دانلود و خرید کتاب ‌‫طیب‮‬‌‫: زندگی‌نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمه‌الله) شهید طیب حاج‌رضایی گروه نویسندگان
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب ‌‫طیب‮‬‌‫: زندگی‌نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمه‌الله) شهید طیب حاج‌رضایی اثر گروه نویسندگان

کتاب ‌‫طیب‮‬‌‫: زندگی‌نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمه‌الله) شهید طیب حاج‌رضایی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۵۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ‌‫طیب‮‬‌‫: زندگی‌نامه و خاطرات حر نهضت امام خمینی (رحمه‌الله) شهید طیب حاج‌رضایی

«طیب» زندگی‌نامه و خاطرات شهید طیب حاج‌رضایی است که به حُر نهضت امام خمینی(ره) مشهور است. این مجموعه به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تهیه شده است. طیب حاج‌رضایی از جمله اشرار معروف دوران حکومت پهلوی است. طیب چندین بار با همکاری با دربار، اشرار را بسیج کرد تا اعتراضات و شورش‌های خیابانی را سرکوب کند. او همچنین در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نقش پررنگی در انجام کودتا و بازگرداند شاه داشت. با این وجود لحظه‌ای در زندگی‌اش، طیب مسیر خود را تغییر می‌دهد و به حمایت از مردم و پشتیبانی از امام خمینی(ره) و مخالفت با دربار می‌پردازد. او به دلیل حضور در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ دستگیر می‌شود و سرانجام توسط جوخه آتش تیرباران می‌شود. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: می‌گفت: سال قبل وقتی طیب و حاج اسماعیل را به سختی شکنجه دادند به اینجا آوردند. آن‌ها را در سلول‌هایی قرار دادند که نور نداشت و مرطوب بود. بدن این دو نفر زخمی و خسته بود. گاهی می‌آمدند و از زیر در، یک سطل آب به داخل سلول می‌ریختند تا بیشتر اذیت شوند و زخم‌هایشان بدتر شود، بلکه به نوعی همکاری کنند. پاسبان شیخی ادامه داد: گاهی از دربار یک سرهنگ می‌آمد و با طیب حرف می‌زد. یک بار به طیب گفت: کاری که به تو گفتیم که نکردی، لااقل بیا تو این کاغذ بنویس که به شاه وفادارم و از محضر شاه معذرت می‌خواهم. شاه را به ولیعهد قسم بده، من نامه را می‌برم و برایت عفو می‌گیرم. طیب هم که عصبانی شده بود گفت: «اگه از این در رفتم بیرون، خودم می‌دونم چی کار کنم. همون‌طور که آوردمش می‌برمش» به اینجا که رسید فهمیدند که دیگر او آدم سابق نیست.
شاهرخ حر انقلاب
گروه نویسندگان
راز کانال کمیل: روایت پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه
گروه نویسندگان
برای قاتلم؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار عارف شهید حاج علی محمدی‌پور
گروه نویسندگان
بصیرت در روزگار سکوت
گروه نویسندگان
مسافر ملکوت
گروه نویسندگان
راز رضوان؛ زندگی‌نامه و خاطرات سردار مقاومت اسلامی عماد مغنیه (حاج رضوان)
گروه نویسندگان
فاطمیون: زندگینامه و حکایت‌های شنیدنی از چهل شهید لشکر فاطمیون
گروه نویسندگان
قرار یکشنبه ها
گروه نویسندگان
مهمان شام
گروه نویسندگان
بیا مشهد
گروه نویسندگان
مصطفی (زندگی‌نامه و خاطراتی از سردار سرلشکر شهید حجت‌الاسلام مصطفی ردّانی‌پور)
گروه نویسندگان
هوری: زندگینامه و خاطرات سردار شهید علی هاشمی
گروه نویسندگان
علی ‌بی خیال
گروه نویسندگان
وصال
گروه نویسندگان
مهر مادر
گروه نویسندگان
خدای خوب ابراهیم
گروه نویسندگان
نردبانی برای چیدن نارنج
کرامت یزدانی
نیمه پنهان یک اسطوره
احد گودرزیانی
شهید گمنام ( ۷۲ روایت از شهدای گمنام و جاویدالاثر)
گروه نویسندگان
جواد
۱۳۹۹/۰۱/۰۱

کتاب از پهلوونا ی ایرانی واقعا جذابه که خط قرمز هایی برا خودشون همیشه دارن که هیچ وقت از اون خط رد نمیشن. که آخر سر عاقبت به خیر شدند به خاطر همین خط قرمز هاشون. که وقتی امام سر قبرشون میرن

- بیشتر
🌟 najme🌟
۱۳۹۶/۱۱/۱۰

عالی بود واقعا مرد بوده

zaraakra
۱۳۹۹/۰۱/۱۹

مسیر حر در تمام تاریخ ادامه خواهد داشت ان شا الله

میـمْ.سَتّـ'ارے
۱۳۹۸/۰۶/۱۰

اطلاعاتم از طیب بسیار کم بود در حدی که فکر میکردم طیب آدم بسیار بدی بوده و بعدا توبه کرده در حالی که بعد از مطالعه ی کتاب فهمیدم آدم بسیار بدی نبوده و طینت پاکی داشته فقط در قسمتی از

- بیشتر
نازبانو
۱۳۹۷/۰۸/۱۱

عاقبت بخیری فقط طیب حاج رضایی که روزگاری عکس رضاخان را روی بدنش خالکوبی کرده بود ولی به عشق حضرت امام پاک شد و شهید... ۱۱ آبان سالروز اعدام طیب با حکم دادگاه نظامی پهلوی @Afsaran_ir

بانو
۱۳۹۶/۱۱/۱۰

یه مرد واقعی.

علی
۱۳۹۸/۰۷/۱۱

کتاب خوبی بود بعد این همه سختی تلاش عاقبت بخیر شد خدا عاقبت مارو هم بخیر کنه

هدی
۱۳۹۸/۰۱/۰۵

من نسخه چاپی کتاب رو خریدم یادمه یه بار استاد پناهیان گفت بخونین منم خریدمش واقعا تاثیر گذاره ولی کاش نویسنده بیشتر اشاره می کرد به قبل وگذشته ایشون وبعد روی تغییر تا مخاطب متوجه بشه وقتی بخوای تغییر کنی خودتو از

- بیشتر
乙_みG
۱۳۹۸/۱۲/۲۳

کتاب خوبی بود و اطلاعات خوبی درباره ی شهید و اتفاقات قبل انقلاب میده هرچند مختصر!...درس مردونگی و لوطی گری!انفاق و جوانمردی و .. رو میشه از شهید طیب یاد گرفت و بهمون نشون میده ک هرچند کامل نباشیم ولی

- بیشتر
z.gh
۱۳۹۸/۰۷/۱۹

حر زمان جوانمرد به معنای واقعی

«آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیین‌کننده است؛ ببین در آخرین صفحه‌ی کتابت چه می‌نویسی».
乙_みG
یک بار ایام عید با محرم یکی شده بود. یادم هست که از طیب خان پرسیدیم برای دسته چه شعاری بدهیم. طیب خان کمی فکر کرد و گفت: محرم آمد و عیدم عزا شد حسینم وارد کرب و بلا شد همه‌ی جمعیت این شعار را می‌دادند و سینه می‌زدند. آن شب تا صبح عزاداری باصفایی داشتیم.
Elahe
در آن دوران بدترین آدم‌ها را کسی می‌دانستند که نسبت به ناموس خودش غیرت نداشته باشد. مثل حالا نبود که...
zaraakra
ما هم خدایی داریم که ما را فراموش نکرده.
zaraakra
حسین چراغ هدایت است.
zaraakra
می‌دانست مدیریت بر مردم با شعار عملی نمی‌شود. لذا تا می‌توانست خالصانه برای مردم و همکارانش در میدان کار می‌کرد
میـمْ.سَتّـ'ارے
عذر خواستن از اشتباه، انسان را کوچک نمی‌کند
zaraakra
«آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیین‌کننده است؛ ببین در آخرین صفحه‌ی کتابت چه می‌نویسی».
باران
تو از اول حُر ما بودی بیا راه گم کردی کجا بودی بیا
z.gh
روزهای سختی بود. اما به قول پدرم: ما هم خدایی داریم که ما را فراموش نکرده.
Elahe
حضرت امام بعد از اینکه فاتحه خواندند به سمت قبر طیب اشاره کردند و گفتند: طیب، تو که عاقبت به خیر شدی، دعا کن خمینی هم عاقبت به خیر بشه
Mohammadreza Sharifi
پیامبر اسلام (ص) فرمودند: نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی‌اش را در دل خویش احساس کند.
zaraakra
در روزهای تاسوعا و عاشورا حال و هوای طیب خان تغییر می‌کرد. واقعاً انسان دیگری می‌شد. از صبح زود تا ساعت هفت عصر مشغول کار برای عزاداران اربابش بود. با پای برهنه و گرسنه و تشنه. یادم هست یک دیگ غذا برای سرای سالمندان و یک دیگ هم برای زندان قصر می‌فرستاد.
Elahe
آخرین برگ کتاب زندگی آدم، تعیین‌کننده است؛ ببین در آخرین صفحه‌ی کتابت چه می‌نویسی
میـمْ.سَتّـ'ارے
دوران تحصیل من تمام شد. مدتی دنبال ورزش باستانی و... بودم. در همان ایام جوانی هوس زیارت کربلا داشتم. با چند نفر از دوستان راهی سفر شدیم. به کرمانشاه رفتیم و از همان منطقه راهی عتبات شدیم. عشق به امام حسین (ع) از کودکی در وجود ما بود. پدر ما جزء عاشقان آقا ابا عبدالله (ع) بود. از کودکی مجلس روضه در خانه‌ی ما برقرار بود. خلاصه اولین سفر ما در سنین قبل از بیست سالگی انجام شد.
کاربر ۷۱۹۹۵۸
صدایی از سلول طیب آمد. فهمیدم دارن می‌برندش برای اعدام. آمدم جلو، وقتی می‌رفتن طیب زد به میله سلول من و گفت: محمد آقا، اگه یک روز خمینی رو دیدی، سلام منو بهش برسون و بگو خیلی‌ها شما رو دیدند و خریدند، ما ندیده شما رو خریدیم.
maasadi78
آن شب من رفته بودم تا یک دعوا ببینم اما پدر درس بزرگی به من داد. اینکه اگر کسی مثل طیب خان هم شدی زود تصمیم نگیر، اینکه افتادگی داشته باش و اشتباهت را قبول کن. اینکه عذر خواستن از اشتباه، انسان را کوچک نمی‌کند و هزاران درس دیگر.
z.gh
برای هر کسی لقب می‌گذاشتند اما طیب تنها کسی بود که لقب نداشت. می‌گفتند: طیب خان از همه بیشتر حبس رفته. شاید تا پایان عمر بیش از هشت بار که یک بار آن به اتهام قتل بوده. از همه بیشتر در دعوا پیروز بوده. از همه بیشتر دست توی جیبش کرده، از همه بیشتر پول میز حساب کرده. از همه بیشتر سفره انداخته. از همه بیشتر دست مردم را گرفته و...
z.gh
پسرم، باید از حالا به بعد مواظب مادر و خانواده‌ات باش. تو بزرگ این‌ها هستی! من این حرف‌ها را نمی‌فهمیدم. من دوازده سال داشتم. یکی باید از من مواظبت می‌کرد! پدر چند شکلات از جیبش درآورد و به من داد. بعد رو به مادرم کرد و گفت: دارند من رو می‌برند. بعد مکثی کرد و آرام گفت: خداحافظ، دیدار به قیامت!
میـمْ.سَتّـ'ارے
نگاه (به نامحرم) تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی‌اش را در دل خویش احساس کند.
Laya Sadegh

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۴ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۹۴ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان