دانلود و خرید کتاب مرد دربند ایلزه آیشینگر ترجمه شهناز نصراللهی
تصویر جلد کتاب مرد دربند

کتاب مرد دربند

انتشارات:انتشارات گابه
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب مرد دربند

کتاب مرد دربند نوشتهٔ ایلزه آیشینگر و ترجمهٔ شهناز نصراللهی است. انتشارات گابه این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و آلمانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب مرد دربند

کتاب مرد دربند حاوی یک مجموعه داستان کوتاه، آلمانی و معاصر از سال‌های ۱۹۵۴ - ۱۹۴۸ میلادی است. عنوان برخی از این داستان‌ها عبارت است از «معلم سرخانه»، «فرشته‌ها در شب»، «نمایش دم پنجره»، «کجا زندگی می‌کنم» و «خطابه زیر چوبهٔ دار». می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب مرد دربند را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آلمان و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ایلزه آیشینگر

ایلزه آیشینگر (Ilse Aichinger) در یکم نوامبر ۱۹۲۱ به دنیا آمد و در ۱۱ نوامبر ۲۰۱۶ درگذشت. او یک نویسندهٔ اهل اتریش بود که نوشته‌هایش سرشار از تصویرهایی ناگشوده و پر رمزوراز از احساس «بیگانگی» و «طردشدگی» و درعین‌حال گاه دربرگیرندهٔ احساسی ژرف برای دل‌بستن به «امید» و «مسئولیت‌پذیری» است. او در شمار برجسته‌ترین نویسندگان زن در حوزهٔ ادبیات پس از جنگ شناخته می‌شود؛ فردی که در آثارش، خود را وقف پرسش پیرامون شرایط بنیادین هستی انسان کرده و عمیقاً به مسئلهٔ شکیبایی و مسئولیت پرداخته است. برگزیدهٔ جوایز او عبارت است از جایزهٔ ادبی گروه ۴۷ در سال ۱۹۵۲، جایزهٔ کارل ایمرمن شهر دوسلدورف در سال ۱۹۵۵، جایزهٔ ادبی شهر برمن در سال ۱۹۵۷، جایزه ادبی آکادمی هنرهای زیبای بایرن در سال ۱۹۹۱ - ۱۹۶۱، جایزهٔ فرانس کافکا در سال ۱۹۸۳ و جایزهٔ بزرگ ادبیات اتریش در سال ۱۹۹۵. برخی از آثار او عبارت است از «در باب زمانی اندک؛ صحنه‌ها و گفت‌وگوها» (۱۹۵۷)، «دیدار در خانهٔ کشیش / دکمه‌ها (نمایش رادیویی)» (۱۹۶۱)، «جایی که زندگی می‌کنم (داستان‌ها، اشعار، گفتگوها)» (۱۹۶۳)، «الیزا، الیزا (مجموعه داستان)» (۱۹۶۵)، «آئوکلند (چهار نمایش رادیویی)» (۱۹۶۹)، «کلمات بد (مجموعه داستان)» (۱۹۷۶)، «توصیهٔ پیشکشی (داستان)» (۱۹۷۸)، «من و زبان من (مجموعه داستان)» (۱۹۷۸)، «مجموعه پاورقی‌ها تحت عنوان «سفرهای باورنکردنی»» (۲۰۰۵)، «هیچ نباید بماند (مجموعه مصاحبه‌ها)» (۲۰۱۱) و مجموعه داستان کوتاه «مرد دربند».

بخشی از کتاب مرد دربند

«این روزهای روشنِ ماه آذرند که چشم به روشنی خود دوخته‌اند و از همین رو مدام روشن‌تر می‌شوند، همان‌ها که از رنگ باختگی‌شان خشمگین هستند و کوتاهی‌شان را به منزلهٔ نویدی می‌شمارند، همان‌ها که خود را از شب‌های بلند تغذیه کرده اند، به قدر کافی تنومند، تا به نرمخویی بر خویش فایق آیند، به قدر کافی قوی، به قدر کافی ضعیف و ملایم. همان‌هایی هستند که ازفرط سیاهی آفتابی می‌شوند و فقط همان، زیاد نیستند. چون اگر زیاد بودند آن وقت خیلی اتفاق‌های عجیبی می‌افتاد، ساعت برج کلیساهای زیادی به همین سادگی به چشم‌های خود خداوند بدل می‌شدند. برای همین هم این روزها نادرهستند: تا چیزهای نادر، نادر بمانند، تا آدم‌هایی که از جنگ آمده‌اند مجبور نباشند این همه درد را نه در اندام‌های از دست رفته‌شان نگه دارند و نه این همه در دست‌هایشان که مدت‌هاست یخ زده‌اند. که این همه از شب نمی‌دانند، شبی که دردها و گریه‌ها را التیام می‌بخشد. اما گاهی پرندگان روزپروازی هستند که فراموش کرده اند به جنوب پرواز کنند. آنها پرهای روشن‌شان را بر فراز شهری می‌گسترند و هوا از هُرم گرما می‌لرزد، آنها بخارِ نفس ما را باز پیش از آنکه بماسد محو می‌کنند. و زمانش که فرا برسد به سرعت می‌میرند. آنها نه گرگ و میش‌های بلند می‌خواهند نه ابرهای سرخ، آنها اینقدر آشکار از خونریزی جان نمی‌دهند. آنها از پشت بام ها فرو می‌افتند و هوا تاریک می‌شود. شاید اگراین پرندگان راه گم کرده نمی‌بودند، این روزهای روشن آذرماه، هیچ کس هم نبود که به فرشته‌ها اعتقاد داشته باشد حتی اگر همه هم پشت سرش می‌خندیدند که صدای خش خش بال‌ها را قبل از روز شنیده وقتی که دیگران فقط صدای زوزهٔ سگ‌ها را می‌شنیدند.

مقصر خواهرم بود. او بود که مرا در گرگ و میش صبح از تختخواب بیرون کشیده و به سمت پنجره کشانده بود، «آنجا، آنجا! دارند پرواز می‌کنند! صدای خش خش شان را می‌شنوی؟ نمی‌بینی که خودشان را می‌کشند؟ بیدار شو! تو خیلی می‌خوابی!» و بعدها وقتی که نزدیک کریسمس بود و درخت‌ها توی میدان‌ها قبل از آنکه به فروش بروند برگ‌های سوزنی‌شان را از دست می‌دادند: «حالا هوا نقره بار است، حالا آن کودک می‌آید!» وقتی گفتم: «باران می آید!» با تحقیر زد زیر خنده. «تو خیلی می‌خوابی!» «خیلی زیاد، همیشه سر آن لحظه‌ای زیاد می‌خوابی که فرشته‌ها دورِ خانه پرواز می‌کنند!»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۸۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

حجم

۸۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان