکنند. مگر آنها آنجا، توی کارخانه چی کار میکنند؟ از گربههای مرده صابون درست میکنند.
واریا: خُب آنتانینا نیکالایِونا، ما هیچوقت از این کارها نکردیم!... شما نمیدانید توی کارخانهٔ ما چه خبر است.
آنتانینا نیکالایِونا: توی چمدانم باز هم از این خرت و پرتها دارم. نشانت ندادم. بیکموکاست روزگار میگذرانیم، حالا میبینی. تو دختر مهربان و دلسوزی هستی... با این حرفها امروز را به کامم تلخ نکن، باشد؟
واریا: خیلی خُب.
آنتانینا نیکالایِونا: چهقدر دلم میخواهد گریه کنم. اینکه نشد زندگی! (گریه میکند.)
واریا: خودتان را ناراحت نکنید. امروز مهمانهای خوبی دارید. این... مارک الکساندراویچ... عجب پیانویی میزند!... روح آدم را به پرواز درمیآورد... رفیق چرنوف هم مرد با کلاسی است... نورا هم میآید...
آنتانینا نیکالایِونا: واوا، تو هیچی سرت نمیشود. نورا، یک کارگر نانوایی به مهمانی من دعوت شده. چرا؟ با او بیا و برو دارم، چون برایم نان میآورد. بله، تازه فقط نان نیست، پنیر و کالباس هم میآورد، یادت هست، یک مرتبه حتی کنسرو خاویار آورده بود.
واریا: کسب و کارشان پر از رابطه و باندبازی است.
آنتانینا نیکالایِونا: او میشود ملکهٔ رقص باله و من باید همراهیاش کنم!... چهقدر نفرتانگیزه!... چهقدر نفرتانگیزه!...
واریا: راستی که این نورا دختر خوبی نیست. برای شما تعریف کردم چهجوری نان کِش میرود؟ چهجوری نان را وزن میکند؟ بله، نمیخواهم ناراحتتان کنم.
آنتانینا نیکالایِونا: تعریف نکن واوا، نمیخواهم از این پستی، از این رذالت چیزی بدانم.
واریا: پسرک دانشجو هم میآید؟
آنتانینا نیکالایِونا: میشا؟ بله بله، قول داده. نامزدش را هم میآورد. من ازش خواستم.
واریا: جوان خوبی است و صاحب ایدئولوژی.
آنتانینا نیکالایِونا: میدانی، وقتی در مورد کائنات صحبت میکند همه چیز ترسناک به نظر میرسد. بیانتها و بیحد و مرز... فکرش را بکن... فقط بگویم که خیلی هم آدم ایدئولوژیکی نیست. میدانی چرا میآید به اینجا؟
واریا: چرا؟
آنتانینا نیکالایِونا: تا دلی از عزا دربیاورد. زندگی بدی دارد، دستش تنگ است. اما بیاید بهتر است، اینطوری از دست نورا خلاص میشویم و میتوانیم نفس راحتی بکشیم. واوا، لباس بهتری بپوش.
واریا: من قشنگترین لباسم را پوشیدم آنتانینا نیکالایِونا.
آنتانینا نیکالایِونا: لباس من را بپوش، هر کدام را که دوست داری.»
حجم
۷۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۷۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه